جنگ ها و عملیات های نظامی

ریشه های تاریخی و سیاسی جنگ اوکراین و روسیه

ریشه های تاریخی و سیاسی جنگ اوکراین و روسیه

ریشه های تاریخی و سیاسی جنگ اوکراین و روسیه

ملتی که به زبان اوکراینی صحبت میکنند تا قرن 18 ام تقریبا هیچ حکومت مستقل یا حتی واحد سیاسی مستقلی از خود نداشتند و در طول تاریخ اقوام مختلف اعم از روس ها ،مغول ها و….. بر آن ها حکومت میکردند.اولین ردپای روسی در تاریخ سرزمینی که امروزه اوکراین نامیده میشود مربوط به حکومت روس کیف است.که در آن پادشاهانی روس بر اوکراین امروزی و بخش هایی دیگر از اروپای شرقی حکومت میکردند.بعد ها حکومت روس کیف توسط مغولان بر انداخته شد. اما برای فهم چگونگی به وجود آمدن وضعیت امروز اوکراین باید یک پرش تاریخی انجام دهیم.

قرن زیاده خواهی استعمارگران

قرن 17 تا 19 دوران اوج رقابت های استعماری کشورهای غربی برای تسلط بر جهان بود.روسیه که مانند انگلیس نیروی دریایی قدرتمند و دسترسی به آب های آزاد نداشت برای کشور گشایی شروع به دست درازی به سرزمین های اطراف خود کرد.لهستان ،اوکراین و …در اروپای شرقی تا مناطق شمالی ارس و مناطق شرقی خزر که متعلق به ایران بود و شبه جزیره بالکان و مناطق وسیعی در شرق آسیا همه و همه نصیب اژدهای هفت سر کشورگشایی روسیه تزاری شد.نتیجه آن که امپراتوری روسیه تبدیل به سرزمینی با تنوع فرهنگی،دینی ،نژادی و زبانی بسیاری شد که گسل های سیاسی و اجتماعی بعمیقی ایجاد نمود که هنوز هم فعال هستند و هر از چند گاهی ویرانی به بار می آورند،نمونه بارزش جنگ قره باغ و اختلاف ارامنه وآذربایجانی ها که ریشه در دوران تزاری دارد.اختلاف مرزی تاجیکستان و قرقیزستان،اختلافات قومی در قزاقستان و…….

انقلاب خلق ها

پایان دوران تزارها با وقوع یک انقلاب رقم خورد.یکی از وعده های انقلابیون اکتبر اعطای آزادی های سیاسی و اجتماعی به اقوام غیر روس مناطق امپراتوری بود که در دوران تزاری شهروند درجه دوم به حساب می آمدند.همین عامل باعث ایجاد جمهوری های خود مختار در مناطق مختلف امپراتوری سابق شد که البته همگی زیر پرچم اتحاد جماهیر (جمع جمهوری) شوروی و حزب کمونیست سیاست خارجی و دفاعی یکسانی داشتند.البته نا گفته نماند تشکیل اتحاد جماهیر شوروی مورد رضایت همه اقوام،گروه ها و افراد برای مثال محمد امین رسول زاده اولین رهبر آذربایجان پس از نابودی حکومت تزاری نبود اما حزب کمونیست شوروی و به خصوص استالین(به قول توده ای های وطنی دایی یوسف) این استقلال طلبی ها را به شدت سرکوب نمود.

