جنگ ها و عملیات های نظامی

نخستین جنگ لبنان

نویسنده :محمد شریعت زاده

   در 6 ژوئن 1982، “نیروی دفاعی اسرائیل(Israel Defence force (IDF)) ” عملیات «صلح برای جلیله» را آغاز کرد که بعدها به عنوان جنگ لبنان و نخستین جنگ لبنان (پس از وقوع جنگ دوم لبنان یا همان جنگ 33 روزه) شناخته شد. در طی این عملیات نیروهای اسرائیلی در پس حملات و ضد حملات پی در پی نیروهای «سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف)» که در جنوب لبنان فعالیت داشته و خودشان که باعث به بار آمدن تلفات غیرنظامی در هر دو سوی مرز شده بود، برای پاکسازی عناصر خطرناک به جنوب لبنان حمله کردند. با اینکه اسرائیل مدت ها حمله به جنوب لبنان برای پاکسازی نیروهای فلسطینی در سر داشت اما با این حال عملیات نظامی پس از حمله عناصر مسلح «سازمان ابوندال» «(گروه فلسطینی که دارای اختلافاتی با ساف بودند و از آنها جدا شدند.)» به سفیر این کشور در بریتانیا، «شُمو آرگوف (Shlomo Argov)»؛ صورت گرفت. نخست وزیر اسرائیل «مناخیم بِگین (Menachem Begin)» به شکلی عجیب ساف را که مخالف جنبش ابوندال بود و اختلاف بین آن ها را مسبب این حمله دانست. با این استدلال و توجیه که اگر بین ساف و جنبش ابوندال اختلافی ایجاد نمی د، این حمله ی ناموفق نیز صورت نمی گرفت (بیشتر بنظر می آید اسرائیل بدنبال بهانه ای برای توجیه افکار بین المللی بود).

پس از حمله به نیروهای ساف، نیروهای سوری، چپ گراها و جبهه اسلامی لبنان؛ نیروهای نظامی اسرائیل در همکاری با متحدان مارونی (فالاژها و التنظیم) و همچنین دولت خودخوانده لبنان آزاد، جنوب لبنان را اشغال کرده و نیروهای ساف و ارتش سوریه را به محاصره درآوردند. پس از بمباران شدید نیروهای فلسطینی که در غرب بیروت به محاصره درآمده بودند، ساف با فرستاده ی ویژه سازمان ملل «فیلیپ حبیب (Philip Habib)»؛ وارد مذاکره شد و همچنین توسط صلح بانان سازمان ملل مورد حفاظت قرار گرفت. سپس یاسر عرفات فرماندهی این سازمان را به تونس، جایی که بعدها نیز مورد حمله قرار گرفت؛ جابه جا کرد. با اخراج ساف و همچنین برداشته شدن تاثیر سوریه بر لبنان، اسرائیل یک دولت دست نشانده مسیحی به هدایت رئیس جمهور «بشیر جمایل (Bachir Gemoyel)» را به قدرت رساند. اسرائیل با همه ی این ها امید داشت تا معاهده ای را امضا کند تا همانگونه که مناخم بگین قول داده بود، صلحی چهل ساله را برایش به ارمغان آورد.

بدنبال ترور گمایل در سپتامبر 1982، موقعیت سیاسی اسرائیل در بیروت بی دفاع ماند و به امضا رسیدن یک توافق نامه صلح نیز عملاً ناممکن شد. در پی مشخص شدن نقش اسرائیل در پشتیبانی از فالاژهای مسیحی که در فاجعه کشتار «صبرا و شتیلا» دست به قتل عام جمعیت اکثرا شیعه فلسطینی و لبنانی زده بودند، باعث بروز خشونت و نارضایتی های غیرقابل چشم پوشی شد. علاوه بر این افکار عمومی اسرائیل با چیزی که آغاز آن در 17 می با تغییر نگرش سوریه نسبت به ساف (و احتمالاً با اتفاقاتی همانند ترور گمایل و ناامیدی از رسیدن به یک توافق صلح)، بود؛ سرخورده شده بود و می خواست تا نیروهای اسرائیلی در یک عقب نشینی تدریجی بیروت را به مقصد جنوب لبنان که اکنون توسط دولت خود خوانده لبنان آزاد اداره می شد، ترک کند. پس از آنکه نیروهای اسرائیلی از بیشتر خاک لبنان عقب نشینی کردند، جنگ میان جناح های مختلف لبنانی آغاز شد. همچنین باقیمانده نیروهای فلسطینی از ساف و البته سوریه نیز درگیر این نبرد داخلی بودند. در همین زمان گروه های شیعه مسلح (حزب الله) نیز شروع به تحکیم موقعیت خود کرده و عملیات های کوچک چریکی را بر ضد اشغالی توسط اسرائیل در جنوب لبنان کردند که به درگیری های مسلحانه در مقیاس کوچک تبدیل شد که تا پانزده سال بعد نیز ادامه داشتند. جنگ داخلی لبنان تا 1990 ادامه پیدا کرد تا اینکه سوریه توانست بر تمامی لبنان تسلط پیدا کند.

03

پیش زمینه

تغییر مکان ساف از اردن به جنوب لبنان

پس از جنگ 1948 بین اعراب و اسرائیل، بیشتر از 110 هزار فلسطینی که در نتیجه جنگ و اشغال خانه هایشان، آواره شده بودند به لبنان پناهنده شدند. پس از جنگ 1964 و در پی افزایش احساسات فلسطینی ها، ساف به نیروی قدرتمند تبدیل شد که در اردن بود. پس  از اتفاقات «سپتامبر سیاه (که شامل درگیری میان نیروهای ساف و نیروهای مسلح بود و از 1970 تا 1971 ادامه داشت.)، شمار زیادی از فلسطینیان اردن را رها کرده و به لبنان آمدند که باعث برهم خوردن تعادل آماری لبنانی های حاضر در آن مناطق شد. در 1975 جمعیت پناهندگان فلسطینی به 300 هزارنفر رسیده بود و عملاً ساف دست به تشکیل یک دولت در دولتی دیگر در جنوب لبنان زده بود که نقش مهمی را در جنگ داخلی لبنان بازی کرد.

جنگ داخلی لبنان

خشونت میان اسرائیل و ساف در پی عملیات لتیانی و همچنین کشتار جاده ساحلی که توسط نیروهای فلسطینی انجام شد، شدت گرفت و باعث برانگیخته شدن احساسات اسرائیلی ها شد. «نیروی موقت سازمان ملل در لبنان (یونیفل، UNIFIL)» پس از این حمله تروریستی فلسطینی ها بدنبال قطعنامه 452 شورای امنیت سازمان ملل در مارس 1978 تشکیل شد تا عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان را نظارت کرده، صلح و امنیت بین المللی را فراهمن کرده و به دولت لبنان کمک کند تا قدرت و تسلط خود را بر مناطق دیگری تثبیت کند.

در اوایل 1976، اسرائیل شبیه نظامیان مسیحی لبنان را در نبردهای پراکنده خود بر ضد ساف کمک می کردند. در طی عملیات سیستانی در 1978، اسرائیل منطقه امنیتی در جنوب لبنان شکل داد که بیشتر ساکنان آن مسیحی بودند، که در آن شروع به تجهیز و آموزش شبه نظامیان مسیحی کردند که آن ها نیز بعدها، ارتش لبنان جنوبی را شکل دادند. اما متحد اصلی اسرائیل اتحاد فالانژهای مارونی بودند که توسط بشیر گمایل هدایت می شدند، کسی که در دنیای سیاسی لبنان، عنصری برجسته بود. استراتژی گمایل در جریان جنگ داخلی بر این استواربود تا سوری ها را برای حمله به مسیحیان جنوب، چیزی که اسرائیل آن را نادیده نمی گرفت؛ تحریک کند. در 1978، مناغم بگین (نخست وزیر اسرائیل)؛ مشخصاً اعلام کرد اسرائیل اجازه وقوع یک نسل کشی برای مسیحیان لبنان را نخواهد داد، این در حالی بود که آن ها از ورود به مداخلات لبنان دست کم به ظاهر، خودداری می کردند. صدها شبه نظامی لبنانی در کالج افسری و فرماندهی IDF در اسرائیل شروع به آموزش دیدن کردند. رابطه بین اسرائیل و فالانژها شروع به رشد کرد تا تبدیل به یک اتحاد سیاسی – راهبردی شود. چیزی که باعث شد اعضای دولت اسرائیل همانند «آریل شارون (Areil Shoron)» به فکر به قدرت رساندن یک دولت مسیحی طرفدار اسرائیل، بیفتند. و این در حالی بود که آن ها می دانستند در صورت بقدرت رسیدن جمایل، او ساف و همه ی پناهندگان فلسطینی را از لبنان اخراج خواهد کرد.

در طول دوره ای از ژوئن تا دسامبر 1980 نیروهای یونیفل افزایش فعالیت ها را در مرز لبنان و اسرائیل ثبت کردند. هیچ حمله ای از سوی نیروهای فلسطینی در کار نبود اما با این حال طرف اسرائیلی، یک تنه آن را جبران کرده بود. تاخت و تاز اسرائیل به جنوب لبنان به شکل قابل توجهی افزایش یافته بود. میدان های مینی گسترده و پست های نظامی بر پا می شدند. علاوه بر این ها، تجاوز به حریم هوایی و دریایی لبنان هم افزایش بی سابقه ای یافته بود. دولت لبنان به شکل رسمی درباره ی نقض قطعنامه 452 توسط اسرائیل به شورای امنیت شکایت کرد. در همین زمان اسرائیل نیز برای حملات فلسطینی ها به شورای امنیت شکایت برد و این در حالی بود که هیچکدام از آن ها، کوچکترین ارتباطی به مرزهای لبنان نداشت.

02

رخدادهای 1981 و آتش بس

در گزارش دوره ای یونیفل که از تاریخ 12 دسامبر 1980 تا 12 ژوئن 1981 را شامل می شد؛ شورای امنیت دریافتف فعالیت نیروهای مسلح فلسطینی نسبت به شش ماه گذشته، کاهش قابل توجهی یافته است. در عوض، IDF عملیات های متعددی را در خاک لبنان ترتیب داده بود که بیشتر آن ها در پشتیبانی از فالانژها بود. این اقدامات اسرائیل مورد رضایت شورای امنیت نبود و اسرائیل برای نقض قطعنامه 452 مورد سرزنش قرار گرفت اما با این حال چیزی جز بازخواست لفظی متوجه اسرائیل نشد.

در دوره 16 ژوئن تا 10 دسامبر 1981، دوره ی نسبتاً آرامی گزارش شد که از 29 می تا 10 ژولای نیز ادامه داشت. اما این دوره آرامش با از سرگیری حمله های هوایی اسرائیل به جنوب لبنان، جایی در شمال مناطق استقرار یونیفل؛ شکسته شد. حمله های اسرائیل باعث تبادل آتش شدید میان نیروهای فلسطینی در یک سو و IDF و شبه نظامیان مسیحی در سوی دیگر شد. در 13 و 14 ژولای نیز حمله های هوایی اسرائیل ادامه یافت. نیروهای فلسطینی نیز حملات خمپاره ای و راکتی را به شمال اسرائیل و مناطق تحت محاصره ترتیب دادند. در پاسخ اسرائیل نیز با آتش توپخانه به مقابله می پرداخت. چنین روندی برای روزها توسط هر دو طرف درگیری ادامه یافت.

اسرائیل با ادامه حمله های هوایی خود قصد داشت تا جنگی را به راه بیاندازد که به او اجازه می داد، ساف را از لبنان بیرون رانده و منطقه را برای خود امن کند. در 17 ژولای، نیروی هوایی اسرائیل حمله ی گسترده ای به ساختمان های ساف در جنوب بیروت ترتیب داد. نزدیک به 300 نفر کشته و 800 تن دیگر زخمی شدند که بیشتر آن ها، غیر نظامیان بودند. همچنین به موقعیت نیروهای ساف در جنوب لبنان نیز حمله شد بی آنکه نتایج موفقیت آمیزی در مورد انهدام راکت ها و سلاح های نیروهای فلسطینی بدست آید. در نتیجه این وقایع، صدها اسرائیلی که در نزدیکی مرزهای لبنان سکونت داشتند، مجبور به نقل مکان شدند. حملات مغرضانه اسرائیل که باعث پاسخگویی فلسطینی ها و حمله ی آن ها به شمال اسرائیل می شد در تضاد کامل با آنچه بود که اسرائیل به شکل رسمی به شهروندان خود می گفت: «آتش بس در ژولای 1981 شکسته شده است، تروریست ها به حمله های خود به اسرائیل ادامه داده و تهدید نسبت به شمال اسرائیل دیگر قابل تحمل نیست.»

05

در 24 ژولای 1981؛ معاون امور خارجه سازمان ملل فیلیپ حبیب، میانجیگری کرده و از هر دو طرف خواست تا آتش بس را رعایت کنند. بهترین دستاورد از مذاکرات واسطه ها منجر به قطعنامه 490 شورای امنیت سازمان ملل شد. روند مذاکرات پیچیده بود و نیاز به دیپلماسی لرزانی میان دمشق، اورشلیم، بیروت و ایالات متحده داشت. حبیب خواستار آتش بس و صلح میان اسرائیل و ساف در طول مرزهای لبنان بود. بر اساس راهنمایی «کیسینجر مشاور سابق امنیت ملی آمریکا، Kissinger)»، حبیب مستقیماً با ساف وارد مذاکره نشد. در عوض او از یکی از افراد خاندان سلطنتی عربستان سعودی بعنوان یک واسط استفاده کرد. توافق بین دو طرف شفاهی بود به این دلیل که نه اسرائیل ونه ساف، یکدیگر را به رسمیت نمی شناختند و حاضرنبودن برای مذاکره بر سر یک میز بنشینند اما با این حال ان ها به یک آتش بس رسیدند. بدین ترتیب مرز میان لبنان و اسرائیل، پس از یک دهه مناقشه، تثبیت شد.

بین ژولای 1981 و ژوئن 1982، در نتیجه صلح حبیب؛ مرز میان اسرائیل و لبنان آرامشی را تجربه می کرد که از 1968 به این سو، شاهد آن نبود؛ آرامش پیش از توفان. وزیر امور خارجه ایالات متحده «الکساندر هِیگ (Alexander Haig)»، گزارشی به رئیس جمهور «رونالد ریگان (Ronald Reagan)» ارائه داد که در آن نگرانی خود را نسبت به احتمال حمله ی اسرائیل به لبنان گوشزد کرده بود.

صلح برای نه ماه طول کشید تا اینکه یک افسر اسرائیلی در حالی که از یک پست نظامی ارتش لبنان جنوبی بازدید می کرد توسط یک مین کشته شد. اسرائیل به سرعت واکنش نشان داد و به شهرک ساحلی دامور که در کنترل فلسطینی ها بود، حمله هوایی کرد که موجب مرگ 23 نفر شد. اسرائیل این کار را دفاع از خود جلوه داد اما با این حال اشاره ای نکرد که سرباز در آنجا چه می کرده است. و حتی به این موضوع اشاره ای نشد که آن مین شاید از سال 1978 باقی مانده و توسط خود اسرائیل کار گذاشته شده باشد.

در 9 می 1982، نیروی هوایی اسرائیل باز هم به اهدافی در لبنان حمله کرد. فردای آن روز، نیروهای یونیفل شاهد شلیک راکت های فلسطینی به شمال اسرائیل بودند؛ هرچند که هیچکدام از آنها به سکونت گاه های اسرائیلی اصابت نکرد. در حقیقت، خدمه پرتابگرها دستورداشتند تا به عمد خطا بزنند. سرلشگر «ارسکین (Erskine)» از غنا، مسئول UNTSO (نهاد نسظارت بر آتش بس سازمان ملل)» به مجمع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل گزارش داد که از آگوست 1981 تا می 1982، 2096 تجاوز به حریم هوایی لبنان، و 562 مورد تجاور به مرزهای آبی لبنان توسط اسرائیل، ثبت شده است. همچنین آزادی عمل نیروهای یونیفل و UNTSO برای سرکشی و حرکت بین مناطق اشغال شده توسط نیروهای شبه نظامی مورد حمایت اسرائیل، محدود شده بود.

01

پیش درآمد جنگ

از استقرار آتش بس در ژولای 1981 تا شروع جنگ، دولت اسرائیل 270 مورد حمله ی تروریستی توسط ساف در اسرائیل سرزمین های اشغالی و مرزهای مشتر با اردن و لبنان را گزارش کرد.

در زندگینامه آریل شارون که توسط پسرش نوشته شده بود، نویسنده به صلحی که فیلیپ حبیب باعث آن شده بود؛ اشاره می کند: «با اینکه توافقنامه به صراحت از لزوم توقف ترور و خشونت از لبنان اشاره می کرد، با این حال پدرم کابینه را تشویق می کرد تا از قبول پیشنهاد آمریکایی ها، سرباز زنند. آتش بس همانگونه که ساف و آمریکایی ها دیدند باعث نشد تا ترور و خشونت ناشی از لبنان به دیگر یهودیان اروپا و دیگر نقاط دنیا، آسیب نرساند. در دیداری که پدر من با الکساندر هیگ و فیلیپ حبیب در 25 می 1982 داشت، حبیب دائماً تکرار می کرد که حملات تروریستی در اروپا بر ضد یهودیان، شامل توافقنامه صلح او نمی شود.»

«یاسر عرفات (Arafat)» جناح های تندرو را تحت فشار قرار داد تا آتش بس را حفظ کنند به این خاطر که او به هیچ وجه علاقه ای نداشت تا اسرائیل را برای ورود به یک جنگ تمام عیار تحریک کند. چنین چیزی باعث تفرقه در ساف شد. در این میان جنبش ابوندال مجبور به مواجه نظامی همراه با دستگیری و اعدام شد، چیزی که در مجادله های درونی ساف تا آن زمان بی سابقه بود. عرفات حتی تلاش کرد تا از فلسطینیان ناراضی در کرانه باختری فاصله بگیرد تا از حمله ی آنان به استرائیل جلوگیری کند. در مقابل بگین، شارون و «ایتان (Eitan)» به دنبال بهانه ای بودند تا از هر روزنه ای در پیمان آتش بس برای سرکوب مخالفان مسلح خود استفاده کنند. در حقیقت آن ها باور داشتند تا عرفات در حال وقت کشی است تا بتواند نیروهای خود را سازماندهی کند. اما تفسیر اسرائیل جایی جالب تر می شد که هر اقدامی از سوی فلسطینیان را از جانب عرفات دانسته و بار مسئولیت را بر شانه ی او می گذاشتند. اسرائیل چنین فرض می کرد که عرفات بر تمامی گروه های فلسطینی کنترل دارد اما چنین چیزی از واقعیت دور بود. جناح هایی همچون «جبهه مخالفان مردمی جرج حبش» از داخل ساف و جناح های دیگر فلسطینی همانند «شورای انقلابی ابوندال فتاح» و «جبهه مردمی احمد جبرئیل» از خارج نیز بودند که یا عرفات را به رسمیت نمی شناختند و یا چندان مطیع او نبودند از دید بگین، توافقنامه آتش بس نباید تنها به مرزهای لبنان و اسرائیل محدود می شد. و استدلال می کرد هرگونه اقدام خارج از مرزهای لبنان بر ضد یهودیان، نقض آتش بس است. ایتان نیز چنین اضافه کرد که هیچ تفاوتی بین پرتاب یک نارنجک در غزه و شلیک خمپاره در شمال اسرائیل نیست و هرگونه اقدامی، نقض آتش بس است. شارون نیز بسادگی همه ی گروه های فلسطینی را بخشی از ساف دانسته و همانند همقطارانش می اندیشید. شارون در کنفرانس «یانگ یووت» در 1982 گفت که او قصد دارد تا ساف را چه در داخل و چه در خارج اسرائیل محصور کند.

06

با این حال ساف همچنان به آتش بس پایبند ماند. در حالی که اسرائیل همچنان بدنبال بهانه ای بود تا دلیلی به الکساندر هیگ ارائه داده تا به گفته ی او، این چنین اسرائیل پشتیبانی آمریکا را در حمله به لبنان داشته باشد. منتقدان همواره هیگ را برای نشان دادن چراغ سبز به اسرائیل مورد سرزنش قرار می دهند. این در حالی بود که هیگ چنین چیزی را رد کرد و گفت او خواستار خویشتن داری اسرائیل بوده است. در زندگینامه فیلیپ حبیب، به این اشاره شده است که الکساندر هیگ بدترین تاثیر را برای هدایت اسرائیل به جنگ در لبنان داشته است:

«هیگ بسیار بد ظاهر شد. او همکاری نمی کرد و قادر نبود تا از آنچه پیش می اید مدیریت آگاهانه ای داشتهب اشد. مایل نبود تا به کسی در کاخ سفید بگوید که چرا شارون در حمله به لبنان اینچنین اعتماد به نفسی دارد. امید داشت تا فرستاده ویژه ریگان به اسرائیل در ماموریت خود شکست بخورد و همچنین کوچکترین اهمیتی هم به خواسته های وزارت امور خارجه آمریکا از جمله تقابل اسرائیل با سوریه نداشت.»

واکنش آمریکایی ها چنان بود که آنها نمی خواند اگر شاید حضور اسرائیل باعث ایجاد یک موضوع مشترک (جناح های لبنانی) برای حل بین سوریه و اسرائیل می شود؛ به آنها فشاری برای خروج از لبنان وارد کند. تحلیل هیگ که ریگان هم با آن موافق بود، اینچنین بود که اتحاد گروه های لبنانی به رییس جمهور «الیاس سارکیس (Elias Sarkis)» این امکان را خواهد داد که دوباره دولت مرکزی لبنان را سامان داده و به پناهندگان فلسطینی، تابعیت لبنان را اعطا کند. مدارک بعدی نشان می دهد که آمریکا دریافته بود دیر یا زود اسرائیل کار خود را خواهد کرد. تحلیلگر «سیا (CIA)»، «چارلز کوگان (Charles Cogan)» چنین می گوید که او در می 1982 در همان اتاقی بود که شارون با وزیر دفاع «کسپر واین برگر (Casper Weinberger)» دیدار کرد. او چنین می گوید:

«اینچنین بود که اسرائیلی ها برایحمله به لبنان آماده می شدند و واین برگر تنها بر صندلی خود نشسته بود و چیزی نمی گفت.»

بر طبق آنچه «آوی شلیم (Avi Shalim)» تاریخ نویس اسرائیلی نوشت؛ دلیل اصلی حمله اسرائیل به لبنان، وزیر دفاع آریل شارون بود. یکی از اهداف شارون نابودی زیر ساخت های نظامی ساف در لبنان و تبدیل آن به تنها یک سازمان سیاسی بود تا اینچنین بتواند کرانه باختری را نیز به خاک اسرائیل ملحق کند. هدف دیگرش استقرار یک دولت مسیحی به رهبری بشیر جمایل و امضای قرارداد صلح میان دو کشور بود. اما سومین هدف شارون، اخراج ارتش سوریه از لبنان بود. علاوه بر این ها با عقب نشینی اسرائیل از صحرای سینا در پی توافقنامه میان اسرائیل و مصر، دولت اسرائیل که در دستان حزب لیکو بود، نگرش سختگیرانه تر و خصمانه تری نسبت به اعراب در پی گرفته بود.

طرح حمله با نام رمز «کاج های بزرگ (Big Pines)» توسط IDF تدارک دیده شد و در آن طرح ریزی شده بود تا حمله با استفاده از بزرگراه بیروت ـ دمش صورت گرفته و نیروهای فالانژ نیز در آن حضور داشته باشند. این طرح در 20 دسامبر 1981 توسط بگین ارائه شد اما با رای منفی اکثریت وزرا، رد شد. بر طبق گفته آوی شلیم، شارون و ایتان (فرمانده ستاد کل IDF) دریافته بودند شانسی برای ترغیب کابینه برای دریافت اجازه حمله وسیع به لبنان ندارند.

در 3 ژوئن 1982، سفیر اسرائیل در بریتانیا، شمو آرگوف؛ توسط سازمان ابوندال مورد حمله قرار گرفت و بشدت زخمی شد. این حمله توسط سازمان اطلاعات عراق ترتیب داده شده بود و ضارب پس از حمله به سفارت عراق پناه برد. آنچنان که شارون در خاطرات اش می گوید، «این جرقه ای برای انبار باروت بود.» نخست وزیر اسرائیل، بگین؛ از این اتفاق به سرعت استفاده کرد و از لزوم حمله به لبنان سخن گفت. اما آنچه که توسط سران اسرائیل نادیده گرفته شده بود این واقعیت بود که سازمان ابوندال مدت ها بود که از ساف جدا شده و سران آن در دادگاه ساف به مرگ محکوم شده بودند. علاوه بر این پلیس بریتانیا گزارش داده بود که اعضای ساف در لیست مرگ سازمان ابوندال نیز قرار دارند. همچنین مقر سازمان ابوندال در سوریه بود و هیچ ارتباطی به لبنان نداشت. هر چند بگین، شارون و ایتان اهمیتی به این موضوعات نمی دادند.

در جلسه کابینه که همان روز تشکیل شد، بگین و ایتان هر دو گزارش های اطلاعاتی را درباره ی سازمان ابوندال بی ارزش دانستند. بگین مشاور خود در امر تروریسم را اخراج کرد و اعلام کرد همه ی فلسطینی های تروریست از اعضای ساف هستند. ایتان نیز وزیر اطلاعات را مورد تمسخر قرار داد و خواستار حمله به ساف شد.

ساف به کلی دست داشتن در حمله را رد کرد اما با این حال اسرائیل با حمله ی هوایی و توپخانه ای، دست به تلافی زد. اردوگاه پناهندگان فلسطینی صبرا و شتیلا برای چهار ساعت بمباران شد و بیمارستان محلی غزه نیز مورد حمله قرار گرفت. چیزی حدود 200 تن در این حملات کشته شدند. ساف نیز با پرتاب راکت به 20 روستای اسرائیلی،دست به اقدام متقابل زد.

سرانجام در 4 ژوئن، کابینه اجازه یک حمله وسیع را صادر کرد و بگین این اقدام را «دفاع از خود» اسرائیل خواند.

خط زمانی جنگ

حمله

در 6 ژوئن 1982 نیروهای اسرائیلی تحت فرمان وزیر دفاع، آریل شارون تحت عمنلیات صلح برای جلیله (Operation Peace for Galilee)» به جنوب لبنان حمله کردند.

دوره های نبرد

آنچه اسرائیل برای عموم از هدفش برای این جنگ منتشر کرد، عقب راندن ساف به 40 کیلومتر عقب تر به شمال بود. نیروهای اسرائیل در 3 محور از جنوب لبنان حمله کرده و به سرعت مناطق استراتژیک را تسخیر کردند. نیروی هوایی اسرائل در پی بدست آوردن برتری هوایی و ازادی عمل بیشتر، عملیات «مول کریکت 19 (خال جیرجیرگ 19، Mole Cricket 19)» را آغاز کرد که باعث یک پیروزی قاطع در برابر نیروی هوایی سوریه شد. در طی این عملیات بیش از 80 هواپیمای سوری و 30 آتش بار موشکی سام منهدم شد بی آنکه اسرائیل هیچ شکستی در نبرد هوایی داشته باشد. به هر صورت یک فروند A-4 در 6 ژوئن به آتش ضد هوایی سرنگون شد. سوریه نیز سقوط 16 فروند از هواپیماهای خود را تایید کرد. هواپیماهای اسرائیلی همچنین مواضع ساف در بیروت را مورد حمله قرار دادند و ناوهای اسرائیلی نیز جاده ی ساحلی را به هدف قطع خطوط مواصلاتی ساف زیر آتش گرفتند. نیروی زمینی اسرائیل نیز با زدوخورد راه خودر ا به سوی شهرک سلطان یعقوب که در اختیار سوری ها بود باز کردند و هدفشان تصرف آن بود اما مورد محاصره نیروهای سوری قرار گرفتند. با اینکه اسرائیلی ها محاصره را شکستند اما با این حال ناتوانی در تصرف سلطان یعقوب از معدود اهدافی بود که IDF به آن دست پیدا نکرد. به هر صورت آن ها راه خود را به بیروت باز کردند. نیروی دریایی اسرائیل با تمام توان شروع به پیاده کردن نیرو در سواحل لبنان کرد و اسرائیلی ها بسرعت به بیروت رسیدند ونیروهای ساف را عقب راندند. توپخانه اسرائیل و نیروی هوایی آن رژیم، بیروت را به هدف از بین بردن نیروهای ساف زیر آتش گرفتند که باعث کشته شدن غیر نظامیان نیز شد. نیروهای اسرائیلی بلافاصله حومه جنوبی بیروت و فرودگاه این شهر را پس از درگیری های سنگین به تصرف خود در آوردند.

در جریان درگیری ها، نیروی هوایی اسرائیل حملات موثری را علیه اهداف زمینی ساف و سوریه انجام دادند، بالگرد های هجومی اسرائیل نیروی زرهی سوریه را در هم کوبیدند و جنگنده های این نیرو، بین 82 تا 86 پرنده سوری را بدون حتی یک تلفات سرنگون کردند تلفات هوایی اسرائیل تنها یک A.4 و دو بالگرد بود که آن ها نیز به آتش زمینی از دست رفتند. حمله ی نیروهای اسرائیلی به اهداف زمینی درصد موفقیت بسیار بالایی داشت و جنگنده های آنان با پرواز در ارتفاع پایین و استفاده از جنگ الکترونیک، موشک های سام را بی اثر کردند. اسرائیل در این نبرد سلاح ها و راهکارهای جدیدی را آزمود از جمله تانک مرکاوا. تانک های مرکاوا بخوبی نشان دادند که در برابر T-72 های سوری دست برتر را دارند و فناوری های پیشرفته تر اسرائیل باعث برتری آنان بر سوری ها شد. اما با این حال سوری ها نیز چندان بر روی زمین، دست و پا بسته نبودند. تیم های ضد تانک آن ها موفق به وارد کردن خساراتی به ستون های زرهی اسرائیل شد و رد یک ردگیری زرهی سوری ها توانستند 33 تانک رامنهدم کنند و یک M-60 پاتن را به غنیمت بگیرند. تانکی که بعدا به دمش و بعدها به مسکو فرستاده شد. اما به هرحال عدم وجود پشتیبانی و حتی برتری هوایی برای سوری ها گران تمام شد و آن ها زیر حملات بی امان نیروی هوایی اسرائیل حرف زیادی برای گفتن نداشتند.

بعدها توافقنامه ای در 1982 صورت گرفت بیشتر از 14 هزارتن از اعضای ساف زیر نظر یک نیروی صلح بان چند ملیتی شامل نیروهای نظامی ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و ایتالیا؛ در آگوست و سپتامبر از لبنان به مقصد کشورهای مختلف تخلیه شدند. این اتفاق برای 6500 تن از اعضای جنبش فتح نیز بوقوع پیوست.

07

توافق نهایی

در 14 سپتامبر 1982، بشیر گمایل رئیس جمهور منتخب (1) جدید لبنان توسط «حبیب شرطونی (Habib Shartoani) از «جنبش ملی گرای سوریه» ترور شد. اسرائیل نسبت به این موضوع واکنش نشان داد و نیمه ی غربی بیروت را به حمایت از شبه نظامیان مسیحی که اکنون متحد اصلی اسرائیل به شمار می رفتند، اشغال کردند. فرماندهی نیروهای اسرائیلی اجازه ورود تقریباً 150 نیروی فالانژ رابه اردوگاه پناهندگان صبرا و شتیلا دادند. شتیلا در گذشته یکی از سه کمپی بود که ساف نیروهای خارجی را در آن آموزش می داد و کمپ اصلی برای آموزش کسانی بود که از اروپا می آمدند. اسرائیل برآورد می کرد هنوز 2000 تا 3000 تروریست در این اردوگاه وجود دارند اما با این وجود پس از اینکه فالانژها از پاکسازی این کمپ سرباززده بودند، میلی برای در خطر قرار دادن جان سربازانش نداشت. اما اکنون فرصت مناسبی پیش آمده بود. منابع از قتل عام 460 تا 3500 تن از ساکنان اردوگاه که اکثراً فلسطینی ها و لبنانی های شیعه بودند، بدست فالانژها خبر می دهند. بازرس ارتش لبنان از شمارش460جسد، اطلاعات اسرائیل چیزی بین 700 تا 800 کشته و هلال احمر فلسطین از مرگ 2000 نفر می گفتند. شدت کشتار به اندازه ای بود که تقریباً هر خانواده دست کم یک تن را از دست داده بود. این نکته را هم باید افزود که تقریباً همه ی قربانی ها، مرد بودند. اسرائیل به سرعت کمپ را با تانکو پست های نگهبانی را احاطه کرد و هر ورود و خروجی را به دقت رصد می کرد. پس از این اتفاق «هیئت کاهان (این هیئت توسط دولت اسرائیل برای رسیدگی به موضوع قتل عام صبرا و شتیلا تشکیل شد.)» وارد عمل شد و مسئولیت این اتفاق را بر عهده آریل شارون دانست چون او می توانست از این کشتار جلوگیری کند اما در عوض نسبت به آن بی تفاوت بوده است. هیئت کاهان خواستار استعفای شارون از پست خود شد و چنین پیشنهاد داد تا هیچ منسبی نیز در دولت های آینده اسرائیل برای او در نظر گرفته نشود. شارون ابتدا از استعفا سرباز زد اما بعدها از وزارت دفاع استعفا داد و تا انتهای دولت بگین بعنوان یک وزیر بی منسب در کابینه ماند.

نیروهای حاضر در جنگ

اسرائیل

این نخستین جنگی بود که اسرائیل به طور رسمی از سری تانک های مرکاوا (مارک ا) در آن استفاده کرد.

اسرائیل با 78 هزار نفر، 1240 عراده تانک و 1500 عراده خودروی زرهی وارد جنگ شد. نیروهای اسرائیلی به پنج لشگر و دو تیپ تقسیم بندی شدند. همچنین نیروی ذخیره ای نیز در بلندی های جولان برای احتیاط مستقر بود. تمامی این نیروها در 3 محور ذیل عملیات می کردند:

محور ساحلی که از «راش هانیکرا»، «تایر»، «سیدان»، «دامور» و بیروت (Rosh Hanikra, Tyre, Sidan, Damour, Beirut) را پوشش می داد. این محور عمل کننده شامل لشگر 91 با 3 تیپ، تیپ 21 و تیپ گولانی، تیپ 35 چترباز و گردان 50 چترباز «نهال (Na’hal)» بود. همچنین نیروی دریایی اسرائیل این محور را از لحاظ امنیت دریایی تامین و در صورت نیاز آتش پشتیبانی را برایشان فراهم می کرد. افزون بر این، نیروی دریایی تیپ های مخلوطی از لشگر 96 را در دهانه ی ورود «اولی (Awali)» نزدیک سیدان، جایی که پیشتر تکاورانش در آنجا مستقر شده بودند؛ پیاده کرد.

محور مرکزی که از قلعه ی «بیوفرت (Beaufort)» تا «نباتیه (Nabatiyeh)» را پوشش می داد و شامل لشگرهای 162 ، 36 بود که وظیفه داشتند پیشروی کرده و خود را به نیروهای محور ساحلی برسانند.

محور شرقی که از «راشیا» و «حصبیا»، «دره بقاع» و اطراف دریاچه «کاران» (Rachaiya, Hasbaiya, Bekaavalley, Lake Qoroun) را پوشش می داد. نیروهای عمل کننده این محور شامل دو لشکر 90 و 252 بودند بهمراه دو تیپ از چتربازان و نیروهای پیاده بودند که برای عملیات ضد تانک آموزش دیده بودند. این محور رودرروی نیروهای سوری قرار گفت و عملکرد خوبی در برابر آن داشت.

سوریه

ارتش سوریه بیشتر از 30 هزار سرباز را در لبنان مستقر کرده بود.

تمرکز اصلی نیروهای سوری در دره بقاع بود جایی که لشگر یکم زرهی به همراه لشگر 58 مکانیزه، تیپ های زرهی 76 و 91، تیپ مستقل زرهی 62 و ده گردان تکاور در آنجاحضور داشتند 400 تانک سوری به همراه 19 آتشبار سام دارایی های تجهیزاتی سوریه در دره بقاع بودند.

در بیروت نیز و کوه های «شوف (shouf)» نیز 200 تانک بهمراه تیپ 85 پیاده و 20 گردان تکاور حضور داشتند که وظیفه اصلی آن ها حفاظت از بزرگراه دمش، بیروت برای حفظ خطوط مواصلاتی بود.

لبنان

ارتش لبنان عملاً نقشی در جریان جنگ نداشت اما با این حال خسارات و تلفاتی دریافت کرد.

ساف

نیروهای ساف پس از تثبیت در لبنان به رشد خود ادامه دادند و خلاف تصور عموم دارای یک رده بندی و سازماندهی منظم بودند و به شاخه های مختلفی تقسیم می شدند. نیروهای ساف بطور رسمی تیپ 2000 تا 2500 نفری تقسیم می شدند که هفت گردان توپخانه آن ها را پشتیبانی می کرد. همچنین فلسطینی ها دارای چیزی حدود 60 عراده تانک از انواع T-34، T-54، T-55 و توپ های خودکششی 130mm و 155mm بودند. به این ها باید شمار زیادی پرتابگر راکت را هم افزود.

افزودن بر این ها گروه های دیگر لبنانی نیز در این جنگ حضور داشتند که عملاً تاثیری در جریان نبرد بر جای نگذاشتند و بیشتر پس از پایان نبرد، در جریانات و اتفاقات شرکت داشتند.

با همه ی این خونریزی ها و نابودی ها، اسرائیل توانست تنها ساف را از لبنان بیرون کند. آنچنان که اسرائیل در نظر داشت، دولت دست نشانده اش عمل نکرد و مسلماً قرارداد صلحی نیز امضا نشد. با اینکه در بعد نظامی، دستاوردهای اسرائیل درخشان بود اما با این حال حجم کشتار و جنایت های جنگی که در جریان جنگ و پس از آن در زمان اشغال لبنان رخ داد، مایه تاسف و شرمساری بود. اسرائیل سرانجام از مواضع اشغالی خود در لبنان عقب نشینی کرد اما با این حال آنچنان که مایل بود نتوانست سایه تهدید را از سر خود دور کند. اکنون قدرتی دیگر در جنوب لبنان در حال شکل گیری بود که نشان داد چیزی نیست که بشود آن را دست کم گرفت. حزب الله با رشد روزافزون خود شروع به گسترش کرد و نشان داد که در سایه پشتیبانی دیگران، میدان را به آسانی خالی نخواهد کرد.

نویسنده

محمد شریعت زاده

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن