گرداوری:عبدالحمید تارخ
چاپ شده در ماهنامه جنگ افزار شماره 70
جنگ کره بعد از فتح بزرگ و به یاد ماندی در جنگ دوم جهانی برای ملت امریکا یک شکست خفت بار و تحقیر کننده است.از جمله اینکه امریکا بعد از شکست در جنگ کره نیز یک دهه بعد در ویتنام شکست دیگری را متحمل شد.از این رو در امریکا به دلیل اینکه جنگ کره بین این دو جنگ بزرگ قرار گرفته است کمتر درموردش صحبت می شود.جنگ کره که با حمله ارتش کره شمالی کمونیست به کره جنوبی اغاز شد برای هیچ کدام از طرفین پیروزی بزرگی به همراه نداشت و اصلا مرز دو کره حتی بعد از سه سال خونریزی هیچ تغییری نکرد.
داستان دو کره
واقعا چگونه شد که یک کره تبدیل به دو کره شد.ژاپن ،کره این کشور باستانی و کهن را در سال 1910 رسما جزئی از خاک خود اعلام کرد واین کشور تا پایان جنگ جهان دوم و شکست ژاپن از امریکا جزء از حکومت ژاپن بود.هنگامی که جنگ جهانی دوم با تسلیم ژاپن به پایان رسید مردم کره امید داشتند که بتوانند در کشور خود مستقلانه زندگی کنند.ولی چه شد که کره بجای استقلال دو تکه شد.هنگامی که ژاپن خاک کره را ترک کرد انگلستان،امریکا و شوروی معتقد بدوند از انجای که کره برای چندین دهه در تسلط ژاپن بوده چند سال طول میکشد تا این کشور دمکراسی بیاموزد.از این رو دو قدرت پیروز جنگ جهانی دوم امریکا و شوروی تصمیم گرفتند برای اینکه فعلا مشکلی پیش نیاید کره را به دو قسمت یکی شمالی که تحت تسلط کمونیست شوروی و دیگر جنوبی که تحت تسلط امریکا سرمایه دار باشد تقسیم کرده تا بعدها سر فرصت فکری برای اتحاد این دو قسمت شمالی و جنوبی شود.از این رو در اوت 1945 دو سرهنگ ارتش امریکا کره را از مدار 38 درجه بدون مشورت با هیچ فرد کره ای به دو نیم تقسیم کردند.به سرعت امریکا شروع به پیاده کردن نیرو در کره نمودند .امریکا تلاش میکرد تا در جنوب دمکراسی مد نظر خود را اجرا کند با دادن کمک های اقتصادی به کره جنوبی اقتصاد این کشور را بازسازی کند و از طرفی در شمال نیز شوروی با تشکیل یک حکومت کمونیستی دست نشانده تلاش در نفوذ کمونیست کرد با سرکوب ازادی مطبوعات راه را برای اغاز یک دیکتاتوری در کره شمالی هموار میکرد.اگرچه که امریکا چند بار تلاش کرد که دو کره را با هم متحد کند ولی هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی حکومت جمهوری دمکراتیک کره شمالی را با گرایش شدید کمونیستی به رهبری کیم ایل سونگ ایجاد کرد تمام امیدها برای اتحاد از بین رفت.از ان زمان تا کنون دو کره راه خود را در جهان رفتند.تا پایان سال 1948 با اعلام دو حکومت مستقل در کره شمالی و جنوبی امریکا و شوروی نیروهای نظامی خود را از دو کره عقب کشیدند و شروع به تجهیز ارتش های تازه تاسیس این کشور کردند.
اغاز جنگ
ارتش کره شمالی توسط ارتش شوروی به خوبی تجهیز شده بود. این در حالی بود که ارتش کره جنوبی بیشتر شبیه یک نیروی پلیس بود. ارتش کره شمالی در هنگام اغاز تهاجم به کره جنوبی دارای 390 عراده تانک تی 34 و 370 جنگنده یاک و حداقل 110 فروند هواپیمای تهاجمی مانند ایلیوشین 2 و 231000 سرباز در اختیار داشت. این در حالی بود که تعداد سربازان کره جنوبی 98000 سرباز و تنها 10 تانک سبک و 12 هواپیمای دیدبانی داشت.
در 25 ژوئن سال 1950 کره شمالی با یک حمله 100% غافلگیر کننده نتنها کره جنوبی بلکه همه جهان را کاملا غافلگیر کرد.هیچ کس انتظار حمله به کره جنوبی از طرف کره شمالی را نداشت.ارتش کره شمالی با استعداد 90 هزار نفر به سوی جنوب یک حرکت بسیار سریع را اغاز کرد.فرمانده نظامی خاور دور ارتش امریکا در ان زمان ژنرال مشهور و افسانه ای مک ارتور بود. وی حاکم موقت نظامی ژاپن بعد از تسلیم این کشور طی جنگ جهانی دوم بود.حمله بسیار سریع بود.کسی انتظار این حمله را نداشت .90 هزار سرباز کمونیستها با عبور از مدار 38 در در جهار نقطه نیروهای 14000 نفری کره جنوبی مستقر در مرز را به سرعت به عقب کشیده بودند.با وجود اینکه از یک سال پیش برخی از دستگاهای اطلاعاتی امریکا در مورد تجمع نیرو در مرز کره شمالی با کره جنوبی به تدریج خبر داده بوده و برخی نیز از احتمال حمله سخن گفته بودند ولی نه مک ارتور و نه هری تورمن رئیس جمهور وقت امریکا اعتنایی به این گونه هشدارها نکردند.در ان زمان فکر تورمن درگیر مشکلات جدید با شوروی در اروپا بود. امریکا بلافاصله در مقابل این حمله از خود واکنش نشان داد.ترومن می خواست جلوی شوروی را بگیرد چون معتقد بود که این حمله به وسیله استالین ترتیب داده شده است.ولی شواهد نشان میدهد که استالین زمامدار وقت شوروی چندان با این حمله موافق نبود.از سال 1948 بود که کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی خود به صورت مستقل تصمیم حمله به جنوب را گرفته بود و در سال 1949 طی سفر به مسکو استالین را نیز در جریان گذاشت.اگرچه استالین به وی وعده پشتیبانی سخت افزاری و تسلیحاتی را به کره داد ولی با این حمله مخالفت کرد.در پکن نیز در سال 1948 مائو حکومت کومنیستی را بیان گذاشت بود.از این رو کره شمالی از پشتیبانی همسایه قدرتمند خود یعنی چین کمونیست نیز برخوردار بود.مائو رهبر چین هنگامی که تصمیم کیم ایل سونگ را شنید نسبت به استالین از وی حمایت بیشتری کرد ولی هم مائو و هم استالین نگران دامنه دار شدند جنگ در کره و کشیده شدن ان به مرزهای چین بودند.امریکا می خواست جلوی توسعه طلبی کمونیستها را در جنوب شرقی اسیا بگیرد.دو سال پیش به دلیل عدم درک درست غرب از تحولات درونی چین،این بزرگترین کشور جهان به دست کمونیست افتاده بود ولی ترومن نمی خواست کره جنوبی نیز به دست کمونیستها بیفتد.سازمان ملل نیز به سرعت به پافشاری امریکا در موضوع مداخله کرد.در شورای امنیت سازمان ملل رای به این داده شد که کره شمالی به سرعت نیروهای خود را به پشت مرزهای مدار 38 درجه برگرداند و به نیروهای کره جنوبی در مقابل نیروهای کره شمالی توسط اعضا کمک شود.بسیاری می خواستند ببینند ایا سازمان ملل میتواند با مداخله در این مناقشه اتش جنگ را فروبنشاند.با وجود این ترومن بسیار زود تر از انکه سازمان ملل بخواهد عمل کند دست به کار شد.ترومن در 27 ژوئن دستور پوشش لازم توسط نیروی هوایی و دریایی امریکا را به ارتش کره داد حتی بدون اینکه به خود زحمت جلب موافقت کنگره را بدهد.ولی وضعیت در کره بسیار بد بود.ارتش کره جنوبی از هم پاشیده و به صورت نامنظمی در حال عقب نشینی بود.از پوشش نیروی هوایی و دریایی امریکا نیز کاری برنمی امد.احتمال تسخیر سئول پایتخت کره جنوبی میرفت.ژنرال مک ارتور از ترومن خواست که نیروی زمین را نیز وارد عمل کند زیرا کاری از دست کسی بر نمی امد.البته نیروی هوایی در تلاشی کسترده تلاش کرد تا خطوط ارتباطی کمونسیتها را مورد هدف قرار دهد و طی 40 روز حدود 32 پل را مورد هدف قرار داد و شمالیها را وادار کرد که از تونل ها و راه های چنگلی با دشواری بیشتری تدارکات به جنوب ببرند.البته تعدادی از نیروهای زمینی امریکا در ژاپن شامل حداقل 500 تانک در 60 گردان که شامل برخی نیروها از سانفرانسسیکو نیز می شد به کره عظام شدند ولی نیرو بیشتر لازم بود.
ورود امریکا،عقب نشینی امریکا
ترمن در 30 ژوئن موافقت کرد.تعدادی از سربازان لکشر 24 پیاده نظام نیروی زمین وارد کره شد. این نیرو پیش قراول سه لشکر دیگر بودند که قرار بود در کره مستقر شوند.14 روز بعد نیز لشکر یکم پیاده از یوکوهاما نیز به این نیروها پیوستند. اولین نیروهای امریکای با هواپیما در شهر بندی پوسان در جنوب شرقی کره جنوبی پیاده شدند و به طرف نیروهای کره ای پیش رفتند.ولی این نیروها هنگامی که با سربازان مجهز کره شمالی روبر شدند به سرعت عقب نشینی کردند.سربازان امریکای در اولین رویاروی در سال 1950 با نیروهای کمونیست انها را بسیار اموزش دیده و مجهز به تسلیحات سبک و سنگین روسی دیدند.لشکر 24 تنها طی یک هفته بعد از ورود به کره شکست سنگینی خورند و به صورت خجالت اوری دست به عقب نشینی زدند به طور که فرمانده این لشکر سرتیپ ویلیام افدین به دست سربازان کره اسیر شد.امریکای ها در تمام سال 1950 در حال عقب نشینی بودند و به صورت مصیبت باری کاری از دستشان بر نمی امد. دیلی عمده این شکست تجهیزات قدیمی ارتش امریکا بود که تمامی انها باز مانده از جنگ جهانی دوم بود. وضعیت نیروی زمین که به تانک های قدیمی و سلاحهای سبک و نیم سنگین جنگ دوم تجهیز شده بود بسیار بد بود. در امریکا بعد از دیدن کارایی وحشتناک بمب اتمی در جریان بمب باران اتمی ژاپن بسیار فکر میکردند که هیچ کشوری جرعت در افتادن با یک کشور صاحب بمب اتم را ندارد از این رو بودجه دفاعی امریکا به سرعت رو به کاهش گذاشت.از نظر تورمن بمب اتم جایگزین تمام ارتش بود و این مسئله باعث شد وقتی که امریکای ها در کره وارد نبرد شدند فهمیدند که تجهیزاتی که 5 سال پیش در جبهه اروپا سلاحهای موثری بودند عملا در کره تنها اهن پاره به حساب می ایند.از طرفی سربازان جوان امریکای انهای نبودند که در جنگ دوم حضور داشند.اکثر انها سربازان وظیفه با اموزش کم بودند که فکر می کردند که سربازان کره ای یک مشت انسان عصر حجری عقب مانده و بزدل هستند که تا یک یانکی را ببینند پا به فرار میگذارند ولی در عمل انها سربازان کمونیست را سربازانی با شور وشوق بالا،شجاع و مسلح یافتند. در اولین نبرد جنگ کره بین نیروهای امریکایی و کره ای که به نام نبرد اوسان مشهور شد و بین نیروهای از لشکر 24 ملقب به نیروهای اسمیت با کره شمالی ها در گرفت امریکای ها با به جا گذاشتن 3062 نفر و کشته و ذخمی و حدود 2000 نفر اسیر یک ابرو ریزی حسابی برای امریکا به جا گذاشتند.
عقب نشینی سربازان امریکایی به سرعت منجر به این شد که مک ارتور به فکر این افتاد که نیروهای امریکای باید به سرعت دوباره سازمانده ای شوند.مسئله این بود که سربازان امریکا در حال عقب نشینی به بندر پوسان در جنوب شبه جزیره کره بودند.اگر انها به پوسان عقب نشینی میکردند دیگر نمیتوانستند عقب نشینی کنند چون پشت سر انها دریا بود. از این رو مک ارتور به فرمانده هان خود دستور داد که دیگر عقب نشینی نکنند و اگر شده تا پای جان مقاومت کنند زیرا عقب نشینی بیشتر به طرف بندر پوسان باعث یک قتل عام دسته جمعی سربازان امریکایی در بندر می شد.سربازان امریکایی به سرعت شروع به ایجاد استحکامات در کناره رود ناکتونگ که به پوسان ختم میشد کردند تا جلوی حرکت سریع نیروهای شمالی را بگیرند.سرانجام تدابیر جدید جواب داد و خطوط دفاعی سربازان لشکر هشتم امریکا و نیروهای کره جنوبی در صاحل شرقی رودخانه ناکتونگ تثبیت شد و تا پایان سپتامبر تمام حملات کمونیست ها برای عبور از رودخانه با شکست انجامید.
با افزایش مقاومت نیروهای امریکایی در خطوط دفاعی جدید خود تا حدی شمالی ها نیز از حملات خود کوتاه امدند و ژنرال مک ارتور این کهنه سرباز جنگ جهانی دوم به فکر یک حمله خورد کننده بر ضد شمالی ها افتاد تا بتوان به سرعت ارتش شکست خورده امریکا را به ارتش پیروز جنگ تبدیل کند.نقشه ای که بسیار عجیب و خطر ناک به نظر می رسد.مک ارتور تصمیم داشت با یک حمله ابی خاکی غافلگیرانه به بندر اینجوری در غرب کره جنوبی نیروهای کره شمالی را به دو قسمت تقسیم و عقبه انها را قطع کند.این عملیات که در واقع دور زدن نیروهای کره شمالی انهم از دریا بود.نیروهای عمل کننده در این عملیات باید با کشتی برای رسیدن به اینجوری از وسط یک کانال باریک با طول 16 کیلومتر عبور میکردند در حالی که ورودی کانال نیز توسط یک جزیره مسلح شده محافظت میشود.اگر تنها در این کانال یک کشتی مورد هدف نیروهای کره ای قرار می گرفت ویا به گل می نشست کانال بسته شده و دیگر کشتی های در حال حرکت در کانال نه را عقب داشتند و نه را ه جلو.اگرچه ریسک عملیات بسیار بالا بود ولی این مسئله را نیز نمی شد نادیده گرفت که اگر عملیات با موفقیت انجام میشد عقبه نیرو های کره شمالی قطع شده و بخش عظیمی از نیروهای کره شمالی در جنوب کره جنوبی در محاصره می افتادند و در زمینه تدارکات از زمین کاملا فلج میشدند.قرارشد ازاواخر سپتامبر سال 1950 این عملیات اجرا شود.
پیروزی برای امریکایی ها
در صبح روز 15 سپتامبر عملیات اغاز شد.بیش از 230 کشتی نیروبر و رزمی حدود 80 هزار نفر سرباز امریکای و کره جنوبی را در اینجوری پیاده کنند.از یک هفته پیش تعداد زیادی از رزم ناوها و نبرد ناوهای امریکا و انگلیسی دست به گلوله باران خطوط دفاعی کره ای ها در انجوری زده بودند که معمولا با بمب باران خورد کننده نیروی هوایی همراه بود.تمام نگرانی ها از اینکه انجوری و ان کانال کذای تبدلی به یک قتلگاه برای نیروهای متحد شود به یک باره فراموش شد و سربازان امریکایبه سلامت پیاده شدند و تنها با 21 تا 25 کشته توانستند این بندر را بگیرند.بمب باران و گلوله باران از هوا و دریا طی یک هفته گذشته قبل از اغاز تهاجم کار خود را کرده بود و به شدن خطوط دفاعی نیروهای کره ای را زیر و رو کرده بود.نیروهای سازمان ملل به سرعت توانستند میان نیروهای کره شمالی در جنوب و شمال شبه جزیره یک شکاف بزرگ ایجاد کنند که 125 هزار نفر از سربازان کره شمالی که همکنون بدون تدارکات در جنوب گیر افتاده بودند تن به اسارت دادند.سئول پایتخت کره جنوبی در 26 سپتامبر با وجود مقاومت شدیدی نیروهای شمالی به دست نیروهای سازمان ملل افتاد و همکنون مک ارتور به فکر عبور از مدار 38 درجه و اشغال کامل کره شمالی بود.البته مک ارتور در ان لحظه به طور کامل به وظیفه خود عمل کرده بود زیرا قطعنامه سازمان ملل بر ضد کره شمالی شامل بیرون راندن شمالی ها از جنوب بود.تا پایان سپتامبر نیروهای باقی مانده کره شمالی از کره جنوبی خارج شدند ولی ترمن برای اینکه بتواند برای همیشه شبه جزیره کره را با هم متحد کند تصمیم به حمله به کره شمالی و اشغال کامل ان گرفت.البته تا حدی بیم دخالت چین و شوروی می رفت.تورمن به مک ارتور اجازه پیشروی به درون خاک کره شمالی را داد به شرطی که از هر اقدامی که چین وشوروی را تحریک کند بپرهیزد. ولی مک ارتور این ژنرال لجوج و یک دنده دستور حمله به شمال را از ترمن دریافت کرده بود ولی برداشت او از جنگ با ترمن فرق داشت.او تمام کره شمالی را با تمام ساکنان ان میدان نبرد می دید و برایش چینی و کره ای فرق نداشت.از نظر او همه انها سرته یک کرباس کمونیست بودند.در یک اکتبر نیروهای نیروهای سازمان ملل با عبور از مدار 38 درجه وارد خاک کره شدند و تنها 19 روز بعد پینگ یانگ پایتخت کره شمالی را اشغال کردند.پیروزی انقدر سریع بود که خود امریکای ها نیز مبهوت مانده بودند.مک ارتور در فرودگاه نظامی پینگ یانگ با هواپیما فرود امد و بعد با غرور به تمسخر گفت”هیچ ادم مشهوری برای استقبال از من نیامده؟پس این کیم دندون گرازی کجاست”اشاره مک ارتور به تمسخر به کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی بود.ولی غرور امریکای ها بی دلیل بود انها فکر ان را نیز نمی کردند که اژده های خوفناک چین که چند سالی است لباس سرخ کمونیست به تن کرده انتظار انها را میکشد.
شکست پی در پی شمالی ها بعد از حمله به انجوری باعث شد که مائو تسه تونگ رهبر چین نگران شود که نکند بعد از عبور نیروهای سازمان ملل از مرز دو کره و اشغال کامل کره شمالی از مرز بین شبه جزیره کره با چین یا همان رود یالو رد شوند و به چین حمله کنند.از زمان عبور نیروهای سازمان ملل از مدار 38 درجه ،چین شروع به دادن پیام ها تند خطاب به جهان غرب مبنی بر عدم پیشروی بیشتر به سوی مرز چین با کره کرد.تورمن تا هدی نگران بود از این رو در 15 اکتبر در جزیره ای در اقیانوس ارام با مک ارتور دیدن کرد و با وی درمورد نگرانی وی از ورود چین به جنگ صحبت کرد ولی مک ارتور مست از پیروزی گفت که اگر چینیها وارد جنگ شود انها را با کمک نیروی هوایی سلاخی خواهم کرد.ولی مائو از چیزی نمی ترسید و مصمم بود با چنگ و دندان از حکومت تازه تاسیس کمونیست چین که تازه یک ساله شده بود دفاع کند از این رو هنوز پینگ یانگ اشغال نشده دستور رد شدن واحدهای ارتش چین را از مرز کره داد و تا پایان اکتبر 300 هزار نفر سرباز چینی وارد کره شدند با اینکه کسی در غرب روهش نیز از این موضوع با خبر شده باشد.یک بازیگر جدید و بسیار قدرتمند وارد عرصه جنگ شده بود.
نوبت بازی چین رسیده
چین به سرعت سربازان خود را با پای پیاده وارد خاک کره کرد.این سربازان در مناطق کوهستانی شمال کره که پوشیده از جنگل بود شب هنگام وارد سرزمین کره شدند به طوری که هیچ کس از ورود انها اطلاع پیدا نکرد.اولین بارنیروهای دو طرف در 25 اکتبر در شمال کره شمالی با هم دیگری شدند.هیچ کس در ستاد فرمانده ای ارتش امریکا نمی خواست باور کند که نیروهای چین وارد جنگ کره شده.مک ارتور نیر بار نمی کرد ولی تا ششم نوامبر حملات پرتعداد و انبوه ارتش چین انقدر دامنه دار شد که مک ارتور مجبور شد به اشتباه خود در مورد عدم توجه به هشدارهای چین توجه کند.مک ارتور بلافاصله تقاضای نیرو کمکی کرد ولی با نهایت تعجب متوجه شد سربازان چینی که طی دو هفته از ورودشان در میان جنگ همواره در حال عقب راندن نیروهای سازمان ملل بودند به یک باره عقب کشیده و قیبشان زد.ولی چرا؟
مک ارتور ودیگر فرماندهان سازمان ملل نفهمیدند که چرا نیروهای چینی به یکباره دست به عقب نشینی به طرف مرز چین با کره زدند.مکارتور فکر میکرد که چین از قدرت هوایی امریکا ترسیده و نمی خواهد تلفات بالا بدهد.از این رو با خوشحالی یک حمله همه جانبه را بر ضد نیروهای کمونیست در شمال ترتیب داد که اغاز حمله 25 نوامبر یک روز بعد از جشن شکر گذاری تایین شد.مک ارتور خوشبین بود با این حمله تمامی نیروهای کره شمالی را قلع قمع کردن و،دو کره را متحد کند و با خیال راحت سربازان را راهی امریکا کند.نیروهای ارتش امریکا شامل لشکر هشتم به سمت شمال شرق کره شمالی و نیروهای یگان های X ترکیبی از نیروهای امریکایی و چند ملل دیگر به طرف شمالی غربی کره شمالی پیش رفتند ولی تنها یک روز بعد مک ارتور فهمید چه گندی به بار اورده.مک ارتور در تله مائو افتاده بود.نیروهای چینی به یک باره از مخفیگاه های خود در شمالی کره شمالی بیرون پریدند و به میان این دو نیرو(لشکر هشتم در شرق و نیروهای X در غرب)نفوذ کرده و به سرعت از جناهین به انها یورش بردند.مک ارتور همواره مائو را یک فرد بیشعو و بی سواد میدانست که از جنگ چیزی نمی داند این در حالی بود که مائو طی دهه 30 و 40 میلادی در تمام مدت در حال نبرد با اشغالگران ژاپنی بود که در ان زمان چین را اشغال کرده بودند.تعداد نیروهای چینی به امریکای فاجعه بارانه زیاد بود.امارها نشان میداد که هر 300000 سرباز چینی در مقابل تنها 53000 نفر سرباز سازمان ملل قرار گرفته بودند که نشان دهدنه عمق فاجعه است.جنگیدن انها هیچ شباهتی با جنگیدن نیروهای کره شمالی نداشت. از یک نوامبر ارتش چین با انجام تک های مستقیم نیروهای ارتش امریکا را به سرعت از مرز چین با کره دور کرد به طوری که نیروهای امریکای طی یک ماه اینده تنها و تنها در حال عقب نشینی بودند.در 30 نامبر 3000 سرباز لشکر 7 پیاده و 12000 تفنگ دار امریکای در شرق کره شمالی در محاصره چینی ها قرار گرفته بودند و تنها از طریق هوا به انها تدارکات میرسد. از طرفی چینی ها اصلا مثل بقیه خلایق نمی جنگیدند.انها کاملا چریکی رفتار میکردند و به یک باره از کیمنگاه هایشان از هر سوراخ سمبه ای بیرون می پریدند و با نیروهای سازمان ملل درگیر می شدند. بسیار ساده بود انها در مقابل یک ارتش کلاسیک، چریکی می جنگیدند.نیروهای امریکایی مجهز به اتش توپ خانه ،تانک و اتش هوایی بودند چیزهای که چینیها از انها حداقل در روز های اول بی بهره بودند.انها در گروه های کوچک 50 نفری به سربازان در حال عقب نشینی امریکایی از جناهین حمله میکردند.یک گروه حمله را اغاز میکردند و بعد از یک اتش باری کوتاه به سرعت در درون مواضع خود عقب می نشستند که بلافاصله گروه دوم کمی پایین تر به امریکای ها یورش میبرد. این نبرد بزن و درروی چینیها بدجوری نیروهای امریکایی را کلافه کرده بود.اگرچه حملات انها بدون اتش پشتیبانی و تنها با کمک اتش خمپاره انداز بود ولی سربازان چینی نشان داده بودند که بسیار خوب اموزش دیده بودند و از جمله در نبردهای بزن و در روی شبانه استاد مطلق بودند.انها استاد استتار بودند به طوری که نیروهای امریکایی معمولا تا زمانی که مورد حمله قرار نمی گرفتند از وجودشان اگاه نمی شدند.یکی از تاکتیک های عمومی چینیها این بود که نیروهای خور را به شکل V ارایش داده و با ورود نیروهای امریکای به دهانه این V و نفوذشان به پایین V بلافاصله که به تعداد کافی از سربازان امریکایی وارد این خط دفاعی V شکل میشدند انها از مخفیگاه هایشان بیرون امده و انها را به اتش می بستند .چین به سرعت به مرز دو کره نزدیک شد و انها به طور فزاینده ای در حال تهدید شهر ساحلی هانگانام بودند.هانگانان بندری در شمال غرب کره شمالی بود که محل دریافت تدارکات نیروهای امریکایی بود و در حال حاضر به سرعت در حال محاصره توسط چینیها بود. سرانجام چینیها توانستند طی یک حمله شبانه بندر را اشغال کنند و نیروهای امریکا مجبور به عقب نشینی از شهر شدند.در ان زمستان سرد و هولناد سال 1951 ، ارتش امریکا شروع به عقب نشینی شهر به شهر در مقابل نیروهای چینی کرد تا اینکه سرانجام به مدار 38 رسیدند.
این حمله باعث بازرگترین شکست و عقب نشینی ارتش امریکا در طول حیاط خود شد .ارتش امریکا به صورت سراسیمه از مدار 38 درجه عقب نشینی کرد ودر پنج ژانویه نیروهای چینی دوباره پایتخت کره جنوبی از چنگ امریکای ها در اورده و ان را اشغال کردند.با وجود این با گذشت زمان امریکایی ها توانستند جلوی پیشروی سربازان چینی را بگیردند و در نهایت طی دو ماه نبرد با کشتن 40000 سرباز چینی در مقابل 7500 نفر کشته پیشروی سربازان چینی را کاملا متوقف کردند.ولی به هرحال در ان زمستان هولناک تمام محاسبات مک ارتور غلط از اب در امده بود.حمله ابی خاکی او به انجوری موفق بود ولی شکست او و از دست دادن دوباره سئول باعث این شده بود که همگان ان پیروزی را از یاد برده و با افزایش مخالفت های زد جنگ در داخل امریکا وی به شدت زیر فشار قرار داشت.تورمن ،مک ارتور را مقصر میدانست و دائما قرقر کنان میگفت که بارها در مورد حمله چینیها به وی هشدار داده بود ولی این پیرمرد لجباز و یک دندنه این هشدارها را نادیده گرفت.
مخالفت در امریکا
هری تورمن تقریبا به تنهای تصمیم به اغاز جنگ در کره گرفت.مردم امریکا نیز با وی همراهی کردند.ولی این همراهی مردم با جنگ نسبی بود و به طور مستقیم بسته به عملکرد سربازان در جنگ داشت.هرگاه شکست نصیب امریکا می شود مخالفتها بیشتر بود و هر گاه پیروزی به دست می امد مخلفتها کمتر.مردم امریکا تنها از رسانه های عمومی خبر شکست از ارتششان را میشنیدند ولی واقع نمی فهمیدند که چرا ارتشی که همین چند سال پیش طی جنگ دوم جهانی در دو قاره می جنگید و در نهایت هم پیروز از نبرد بیرون امد از پس یک مشت عقب افتاده اسیایی بر نمی امد.مردم با گذشت زمان به این فکر می کردند که اصلا درگیری دو کشور اسیایی انهم انسوی دنیا چه ربطی امریکا دارد.مردم از کمبودهای ارتش اطلاعی نداشتند وفکر میکرند که ارتش امریکا با تجهیزات فوق مدرن خود در حال شکست در کره است این در حالی بود که کاملا قضیه متفاوت بود.بودجه دفاعی امریکا در زمان اغاز جنگ کره یک پنچم بودجه این ارتش در سال 1945 در پایان جنگ جهانی دوم بود.بسیاری در امریکا فکر میکردند کسی جرات در افتادن با کشوری که بمب اتمی را دارد نخواهد داشت.و یا بسیار فکر میکردند که بمب اتم میتواند جایگزین سربازان نیروی زمینی شود.سربازان ارتش امریکا در نیروی زمین تقریبا با همان سلاح های که در جنگ دوم می جنگینده به کره امدند.با شروع شکست در کره برای امریکا ترمن بلافاصله خواستار بودجه دفاع بیشتر برای ارتش شد.البته این بودجه از را رسید و بودجه دفاعی 13میلیارد دلاری سال 1949-1950 یک سال بعد به 48 میلیارد دلار برای سال 1950-1951 رسید ولی واقعیت این بود که زمان میبرد تا این افزایش بودجه تاثیر خود را در ارتش نشان دهد.
ولی این افزایش بودجه دیگر بدرد مک ارتور نمی خورد.در پایان سال 1950 تقریبا 70 % خاک دو کره دست کمونیستها بود.اگرچه لشکر هشتم در اوریل 1951 با یک تک مستقیم توانست نیروهای کمونیست را به پشت مدار 38 عقب زده و سئول را به جنگ اورد ولی مشکل این بود که بین نیروهای سازمان ملل اختلاف شدید ایجاد شده بود که این اختلاف ناشی از اختلافات مک ارتور و ترومن بود.تورمن بعد از حمله لشکر هشتم و عقب زدن نیروهای کمونیست به کره شمالی به فکر مذاکرات صلح افتاد.او تصمیم به انجام مذاکرات دوستانه با چین و کره شمالی برای یافتن یک راه حل سریع بود ولی مک ارتور اصلا توجه ای به سیاستهای رئیس جمهور نداشت.در حالی که ترمن از مذاکره صحبت میکرد مک ارتور در اوریل 1951 پیشنهاد بمب باران اتمی مرز چین و کره شمالی را در رسانها مطرح میکرد.وی به طور مکرر در رسانها از امادگی ارتش برای در هم کوفتن ارتش چین خبر میداد و خوب مشخص است که در چنین فضای چینیها نیز به امریکایها بی اعتمادتر میشدند.همه در غرب می پرسیدند که در امریکا چه کسی تصمیم می گیرد مک ارتور یا تورمن.بدین گونه شد که در 11 اوریل 1951 ترمن ،مک ارتور را از سمت خود برکنار اعلام کرد و وی را به امریکا فراخواند.وی بعد از بازگشت به امریکا دوبار در کنگره سخنرانیها احساس برای دفاع از خود انجام داد به طوری که برخی از مخالفانش نیز تحت تاثیر این سخنرانیها به گریه هم افتادند.به هر حال نمیتوان انکار کرد که شکستهای اواخر سال 1950 در کره تا حد زیادی بر شهرت نظامی این فرمانده بزرگ که در جنگ دوم ژاپن را از پا دراورد کاست.
سبک و سیاق جنگ
در بخش بعد از مرور تحولات اساسی میدان جنگ به کارای تجهیزات در جنگ می پردازیم.جنگ کره شاهد نبردهای زرهی زیادی نبود.زیرا نیروی های کمونیستی به ندرت از تانک بهره می بردند.در اغاز نبرد کره شمالی تعداد تانک تی34 ساخت شوروی را به میدان اورد ولی با ورود تانک های پرتعداد امریکایی انها به زودی از صحنه نبرد محو شدند. در ابتدا ارتش امریکا از تانکهای ام 24 چافی متعلق به جنگ جهانی دوم بر ضد تی34 استفاده کردند ولی این تانک به سرعت نشان داد یک تانک سبک پیاده نظام است و در مقابل تی34 کارای از پیش نبرد.سلاح اصلی سربازان امریکایی در مقابل با این تانک ام9 بازوکا بود که چندان مناسب رویاروی با تی34 نبود.از این رو ارتش امریکا از توپ105 میلیمتری برای مقابله استفاده کرد که کارایی خوبی از خود نشان داد. به زودی سرکله تانک های جدید متحدیدن مثل نسخه های بهسازی شده شرمن،ام26 پرشینگ و از همه بهتر ام46 پاتن امد که کار تی34 ها را برای همیشه در کره تمام کرد.ولی با وجود این برخلاف جنگ جهانی دوم که تانک نشان داد سلاح سرنوشت سازی است ولی در کره به دلیل شرایط کوهستانی و جنگلی منطقه و عدم وجود فضای مناسب برای حرکت های قدرتمند زرهی تانکها نقش چندانی نداشتند و این نیروهای پیاده بودند که در زمین سرنوشت جنگ را تعیین کردند.ولی شاید در جنگ هیچ نیروی موثر تر از نیروی هوایی نبود به طوری که در هر جای جنگ که کمونیستها غربی ها را بر روی زمین شکست داده و به عقب میراندند این نیرو هوایی بود که با اتش بارای پر حجم و بمب بارانها خورد کننده کمونیستها را متوقف میکرد. جنگ کره زمانی در گرفت که جتها در حال جایگزینی با هواپیماهای موتور پیستونی بودند ولی نسل اول موتورهای جت بسیار پر مصرف بودند و از این رو زمان پرواز بر فراز هدف کم بود از این رو همچنان به طور گسترده ای از هواپیماها موتور پیستونی چون پی51 ماستانک و F4U کروسیدر در نقش پشتیبانی هوایی نزدیک بهره برداری شد.البته جت های چون اف80 و اف9 پنتر نیز در نقش حمله به زمین نقش بزرگی بازکردند.ولی عمده نقش برتری هوایی بر عهده جت ها بود.از جمله اینکه متحدین به سرعت با تهدید هوایی جدید یعنی جت شکاری روسی میگ15 برخورد کردند که تا زمان ورود نسخه های جدید اف86 سیبر از تمامی جتهای متحدین برتر بود.در روزهای اول جنگ کره برتری هوایی دست امریکای ها بود.نیروی هوایی کره شمالی بعد از ورود نیروی هوایی امریکا به جنگ به سرعت رو به زوال رفت.این نیرو به هواپیماهای موتور پیستونی روسی متعلق به جنگ دوم جهانی مانند یاک9 و لاویچکا7 مجهز بود .این هواپیماها چندان بد نبودند(حداقل تا زمانی که جتهای مثل اف80 و اف84 وارد جنگ نشده بودند)ولی خلبانان کره ای تجربه خلبانان امریکایی را نداشتند که تا همین چند سال پیش در جنگ جهانی دوم پرواز میکردند.ولی با ورود چین به جنگ وضعیت تا هدی فرق کرد.چین از جتهای میگ15 استفاده میکرد که از اف80 امریکای ها بسیار کارامد تر بود و از طرفی بسیاری از خلبانان این میگها را خلبانان ارتش شوروی تشکیل میدادند.امریکای ها تا هدی دچار انفعال شده بودند که نکند سرنگون کردند این خلبانان روس باعث ورود اتحاد جماهیر شوروی به جنگ شود.از طرفی میگ های15 روسی به طور اشکاری از اف80 و اف84 برتر بودند و امریکایها به سرعت فهمیدند نیاز به جنگنده بهتری است.میگ 15 دارای سقف پرواز 15000 متر بود و میتوانست با سرعت1100 کیلومتر در ساعت پرواز کند(بیشتر از 965 کیلومتر برای اف80 و 1000 در ساعت برای اف84).همچنین میگ مجهز به یک توپ37 میلیمتری و دو توپ23 میلیمتری بود این در حالی بود که دو جت امریکای مجهز به مسلسل های 12.7 میلیمتری بودند.از این رو امریکا برای مقابل با این جنگنده های کارامد روس به سرعت سه گردان اف86 سیبر را راهی کره کردند که از مدل اولیه A بود.اگرچه میگ15 دارای برتریهای نسبی نسبت به نسخه های اولیه اف86 بود ولی با ورود مدلهای E و F اف86 این مشکل برتر شد و در نهایت این سازمان ملل بود که برتری هوایی به دست اورد.بعد از جنگ امارها نشان میداد که خلبانان اف86 در مقابل میگ15 به برتری 10:1 رسیدند(در عضای هر فروند اف86 ،ده فروند میگ15 سرنگون شده)که به عبارت درست تر 792 میگ15 در مقابل 78 جنگنده اف86.البته بیشتر از برتری اف86 چیزی که باعث پیروزی خلبانان امریکای شد تجربه و اموزش عالی بود چیزی های که در اصلا خلبانان ارتش چین از انها برخوردار نبودند.ولی در زمینه بمب باران هوایی دست بالاتر را امریکای ها داشتند که هر چه دلشان خواست بمب باران کردند.تنها نیروی که در کره بمب باران میکرد ارتش امریکا بود.نیروی هوایی چین تنها تلاش می کرد با ایجاد مزاحمت توسط شکارهایش جلوی بمب بارانهای خورد کننده امریکای ها را بگیرد.بمب بارانها راهبردی توسط بمب افکن های ارتش امریکا در کره طی سال 1950 تا 1953 قابل قیاس با بمب باران المان نازی طی هفت سال جنگ جهانی دوم و بمب باران ژاپن طی جنگ بود. امریکا تنها طی یک روز در اگوست سال 1950 در مجموعه 652 تن بمب را بر فراز کره شمالی فرو ریخت.در اوج عملیات در سال 1950 ارتش امریکا طی دو هفته هر روز 800 تن بمب روی کره می ریخت که بیشتر این بمب بارنها توسط بمب افکنهای راهبردی B29 انجام می شد.البته بمب باران مواضع کره شمالی و چینیها تنها توسط نیروی هوایی نبود.نبرد ناوها نیز تا انجای که برد توپ هایشان می رسید مواضع کمونیستها را گلوله باران میک رد.در اسمان جنگنده های میگ15 بودند تا کمونیستها بتواند برای بمب افکنها امریکایی تا حدی مزاحمت ایجاد کند ولی در دریا نیروهای دریایی متفقین تنها بود و هیچ رقیبی نداشتند.در چند مورد از جمله نبرد در اینجوری نبردناوها با گلوله باران مواضع دفاع دشمن پرداختند.
پایان جنگ
بعد از رسیدن نیروهای کمونیستی به مرز دو کره در سال 1951 تا یک سال بعد خطوط دفاعی دو طرف تغییر زیادی نکرد و تنها دو طرف به گلوله باران و بمب باران هم دیگر در سنگرهای ادامه دادند.نیروی هوایی متحدین دائما کره شمالی را بمب باران میکردند و مذاکرات صلح از 10 ژوئیه 1951 اغاز شد که تا پایان جنگ یعنی در سال 1953 نتیجه چندانی در بر نداشت.مذاکرات صلح از سال 1951 اغاز شد ولی مشکلات زیادی وجود داشت.بعد از مک ارتور ژنرال ماتیو بی ریجوی فرمانده ای نیروهای امریکایی در کره را بر عهده گرفت ولی دیگر زمان حملات سریع و پیشروی های انچنانی در جنگ پایان یافته بود و هر دو طرف جنگ در داخل سنگر ها و استحکامات خود تنها به طرف هم شلیک می کردند.مذاکرات صلح تقریبا سر هر مسئله ای کوچکی به هم می خورد و یکی دو هفته بعد دو باره از سر گرفته می شد و تنها این وسط مردم کره بودند که گوشت دم توپ شده بودند.بزرگترین مشکل در سر راه صلح مسئله اسیران جنگی بود.البته مشکل نیروهای امریکایی یا اروپای که در جنگ اسیر کمونیستها شده بودند نبود بلکه مشکل نیروهای چینی و کره شمالی که اسر متحدین شده بودند یا از یک طرف و نیروهای کره جنوبی مه اسیر کمونیستها شده بودند.سازمان ملل خواستار ان شد که اسیران بتوانند خود ازادانه انتخاب کنند که ایا می خواهند به وطن خود برگردند ویا به هر جای دیگر دنیا و این چیزی نبود که کمونیستها دلشان میخواست(حکمومت های کمونیستی انقدر خشن بودند که خودشان هم میدانستند که اکثر سربازان اسیر انها دست دشمن ترجیه می دهند به کشور غیر کمونیستی بروند).ولی در این ثناء دو اتفاق مهم افتاد که به سرعت بخشیدن مذاکرات صلح کمک کرد.یکی مرگ ژوزف استالین دیکتاتور شوروی که از جنگ کره و درگیر شدند غرب در این جنگ چندان بدش نمی امد و دیگری به قدرت رسیدن ژنرال ایزنهاور در امریکا به جای هری تورمن در انتخابات سال 1952 امریکا.خورچف زمامدار جدید شوروی به ایجاد روابط جدید با غرب می اندیشید و می دانست که کره بزرگترین سد برای ایجاد این رابطه است و از طرفی ایزنهاور نیز با قول پایان دادن به جنگ کره در امریکا به قدرت رسیده بود.از این رو در هر دو طرف به سرعت یک شور و اشتیاق زیادی برای پایان جنگ اغاز شد.سرانجام با چند دور مذاکرات دیگر از جمله مبادله اسیران در نهایت موافق نامه اتش بس در تاریخ 27 ژوئیه 1953 بعد از سه سال یک ماه جنگ به امضاء دو طرف رسید.ولی تازه مسئله جدید اغاز شده بود ان نیز این بود که اسرا حق انتخاب وطن خود را دشتند و نتیجه برای کمونیستها خفت بار بود.از 75823 نفر اسیر کمونیست در نهایت 21809 نفر انها تصمیم گرفتند که در کره جنوبی بمانند و دیگر به سرزمینهای کمونیست بر نگردند.از این میزان بیش از 14000 نفر انها چینی بود. کمونیستها بسیار سرخورده شده بودند زیرا تنها حدود 340 نفر از سربازان سازمان ملل تصمیم به جلای وطن داشتند.این به این معنی بود که خیلی از کمونیستها از حکمتهای کمونیستی حاکم کشور خود راضی نیستند.البته کمونیستها از میزات تلفات نیز از نیروی سازمان ملل سر تر بودند.کمونیستها حدود 1187628 کشته و زخمی از کشورهای کره شمالی،چین و شوروی دادند.بیشترین تلفات را کره شمالی با 530000 نفر کشته و زخمی به جا گذاشت.نیروهای سازمان ملل نیز 778053 نفر کشته زخمی به جا گشته اند که از این تعداد 137000 نفر کره جنوبی،36000 نفر امریکای و مابقی حداقل از 12 کشور جهان مانند فر انسه،انگلستان،کاندا،فیلیپین افریقای جنوبی… بودند.
جنگ تمام شد و بعد از سه سال نبرد کشتار خط مرزی تغییری نکرد تنها شکاف بین دو کره بیش از حد زیاد شد به طوری که تا سالها هیچ رابطه دیپلوماتیکی با هم نداشتند.این دو کشور دو راه متفاوت را پیش رفتند.کره شمالی سیستم اقتصادی کمونیستی و دولتی مطلق پیش رفت و امروزه در فلاکت به سر می برد(اگر کمک های غذای سالانه چین و برخی دیگر از کشورهای نبود در این کشور تعداد زیادی بر بر اثر گرسنگی می مردند) و کره جنوبی نیز که تحت نظام سرمایه داری حرکت کرد امروزه دارای جایگاه درخشان به عنوان کشوری صاحب صنعت می باشد و محصولات این کشور که از کمپانی های صاحب نام بیرون می اید مانند سامسونگ،ال جی،دوو،هایوندا و … در سراسر جهان مشتری دارد.امروزه مردم کره شمالی در یک کشور بسته و دیکتاتوری زندگی می کنند که در جهان منزویست و با وجود اینکه فاصله زیادی با جنوبی ها ندارد انگار که در دو سیاره مختلف از نظر سطح زندگی و رفاه با هم زندگی می کنند. با وجود مذاکراتی که بین دو کره از سال 2000 به بعد انجام شد رابطه این دو کشور تیره است و هر از چند مدتی خبرهای از برخوردهای نظامی بین اینی دو کشور به گوش می رسد.شاید این دو کره متحد شوند ولی نه تا زمانی که دو حکموت مختلف با دو دیدگاه مختلف در انها وجود دارد.
بسیار غلط نوشتاری داره این متن. لطفا پارسی این زبان زیبا را پاس بداریم