ریشه اصلی مشکل های کنونی کشورهای باقی مانده از شوروی سابق به همین دوران باز میگردد جایی که دقت کاملی در مرز بندی های جمهوری های مختلف به عمل نیامد و شاید اصلا فکر نمیکردند که چنین دقتی لازم است زیرا شاید اسما نام جمهوری را یدک میکشیدند اما در عمل چیزی جز استان های یک کشور نبودند.همین عامل باعث شد تا مرزبندی جمهوری های مختلف شوروی بیشتر بر پایه کاغذبازی های اداری باشد تا تقسیم بندی قومیتی.به همین دلیل جعیت بزرگی از روس زبانان در محدوده جمهوری های اوکراین ،لیتوانی ،لتونی و قزاقستان(به طوری که در برخی منابع گفته میشود نزدیک و احتملا بیشتر از نصف جمعیت کنونی قزاقستان را روس ها تشکیل میدهند گرچه آمار رسمی حدود 20 درصد است)قرار بگیرند.بخش بزرگی از ارامنه هم در قلمرو جمهوری آذربایجان شوروی و آذربایجانی های زیادی هم در جمهوری ارمنستان شوروی باید زندگی کنند. البته تا شکستن شیشه عمر شوروی در عمل علی رغم این تفاوت های اسمی این تقسیم بندی ها مشکلی ایجاد نمیکرد.برای درک بهتر میتوان از کشور خودمان مثال زد؛جمعیت کردزبان بسیاری در استان آذربایجان غربی زندگی میکنند یا استان خوزستان متشکل از جمعیت بزرگی از اعراب وفارس هاست که هیچ کدام از این ها در عمل مشکل خاصی ایجاد نمیکند زیرا تقریبا تنها تفاوت بین استان های کشورما اسمی است وهمه در محدوده یک قانون عمل میکنند.(البته با فاکتور گرفتن تفاوت های اقتصادی که بیشتر تابع موقعیت جغرافیایی است)

مشکل بعدی عدم مرز بندی دقیق بین جمهوری های مختلف بود،زیرا بر خلاف مرزهای بین کشورها که با دقت بسیار زیادی اندازه ،رسم وکنترل میشود چنین دقت و ظرافتی در مرزبندی بین تقسیمات سیاسی داخل یک کشور وجود ندارد .همین عامل خود ریشه بسیاری از مشکلات بین کشورهای باقی مانده از شوروی سابق است و اختلافات مرزی بین قرقیزستان و تاجیکستان هم در حقیقت محصول همین عدم مشخص بودن دقیق مرزهای این دو کشور از زمان شوروی است که درباره اختلافات بین ارمنستان و آذربایحان هم صدق میکند و بخش بزرگی از خطوط مرزی بین قرقیزستان و تاجیکستان (حدود 50 درصد)مشخص نیست.

البته ناگفته نماند، گفته میشود روسیه تلاش کرده تا این اختلافات و نامشخص بودن مرزها به قوت خود باقی بماند تا بتواند نقش (برادر بزرگ) در بین کشورهای حوزه سی آی اس (باقی مانده از شوروی) را برای خود حفظ کند تا این کشورها مجبور باشند برای حل مشلات بین خود به مسکو مراجعه کنند.

مزیت بزرگ

روسیه دو بار توانسته قدرتی را که تمام اروپا را زیر سلطه خود برده بوده از پای در آورد.اولین بار ناپلئون بود که پس از چیرگی بر تمام اروپا اسیر طبیعت وحشی و وسعت سرزمینی روسیه شد و بار دیگر آلمان نازی که تا ان زمان تقریبا تمام اروپای غربی و مرکزی را تصرف کرده بود به دلیل فاصله بسیار مناطق درگیری در روسیه،کمبود سوخت و…….. از پشتیبانی مناسب از نیروهایش بازماند و از طرفی با مقاومت ارتش سرخ به زانو درآمد و با شکست در جبهه شرق دومینوی شکست هایش شروع شد.

میتوان دلیل هر دو شکست را وسعت سرزمینی بزرگ روسیه و فاصله بسیار مرزهایش از مراکز قدرت آن دانست .مزیتی که پس از جنگ جهانی دوم و با استیلای ارتش استالین بر اروپای شرقی و مناطقی از اروپای مرکزی به اوج خود رسید.

نقشه جهان پس از جنگ جهانی دوم .به فاصله بین مرز آلمان شرقی و مسکو دقت کنید

حتی اگر آلمان میتوانست مسکو را به تصرف در آورد (همانطور که ناپلئون این کار را انجام داد)باز هم احتمال شکست شوروی به دلیل وسعت بسیار سرزمینی اش کم بود.این برتری باعث شده است تا شوروی و بعد ها روسیه (گرچه در ادامه خواهد آمد که این مزیت برای روسیه بسیار کمتر شده) لقب قدرت بری (زمینی)جهان را به دست آورد زیرا طبق تحلیل تئوریسین های جغرافیای سیاسی شکست دادن و به تصرف در آوردن کامل روسیه تقریبا ناممکن است.ناگفته نماند که لقب قدرت بحری(دریایی) را هم تا آغاز جنگ جهانی دوم انگلیس داشت که پس از جنگ به آمریکا ارث رسید زیرا به دلیل موقعیت خاص این دو کشور(جزیره ای بودن انگلیس و قرار گرفتن آمریکا در میان دو اقیانوس) تا به حال سابقه نداشته قدرتی خارجی این دو را به تصرف کامل در آورد.

این توازن قدرت هم یکی از دلایل عدم وقوع جنگ جهانی سوم بود زیرا هم شوروی میدانست که قدرت دریایی لازم برای تصرف خاک آمریکا را ندارد و هم امریکا که نمیتواند با نبرد زمینی به کار شوروی پایان دهد.

جهان پس از جنگ جهانی بین قدرت ها تقسیم شد .از آلمان شرقی تا لهستان و رومانی محدوده قدرت شوروی شناخته شد .اصطلاحا به این منطقه خارج نزدیک شوروی و پس از فروپاشی شوروی به جمهوری های سابق آن خارج نزدیک روسیه گفته میشود.

آمریکای مرکزی وجنوبی هم( حیاط خلوت)آمریکا شناخته میشود .نوعی قرارداد نانوشته ببین دو ابرقدرت وجود داشت که وارد حوزه های امنیتی یکدیگر نشوند .به همین دلیل وقتی شوروی بعد ازانقلاب مجارستان (بهار پراگ)به آن جا لشکر کشید واکنش آمریکا را در پی نداشت یا شوروی بر استقرار موشک هایش در کوبا اصرار نورزید(البته به شرط بر جای ماندن حکومت کمونیستی کوبا و عدم حمله امریکا به آن).

وقتی هم که آمریکا گرانادا را از ترس تبدیل شدنش به کوبای دیگری مورد حمله قرار داد صدایی از شوروی بلند نشد.

حمله آمریکا به گرانادا

اما به ناگهان نظم دو قطبی جهان به هم ریخت.با فروپاشی شوروی دیگر ان مرزبندی های سابق قدرت در جهان اعتبار نداشت امریکا خود را یگانه لات محله جهان یافت. بوش پسر وضعیت جدید جهان را (نظم نوین جهانی )توصیف کرد.بی هیچ ترسی و بدون اجازه شورای امنیت به عراق لشکر کشید و بی محابا و با دست باز حکومت لیبی را ساقط کرد و کشور های بیشتری را به ناتو فراخواند. اما روسیه چه وضعی داشت؟

اولین رییس جمهور روسیه یلتسین گرچه به نزدیکی به غرب شهرت دارد اما دولت او به شدت با گسترش ناتو مخالفت کرد اما چون درگیر مسائل داخلی خود از جمله رکود و تورم و اختلافات سیاسی که به توپ بستن مجلس روسیه منجر شد بود نتوانست دربرابر گسترش ناتو کاری بکند.گرچه به نظر می آید طبق توافقات بین روسیه و آمریکا قرار بود جمهوری های باقی مانده از شوروی باز هم حیاط خلوت روسیه بمانند اما کار به ان جا کشید که ناتو پای خود را در لتونی و لیتوان که از بقایای شوروی بودند نهاد.

یلتسین

دقیقا چه اتفاقی افتاد ؟ به یکباره مزیت بزرگ روسیه به طور چشمگیری کاهش یافت(دقت کنید تنها کاهش یافت وگرنه هنوز هم روسیه قدرت بری جهان است)

زمانی دشمن مهاجم برای رسیدن به مسکو باید از برلین که 1608 کیلومتر با مسکو فاصله دارد نبرد را شروع میکرد اما حالا فاصله بین مرز اوکراین و مسکو چند صد کیلومتر بود .

تلاش های مردان حاکم مسکو اما اجازه نداد اوضاع از این بد تر شود .افرادی خاص تقریبا در تمامی جمهوری های سابق شوروی روی کار آمدند تا حدالامکان قدرت و موقعیت ژئوپلتیکی به ارث رسیده در شوروی از دست نرود.از امامعلی رحمان در تاجیکستان تا خاندان علیف در آذربایجان و نورسلطان در قزاقستان و…..همه در یک نقطه اشتراک داشتند وابستگی به حزب کمونیست سابق و کا گ ب (برای مثال حیدر علیف پدر الهام رییس جمهور کنونی از افسران رده بالای کا گ ب بود).هدف از این چینش قدرت حفظ موقعیت شوروی بود که با تاسیس سازمان امنیت دسته جمعی (نوعی ناتوی روسی)بین این کشور ها ادامه یافت.

اما ورود یک مرد به صحنه بازی جهان همه چیز را تغیر داد .یک رییس جمهور .

آقای رئیس

پوتین علی رغم تمامی انتقاداتی که به او وارد است توانست تورم و رکود وحشتناک ایجاد شده در روسیه در دهه 90 را کنترل کند و نوعی اتحاد سیاسی بین جریان های مختلف کشور از کمونیست ها گرفته تا جناح های مختلف ملی گرا ایجاد کرده ثبات اقتصادی و سیاسی را بر این کشور حاکم کند.اما این تمام خواسته های ولادیمیر نبود .او میخواست عظمت از دست رفته روسیه را جبران کند و سهمی برای روسیه از جهان بگیرد .سهمی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از دست مسکو رفته بود.به همین دلیل بود که برای ان که نشان بدهد روی (خارج نزدیک روسیه)حساس است به گرجستان لشکر کشید که طبیعتا واکنش غرب را (قرار نانوشته ای که از ان قبلا صحبت کردیم)در پی نداشت.بعد تر هم وقتی ورود اوکراین به دامن غرب را دید کریمه را تصرف کرد تا موقعیتش در دریای سیاه از دست نرود و احتمالا برای تنبیه دولت غربگرای پاشینیان به آذربایجان چراغ سبز بازپس گیری قره باغ را داد.

روسیه پوتین میخواهد بار دیگر خود را به عنوان بخشی از رهبری جهان معرفی کند و موقعیت های به جامانده از شوروی را حفظ و باز پس بگیرد.به همین خاطر هم دولت سوریه را که متحد مهمی برای شوروی در زمان جنگ سرد بود حمایت کرد.

از طرفی غرب هم بیکار نبوده و در یک جنگ رسانه ای امنیتی برای نفوذ در بقایای شوروی با روسیه قرار دارد که یکی از فتوحاتشان انقلاب نارنجی اوکراین و بیرون کشیدن اوکراین از دامان روسیه بود.

اگر تمام آن چرا که تعریف کردیم را بخواهیم به جنگ اوکراین ربط دهیم باید گفت این وضعیت حاصل جمع خواسته پوتین برای حفظ و ارتقای موقعیت روسیه در جهان و تلاش غرب برای گسترش هرچه بیشتر نفوذ خود به سمت شرق است.اگر خود را جای پوتین بزاریم آیا ما نیز چنین کاری را انجام خواهیم داد؟

اگر یادتان باشد گفتیم مزیت اصلی امنیتی دفاعی روسیه وسعت سرزمینی آن است که کار را برای هر مهاجمی به شدت سخت میکند.این مزیت بعد از جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید و عمق استراتژیک امنیتی مسکو تا برلین رفت اما در حال حاضر فاصله بین مرز اوکراین تا مسکو چند صد کیلومتر است یعنی به راحتی میتوان از این کشور پایتخت روسیه را با موشک های میان برد هدف قرار داد .حالا با این حساب اگر روسیه اجازه میداد اوکراین به ناتو بپیوندد باید استقرار موشک و تانک را درست در کنار مرز خود می دید امری که برگ برنده بزرگ تاریخی روسیه را تهدید میکرد .

نویسنده:هادی عطازاده

منابعی برای اطلاعات بیشتر:

ژئوپلتیک _دکتر عزت الله عزتی

کا گ ب مرگ و حیات دوباره

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن