تاریخ

تاریخ روابط ایران و روسیه(قسمت بیست و یکم)

از تلاش بلشویک ها برای آغاز رابطه با ایران تا شورش نایب حسین خان کاشی

قسمت 21

اولین سفیر لنین در تهران

روز 8 بهمن 1296 نیکلای  براوین اولین فرستاده لنین  رهبر حکومت بلشویکی وارد تهران شد . او قرار بود نظر همسایه جنوبی و آزادی خواهان آن را به سوی حکومت جدید روسیه جلب کند. به همین خاطر مدعی شد به زودی  تمامی قراردادهای ظالمانه تزارها که بر دولت ایران تحمیل شده بود، لغو خواهد شد.

لنین بلافاصله پس از استقرار حکومت بلشویکی تمایل خود را به الغای کلیه‌ی حقوق و امتیازات روسیه‌ی تزاری در ایران و سایر نقاط جهان اعلام نمود و در 19 دسامبر 1917  مصادف با 28 آذر 1296 دولت شوروی  به  اسدخان اسد بهادر کاردار ایران در پتروگراد پیشنهاد کرد مذاکره در مورد تخلیه‌ی ایران آغاز گردد. پس از چندی نیز دولت شوروی طی اعلامیه‌ی 14 ژانویه‌ی 1918  مصادف با 24 دی ماه الغای کلیه‌ی امتیازات و حقوقی دولت روسیه تزاری ، منجمله قرارداد 1907 و کاپیتولاسیون و غیره را رسماً اعلام داشت و نیکلای براوین کنسول روسیه‌ی تزاری در خوی را که به رژیم جدید پیوسته بود، به عنوان نماینده‌ی مختار خود به تهران فرستاد. (28 ژانویه 1918) اما تخلیه‌ی ایران در عمل مواجه با اشکال شد زیرا ژنرال باراتف و فرمانده‌ جبهه‌ی قفقاز از اجرای دستورات دولت شوروی سرباز زدند و همکاری خود را با حکومت ضد انقلابی ماورای قفقاز اعلام نمودند.

براوین در ژوئیه 1918 وارد تهران شد ولی فون‌ اتر وزیر مختار تزاری حاضر نشد سفارت روس را به او تحویل دهد. لذا براوین در یک هتل اتاقی گرفته پرچم سرخ داس و چکش را بر فراز آن برافراشت و با انتشار آگهی در روزنامه‌ها ورود خود به تهران و آمادگی برای مذاکره با دولت را اعلام نمود. اما دولت مستوفی‌الممالک در تهران در وضعی نبود که بتواند با نماینده‌ی دولت بلشویکی روسیه وارد مذاکره شود زیرا در آن زمان جنگهای داخلی بین ژنرال‌های طرفدار تزار و نیروهای سرخ به شدت در روسیه جریان داشت و اوضاع ‌آن کشور به هیچ‌وجه روشن نبود. لذا براوین پس از چندی اقامت در تهران بدون حصول نتیجه در اوایل پاییز در مأموریت دیگری عازم افغانستان شد و در غزنین به دست ماموران انگلیسی به قتل رسید.

یاغی گری جلوها در غرب ایران

در حالی که فرستاده ویژه لنین تازه به تهران رسیده بود یاغی گری های جلوها در مناطق غربی ایران مخصوصا ارومیه تازه آغازشده بود. در 13 بهمن ماه جلوها دو مسلمان و یک یهودی را را در بازار ارومیه به قتل رسانند. اجلال الملک سعی کرد دوباره با پرداخت خسارت مردم را آرام کند. اما دوباره از 27 بهمن قتل و غارت آغاز شد. در آن روز جلوها جلوی مردم عادی را گرفته و به بهانه یافتن سلاح آن ها را بازرسی می کردند. اجلال الملک به جای اینکه جلوی نیروهای مارشیمون را بگیرد سعی کرد مردم را آرام کند. در 30 بهمن درگیری مسلحانه بین نیروهای شهربانی و جلوها آغاز شد. یک نفر از آنها کشته شد و آنها نیز به تلافی 4 نفر از مردم عادی را کشتند. اجلال الملک در روز 4 اسفند جلسه  خود را با حضور مونیسیوره سورنتاگ نماینده پاپ، موسیو کوژول سرپرست بیمارستان فرانسوی شهر و عده ای بزرگان برای حل مشکلات رخ داده آغاز کرد. دقیقا در همان روز عده ای از مردم روستایی در نزدیکی ارومیه در حالی که به دنبال دفن مردگان خود بودند با صدها نفر ازنیروهای مارشیمون مواجه شدند. در درگیری بین اهالی روستا و جلوها 100 نفر از مردم عادی کشته شدند. خبر به مردم شهر رسید و درگیری به صورت گسترده آغاز  شد. اجلال الملک جز تلفن کردن به کنسول گری ها کار زیادی از دستش برنیامد در نهایت  عده ای از بزرگان شهر نزد اسقف مارشیمون که آن زمان در کنسول گری روسیه بود رفته و از او تقاضای پایان دادن به آشوب را کردند. مارشیمون قول داد جلوی آشوب را بگیرد  اما نه تنها آشوب ها پایان نیافت بلکه جلوها به قزاق خانه شهر حمله کردند .

اجلال الملک در کنار اعضای نظمیه
اجلال الملک در کنار اعضای نظمیه

فرمانده روس قزاق خانه با اینکه پرچم سفید برافراشته بود کشته شد. در نهایت بعد از کشته شدن صدها نفر از مردم شهر کنترل ارومیه به دست جلوها افتاد. عظیم السلطنه را به عنوان حاکم،آقا پتروس را به عنوان فرمانده امنیه و ابراهیم خان را به عنوان رییس شهربانی انتخاب کردند. به مردم 48 ساعت مهلت داده شد تا همه سلاح های خود را تحویل دهند. اما بسیاری از مردم از تحویل سلاح های خودداری کردند. جلوها قصد قتل عام مردم را داشتند که با وساطتت مونسیوره سونتاگ مهلت افزایش یافت. بعد از مدتی جلوها به خانه مردم ریخته و شروع به بازرسی کردند. اموال عده زیادی غارت شد و مردم زیادی از شهر گریختند.

آقا پتروس فرمانده نیروهای آشوری. او در کنار مارشیمون در ایران حضور داشت و رییس امنیه ارومیه شد
آقا پتروس فرمانده نیروهای آشوری. او در کنار مارشیمون در ایران حضور داشت و رییس امنیه ارومیه شد

مارشیمون که اکنون  با تصرف ارومیه صاحب یک پایگاه شده بود به فکر تصرف سلماس افتاد. به همین خاطر به فکر پیدا کردن متحدان جدیدی افتاد و در نهایت اسماعیل آقا سیمتقو یاغی معروف غرب را برای اتحاد انتخاب کرد.

اوضاع روابط خارجی

در روز 9 بهمن ماه 1296 مصادف با 29 ژانویه 1918 تروتسکی کمیسر روابط خارجی دولت شوروی قرارداد 1907 را محکوم کرد  و ضمن سلب مسوولیت از حضور هر نوع نیروی نظامی روسی در ایران ابراز امیدواری کرد سایر ارتش های بیگانه خاک ایران را ترک کنند.  در حالی که اوضاع در غرب کشور بحرانی بود در روز 29 بهمن ماه دولت ایران از انگلستان تقاضا کرد ضمن لغو قرار داد 1907 هر چه سریعتر جنوب ایران را تخلیه کند. اما دولت انگلستان برنامه کاملا متفاوتی برای ایران داشت. در اوایل سال میلادی 1918 که مصادف با بهمن 1296 بود ارتش انگلستان سرلشکر چارلز دانسترویل را به عنوان فرمانده نیروهای اعزامی به قفقاز برگزید. دانسترویل که در آن روزها در عراق حضور داشت با 41 خودروی نظامی و حدود 4000 نیرو وارد خاک ایران شده و به سرعت راهی انزلی شد. قرار بود این نیروها به سرعت روانه منطقه قفقاز مخصوصا شهر باکو شده تا جلوی پیشروی ارتش اسلام(متحدان عثمانی) در قفقاز را بگیرند. دانسترویل قرار بود علاوه بر دفاع از قفقاز به بخشی از سربازان روسی مستقر در خاک عثمانی نیز کمک برساند.

ژنرال چارلز دانسترویل. او در سال 1918 با 4 هزار نیروی نظامی وارد ایران شد تا برای نبرد با ترک ها راهی باکو شود
ژنرال چارلز دانسترویل. او در سال 1918 با 4 هزار نیروی نظامی وارد ایران شد تا برای نبرد با ترک ها راهی باکو شود

دولت انگلستان به او وظیفه داده بود علاوه بر این موارد گروهی از مبارزان ایرانی مستقر در مناطق شمالی ایران که با بلشویک ها همدست شده بودند را نیز از میان بردارد. در واقع اوضاع قفقاز و آسیای مرکزی با ورود ارتش عثمانی به آن منطقه بشدت پیچیده بود و دولت انگلستان بشدت از موفقیت احتمالی انور پاشا در قفقاز و سپس آسیای مرکزی هراسان بود.در 12 اسفند ماه شوروی پیمان ترک مخاصمه با امپراتوری آلمان را به نام برست لیتوفسک امضا کرد. با امضای معاهده عملا جنگ در جبهه غربی پایان یافت و یکی ازاصلی ترین متحدان انگلستان از گردونه جنگ خارج شد. در همان حال و در روز 9 اسفند مردم گرسنه تهران در میدان توپخانه تظاهرات کردند و در 16اسفند هم  مردم دست به غارت نانوایی های کرمانشاه زدند.

قتل اسقف مارشیمون

مارشیمون و افرادش  به منظور مذاکره با اسماعیل آقا راهی شهر سلماس شدند. 140 نفر از سواره نظام جلوها اسقف مارشیمون را اسکورت می کردند. سیمتقو یکی از معروف ترین یاغیان غرب ایران بود. او در آن زمان رهبری ایل شکاک را به عهده داشت و  خانواده او در یاغی گری سابقه طولانی داشتند. برادر او جعفر آقا در زمان مظفرالدین شاه جزو شورشیان معروف بود تا اینکه به دست نظام السلطنه به قتل رسید. اسماعیل آقا هم در طی سال های طولانی  یاغی گری خود مواضع متفاوتی داشت. او ابتدا در کنار صمد خان و روسها و بعدها در کنار نیروهای عثمانی جنگیده بود. دیدار مارشیمون و اسماعیل آقا در روز 25 اسفند 1296 در کهنه شهر سلماس روی داد. مارشیمون با تمام محافظان خود وارد محل قرار شد و تفنگ داران اسماعیل آقا هم روی پشت بام های اطراف مستقر بودند. مارشیمون در در این دیدار به یاغی معروف گفت: این سرزمین که کردستان نامیده می شود میهن همه ماست و باید برای تصرف آن متحد شویم. اما تعداد سواره نظام من کافی نیست. به همین خاطر به شما نیاز دارم .

اسماعیل آقا ظاهرا این پیشنهاد را پذیرفت. در حالی که آن دو نفر از اتاق بیرون می آمدند مارشیمون به سمت کالسکه خود رفت که ناگهان مورد هدف گلوله قرار گرفت. نیروهای اسماعیل آقا رهبر جلوها  و کل 140 محافظش را به صورت همزمان مورد حمله قرار دادند. مارشیمون با شلیک اول زخمی شد که در نهایت برادر اسماعیل آقا یعنی علی آقا کار او را تمام کرد. رهبر جلوها در هنگام مرگ 30 ساله بود. اسماعیل آقا بعدها مدعی شد نقشه کشتن مارشیمون را به هیچ کسی جز برادرش علی نگفته بود. او در مورد لحظه مرگ جلوها گفت: من بارها در تفلیس به تماشای تئاتر رفته بودم ولی هیچ صحنه ای به اندازه دیدن کشته شدن همزمان 140 آشوری برای من لذت بخش نبود.

اسماعیل آقا سیمیتقو از رهبران ایل شکاک. او افرادش در یک نقشه حساب شده اسقف بنیامین مارشیمون و 140 نفر از افرادش را کشتند
اسماعیل آقا سیمیتقو از رهبران ایل شکاک. او افرادش در یک نقشه حساب شده اسقف بنیامین مارشیمون و 140 نفر از افرادش را کشتند

آغاز کشتار هولناک جلوها

قتل مارشیمون تنها سرآغاز ماجراهای بسیار خونین در غرب ایران بود. اسماعیل آقا غروب همان روز اسماعیل آقا به روستای محل اقامت خود یعنی چهریق رفت. از کل نیروهای مارشیمون تنها یک نفر جان سالم به در برد و خبر را به جلوها رساند. واکنش آنها کاملا هولناک بود. آنها ابتدا راهی شهر سلماس شده و جنازه مارشیمون و افرادش را برداشتند و در مسیر بازگشت خود دست به کشتار اهالی شهر زدند. ارامنه و آشوریان بلافاصله دولت و محمد حسن میرزا ولیعهد را به قتل مارشیمون متهم کردند. اما سیمتقو بعدها همه این ادعاها را رد کرد. در حالی که اوضاع ارومیه به تازگی آرام شده بود با قتل مارشیمون دوباره اوضاع بحرانی شد. در 27 اسفند سران گروههای مسیحی تصمیم گرفتند دقیقا در ساعت 12 آن شب کشتار را آغاز کنند. دقیقا در ساعات آغازین روز چهارشنبه 28 اسفند 1296 و در حالی که تنها یک روز به سال نو باقی مانده بود کشتار مردم ارومیه آغاز شد. نیروهای جلو شروع به غارت و کشتار مردم شهر کردند و یهودیان ارومیه نیز این حوادث در امان نماندند. جلوها در آن روز زنان خود را نیز برای غارت آورده بودند. کشتار تا یک ساعت مانده به غروب ادامه یافت و طبق روایت منابع مختلف حدود ده هزار نفر کشته شدند. بعد از پایان کشتار ارومیه آقا پتروس و نیروهایش راهی چهریق شدند. نیروهای اسماعیل آقا یک روز مقاومت کردند اما حریف توپخانه مجهز آقا پتروس نشدند. در نهایت اسماعیل آقا و افرادش فرار کردند و زنان و بقیه اهالی چهریق به دست جلوها افتادند. دو نفر از زنان اسیر مادر و برادر زاده اسماعیل آقا بودند. با این کشتارهای هولناک سال 1297 شمسی آغاز شد.

آغاز خونین سال جدید

در 18 فروردین 1297 امام جمعه تبریز که جزو طرفداران قدیمی استبداد و مخالفان مشروطه بود به دست یکی از مخالفان خود به قتل رسید. اما تاخت و تاز جلوها در در غرب همچنان ادامه داشت.آنها اکنون به دنبال تصرف سلماس بودند اما مقاومت شدید اهالی مانع از سقوط آن شد. در نهایت سامسون فرمانده نیروهای ارمنی وعده داد در صورت تسلیم مردم درامان خواهند بود. وثوق الدوله و عده ای از اهالی شهر قبل از تسلیم از شهر گریختند. سامسون در غروب روز 13 فروردین وارد شد و به وعده خود عمل کرد. اما یک روز بعد آقا پتروس به سلماس رسید  و شروع به غارت آن کرد. در همین حال حصبه و تیفویید در آذربایجان بشدت گسترش یافت و شروع به کشتار مردم کرد. اخبار کشتارهای ارومیه و سلماس به دلیل قطع بودن خطوط تلگراف دیر به تبریز رسید. دموکراتها قبل از این کشتارها عده ای  را به بندر شرف خانه  فرستاده بودند تا مانع از ارتباط نیروهای جلو از طریق دریاچه ارومیه شوند. اخبار کشتارهای ارومیه و سلماس در نهایت در روزنامه های تجدد و طلیعه سعادت منتشر شد و مردم را بشدت خشمگین شدند. نیروهای دموکرات چهرگان را سنگر بندی کردند.حاکم آذربایجان عده از قزاق ها و سواران مرند را به فرماندهی شجاع نظام روانه سلماس کرد. مردم که از واکنش سریع دولت نا امید بودند شروع به سنگر بندی شهر کردند. تعداد نیروهای دولتی و داوطلب همچنان کم بود. در آن زمان موازنه قوا کاملا به نفع جلوها بود. 12 هزار نفر با مارشیمون از وان به ایران آمده بودند. 20 هزار ارمنی غرب ایران، 5 هزار ارمنی و آشوری گریخته از وان و نخجوان نیرویی تقریبا 40 هزار نفری را تشکیل می دادند. این ارتش بیش از 800 افسر روس، 72 افسر فرانسوی ،25 توپ و 100 شصت تیر در اختیار داشتند. دولت تنها توانست 400 سوار از قره باغ را به فرماندهی  امیر ارشد روانه تبریز کرده بود. امیر ارشد سعی داشت با تاکتیک جنگ و گریز جلوی آنها را بگیرد. اعزام تدریجی نیروهای دولتی و داوطلب ادامه داشت و تعداد آنها به 2000 نفر رسید. در 29 فروردین نیروهای دولتی ناگهان به دیلمقان  یا سلماس  حمله کردند و بدون جنگ آنجا را گرفتند. تمامی جلوها کشته شدند. اما طی ده روز بعدی حمله به شهر ادامه داشت و سرانجام بعد در روز 21 اردیبهشت نیروهای اسعد همایون از شهر عقب نشینی کردند.

در  بهار 1297 همچنان خشکسالی ادامه داشت. علاوه بر درگیری در غرب ایران در آغازسال جدید دشتستانی ها و قشقایی ها در جنوب با نیروهای انگلیس و متحدانش درگیر بودند. همچنین دراواسط اردیبهشت ماه یهودیان ایرانی به خاطر قحطی از دولت آمریکا تقاضای کمک کردند که در نهایت یک کمک 15 هزار دلاری برای آنها ارسال شد.

تغییر دوباره دولت

در حالی که مجلس شورای ملی همچنان بسته بود نخست وزیران تهران مدام در حال تغییر بودند. در 5 اردیبهشت ماه مستوفی الممالک استعفا داد و صمصام السلطنه جای او را گرفت. مستوفی الممالک در طی روزهای پرآشوب نخست وزیری اش با دولت انگلستان مذاکرات مهمی را انجام داد. دولت مستوفی با اشاره به لغو قرار داد 1907 از سوی روسها و تخلیه خاک ایران از دولت انگلستان خواست هر چه سریعتر این قرار داد را ملغی و خاک ایران را تخلیه کرده و تشکیلات پلیس جنوب  را نیز به دولت ایران واگذار کند. دولت انگلستان در عوض پیشنهاد کرد تا ارتش منظمی در سرتاسر ایران آموزش داده و مستقر کند تا بعد از پایان جنگ و تخلیه ایران اوضاع را به دست بگیرند. همچنین این کشور به طور ضمنی الغای قرارداد 1907 را پذیرفت اما  تخلیه خاک ایران را منوط به پایان جنگ جهانی اول دانست و پیشنهاد کرد عده ای از افسرانش برای آموزش این ارتش جدید در ایران بمانند. در نهایت دولت انگلستان  مدعی شد تا مشخص نشدن شرایط کشور روسیه نمی تواند هیچ تصمیمی بگیرد. این کار انگلستان خشم مخالفان دولت مستوفی را برانگیخت و سقوط او را سریعتر کرد.

صمصام السلطنه. بعد از استعفای دولت مستوفی الممالک تحت فشار انگلستان ، در اردیبهشت ماه 1297 صمصام السلطنه به نخست وزیری رسید
صمصام السلطنه. بعد از استعفای دولت مستوفی الممالک تحت فشار انگلستان ، در اردیبهشت ماه 1297 صمصام السلطنه به نخست وزیری رسید

هراس به خاطر ورود ارتش عثمانی

در غرب ایران هم برخی از مقامات و بزرگان منطقه به فکر مذاکره با جلوها و آشوری ها افتادند. جلوها ابتدا خواهان گرفتن ارومیه به طور رسمی بودند. اما اجلال الملک و معتمد الوزاره با خلیفه ارامنه وارد مذاکره شدند و در نهایت قرار شد جلوها از همه کارهای گذشته خود عذرخواهی کنند و در عوض عفو شوند. در همان حال اسماعیل آقا نیز به خوی گریخت و در آن جا همه آشوریان و جلوها را به تلافی قتل عام کرد. در حالی که مذاکرات ادامه داشت در روز 30 اردیبهشت عظیم السلطنه حاکم منصوب جلوها  توسط فردی به نام شمشه فرهاد که خود نیز آشوری بود به قتل رسید. آقا پتروس از این اتفاق بشدت خشمگین شد و شمشه فرهاد را در همان محل قتل اعدام کرد.

اوضاع جنگ جهانی اول

در بهار 1297 که مصادف با سال 1918 بود میزان درگیری های جنگ جهانی به نهایت خود رسید. در بهار آن سال بالاخره دولت آمریکا به نفع متفقین وارد جنگ شد. اما در خاورمیانه اوضاع کاملا پیچیده بود. با وجود شورش گسترده اعراب و حملات وسیع ارتش انگلستان به  مواضع ترکها در فلسطین و صحرای سینا انور پاشا همچنان در رویای تصرف قفقاز و پیشروی در خاک ایران بود. عقب نشینی روسها اکنون فرصت مناسبی برای عثمانی فراهم کرده بود. در آغاز اردیبهشت ماه کنسول های انگلستان، آمریکا و فرانسه به همراه عده زیادی از ارامنه و طرفداران شان تبریز را به مقصد تهران ترک کرده بودند. شایعه پیشروی سریع ترکها در مناطق غربی ایران بسیاری از ارامنه و آشوریان را نگران کرد و آنها از بزرگان ارومیه خواهان حفاظت خود در برابر ترکها بودند.

در روز سوم خرداد  نیروهای جلو در سلماس دست به کشتار زدند. با آغاز بهار 1297 وضعیت روستاهای ایران مخصوصا  در منطقه آذربایجان اسفناک بود. در مسیر خوی به تبریز در هر فرسخ(معادل 6 کیلومتر) 100 جنازه بر روی زمین افتاده بود. شیوع بیماری هایی مثل تیفوس ، تیفویید و و وبا باعث مرگ روزانه 200 نفر فقط در شهر خوی می شد. بسیاری از روستاها از جمعیت خالی شده بود. با رسیدن خبر نزدیک شدن ارتش عثمانی به مرزها تعداد زیادی از افسران فرانسوی جلو ها از طریق بندر شرف خانه آذربایجان را ترک کردند.

سربازان ارتش عثمانی در تبریز. در طی جنگ جهانی اول تبریز بارها بین روسیه و عثمانی دست به دست شد
سربازان ارتش عثمانی در تبریز. در طی جنگ جهانی اول تبریز بارها بین روسیه و عثمانی دست به دست شد

ورود ارتش عثمانی به آذربایجان

در نیمه های خرداد ماه ارتش عثمانی  وارد ایران شد. همزمان در تبریز صدها نفر از ارامنه و طرفداران شان مشغول فروش اموال خود و گریختن به سوی تهران بودند. طرفداران گروه اتحاد اسلام دوباره قدرت گرفته بودند. در 15 خرداد اولین برخورد بین نیروهای عثمانی و سربازان عثمانی در سلماس رخ داد. سربازان ارمنی به فرماندهی آقا پتروس دست به مقاومت شدیدی زدند اما در نهایت سلماس به دست ارتش عثمانی افتاد. نیروهای فراری از سلماس خود را به ارومیه رساندند و دوباره اوضاع شهر برای اجلال الملک حاکم وقت آشفته شد. در شهر خوی یک نیروی 800 نفری عثمانی سعی کرد شهر را تصرف کند ، آنها از مردم محلی تقاضای کمک کردند اما کسی به کمک آنها نیامد. ترکها مجبور شدند با به تنهایی با لشکر سه هزار نفره ژنرال پرآوازه ارامنه یعنی آندارنیک اوزانیان رو به رو شوند.  در دوم تیرها نیروی کوچک ارتش عثمانی شکست سختی خورد و گریخت. مردم وحشت زده خوی تصمیم به مقاومت در برابر اوزانیان گرفته و شهر را سنگر بندی کردند. سه روز بعد ارتش عثمانی با نیروی بیشتری به نزدیکی خوی رسید و اوزانیان عقب نشینی کرد.

در روز 3 تیر 180 سرباز ارمنی سوار به یک کشتی بخاری به نام چرنوزوف قصد داشتن با کمک یک کشتی بادبانی دیگر بندر شرف خانه را تصرف کنند که با مقاومت سرسختانه نیروهای ایرانی و کمک ارتش عثمانی ناکام ماندند. ارتش عثمانی اکنون به دنبال تصرف ارومیه بود. به همین خاطر سیم های تلگراف ارومیه بریده شد. در 15 تیر یک هواپیما روی ارومیه پرواز کرد ارامنه به تصور اینکه متعلق به ترکهاست به سمت آن شلیک کردند اما هواپیما فرود آمد و مشخص شد سرنشین آن سرگرد پنینگتون انگلیسی است. او به ارامنه وعده داد به زودی ارتش انگلستان پول و تجهیزات فراوانی برای آنها خواهد فرستاد. پنینگتن به آنها وعده داد در روز اول مرداد مهمات کافی در صایین قلعه به آنها تحویل داده خواهد شد.

در اواخر تیرماه علی احسان پاشا فرمانده معروف ارتش عثمانی با خط آهن جلفا وارد تبریز شد و مورد استقبال اهالی و بزرگان شهر قرار گرفت. ترکها بلافاصله شروع به تعویض مقامات شهر کردند و ابتدا مجد السلطنه یار قدیمی خود را به سمت حاکم ایالت منصوب کردند. روزنامه آذربادگان نیز به منظور انتشار عقاید ترکها و گروه اتحاد اسلام منتشر شد. علی رغم عقب نشینی های نیروهای ارمنی در روز 6 خرداد 1297 مصادف با 28 مه 1918  جمهوری ارمنستان اعلام موجودیت کرد. اکنون ارامنه صاحب یک دولت در منطقه بودند. گروه های تندرو نظیر داشناک ها که به دنبال تصرف مناطقی مثل وان و نخجوان بودند نیز در طی ماه های آینده دوباره وارد خاک ایران شدند.

اوضاع آشفته ارومیه

در همان حال  آقا پتروس موفق به شکست ارتش عثمانی در نزدیکی میانه شد و ارتش انگلستان از او خواست برای جلب نظر اهالی مردم از آزار مردم عادی خودداری کند. در روز 6 مرداد نیروهای ارامنه و آشوری که از رسیدن کمک نا امید شده بودند تصمیم به ترک ارومیه گرفتند. یک روز بعد بخش زیادی از ارامنه و آشوریان بعد از غارت شهر آن را ترک کردند. مردم به استقبال ارتش عثمانی رفتند اما این تازه سرآغاز فاجعه بود. علی رغم فرار ارامنه و آشوریان هنوز تعداد زیادی از خانواده های آنها در خانه اهالی شهر پنهان بودند. سربازان ارتش عثمانی  جستجوی خانه به خانه برای یافتن آنها را آغاز کردند. عده زیادی از آنها به موسیون فرانسه گریخته و در آنجا پناه گرفته بودند. این افراد تحت حمایت مونسینوره سورنتاگ نماینده پاپ قرار داشتند. سورنتاگ بین  کل اهالی شهر محبوب بود چرا که در زمان روزهای حکومت ارامنه بر شهر فراریان بسیاری را در میسیون خود پناه می داد و اکنون تصور می کرد ترکها به مصونیت او احترام خواهند گذاشت. اما ارتش عثمانی بی توجه به پرچم فرانسه به میسیون حمله کرد و بعد از کشتار همه پناهندگان سورنتاگ و تعدادی کشیش دیگر را دستگیر کرد.

اهالی شهر سعی کردند با پادرمیانی سورنتاگ را نجات دهند اما ارتش عثمانی به توجه به این درخواست ها سورنتاگ و افرادش را نیز اعدام کرد. تقریبا همه ارامنه و آشوریان باقی مانده در ارومیه قتل عام شدند. اما در آن سو حدود 50 هزار ارمنی و آشوری از ارومیه گریخته بودند.  مجد السلطنه حاکم جدید آذربایجان در منطقه سولی تپه تعدادی سرباز و توپ مستقر کرده و عده ای از این فراریان را کشت. تعدادی نیز به دلیل بیماری مردند. در نهایت افراد باقی مانده به سختی خود را به صایین قلعه که تحت کنترل نیروهای انگلستان بود رساندند. ژنرال دانتسرویل بعد از مدتی همه آنها را روانه بغداد کرد و بدین ترتیب ماجرای ارامنه و آشوریان به طور موقت پایان یافت. در طی این تاخت و تازهای خونین 130 هزار نفر از اهالی آذربایجان و عده زیادی از مسیحیان کشته شده بودند.

تسلط ارتش انگلستان بر ایران

با عقب نشینی بخش عمده ارتش روسیه از ایران اکنون انگلیسی ها سعی داشتند نیروهای خود را جایگزین آنها کنند. همدان ، قزوین ،بیجار و صایین قلعه اکنون در اختیار ارتش عثمانی بود. ژنرال دانتسرویل علاوه بر ارتش عثمانی با خطری به نام نهضت جنگل نیز مواجه بود. دانسترویل علاوه بر نیروهای خودش عده ای از سربازان یاغی شده روس به فرماندهی ژنرال باراتف را نیز در اختیار داشت. باراتف با سرپیچی از دستور دولت بلشویکی از بازگشت به روسیه خودداری کرده و با بخشی از نیروهایش اکنون حقوق بگیر دولت انگلستان بودند.

نهضت جنگل

شورشیان جنگلی که بعدها به نام نهضت جنگل معروف شدند در همان سال آغاز جنگ جهانی یعنی 1914 شورش خود را آغاز کرده بودند. افرادی مثل احمد کسمایی، دکتر حشمت و میرزا کوچک خان جزو بنیان گذاران اصلی آن بودند.فروپاشی روسیه تزاری و عقب نشینی صدها سرباز روسی از گیلان فضای مناسبی برای آنها ایجاد کرد. گروه جنگل در جریان قحطی  موفق شد مقدار زیادی برنج به تهران و باکو بفروشد و از این راه صاحب سود مالی زیادی گردید. در سال های شروع جنگ اعضای این نهضت، تحت تاثیر گروهای مثل اتحاد اسلام و حتی تبلیغات آلمانی ها در ایران بودند. اما با پیروزی انقلاب بلشویکی اکنون کم کم  تحت تاثیر آن نیز قرار می گرفتند. در آغاز سال 1918 جنگلی ها بین 3 تا 8 هزار نفر نیرو داشتند. بعد از فروپاشی دولت تزاری تعداد زیادی از افسران آلمانی از اردوگاه های خود در آسیای میانه گریختند. یک گروه از این افراد  به فرماندهی فردی به نام  سرگرد فن پاشن که اتریشی بود  به خدمت جنگلی ها درآمدند. احتمالا فن پاشن به غیر از پاشن ستوان اشتريخ اتريشي و چند نفر افسر آلماني ديگر از جمله ستوان اشنايدر و ستوان والتريش زير دست پاشن خدمت مي كردند.پاشن و افرادش به سرعت شروع به آموزش نیروهای داوطلب محلی کردند. همچنین انورپاشا بعد از اطلاع نفوذ طرفداران اتحاد اسلام بین جنگلی ها چند افسر عثمانی را نزد آنها فرستاد.

دو افسر اتریشی نهضت جنگل
دو افسر اتریشی نهضت جنگل

دانسترویل وظیفه داشت علاوه بر رساندن نیروهای خود به قفقاز با این گروه نیز مقابله کند. او ابتدا پیکی برای میرزا کوچک خان فرستاد و از او خواست اجازه عبور نیروهای او را به  از گیلان به سمت قفقاز صادر کند. میرزا نپذیرفت و دانسترویل یک دسته ازقزاق های روسی به فرماندهی ژنرال بیچراخوف را روانه جنگ با جنگلی ها کرد. نبرد در روز 20 خرداد در نزدیکی پل منجیل آغازشد. ارتش انگلستان با دو زره پوش و دو هواپیما از روسها پشتیبانی می کرد. علی رغم مقاومت سرسختانه جنگلی ها بمباران هوایی و پشتیبانی توپخانه باعث شکست آنها شد. نیروهای دانتسرویل بعد از این پیروزی خود رشت را تصرف کرده و کنسول گری انگلستان دوباره باز شد. پیچراخوف با نیروهایش برای مبارزه با نیروهای عثمانی راهی قفقاز شد. با تصرف رشت اکنون از گیلان تا زنجان ، همدان ، حوالی میانه در کنترل انگلستان بود. در روز 28 تیرماه دو هزار نفر از نیروهای نهضت جنگل به فرماندهی فن پاشن به مقر ارتش انگلستان در رشت حمله کردند. اگرچه در ابتدا انگلیسی ها غافلگیر شدند اما نبرد سختی  آغاز شد. 100 نفر از جنگلی ها  و 50 سرباز انگلیسی کشته شدند.

نیمی از تلفات جنگلی ها متعلق به نیروهای اتریشی و آلمانی بود. ارتش انگلستان بعد از این حمله کنترل رشت را به طور کامل به دست گرفت و برای آن فرماندار انگلیسی تعیین کرد. در انزلی هم تعدادی از مبارزان جنگل دستگیر شدند.  از نکات جالب توجه آن روزها برخورد هر دو طرف جنگ با اعضای حزب دموکرات ایران بود. در حالی که  ارتش عثمانی در تبریز خیابانی و نوری را به جرم کمک به ارامنه دستگیر و ارومیه تبعید کرده بود. انگلیسی ها نیز در همدان فرید الدوله یکی از اعضای مهم حزب دموکرات را دستگیر کردند.در اوایل مرداد ماه ژنرال دانسترویل با بخشی از نیروهایش برای مبارزه با ارتش عثمانی راهی باکو شد و فرماندهی نیروهای باقی مانده را  به ژنرال شامپین سپرد.

ورود ارتش عثمانی به تبریز

در همین حال در روز 11 مرداد ارتش عثمانی بعد از سه سال وارد تبریز شد. خلیل پاشا فرمانده این نیروها به محض ورود به شهر ترتیب برکناری بیشتر مقامات دولتی و جایگزینی آنها با نیروهای طرفدار خود را داد. ترکها علاوه بر اشغال شهر یک اسکناس بی ارزش به نام قائمه منتشر کردند. قرار بود سربازان ترک با این اسکناس ها درشهر معامله کنند. اما از  آنجا که این اسکناس هیچ ارزشی نداشت تجار از قبول آن خودداری می کردند. در نهایت ارتش عثمانی ارزش هر قائمه راد معادل 5 تومان تعیین کرد و به زور همه را مجبور به پذیرش آن نمود که باعث نارضایتی تجار شهر شد.

سقوط دولت صمصام السلطنه

در  روز 3 مرداد 1297  دولت صمصام‌السلطنه مصوبه ای را تصویب کرد بعدها به مصوبه برج اسد معروف شد . دولت صمصام السلطنه مدعی بود قانون کاپیتولاسیون روسیه در ایران که براساس قرارداد ترکمنچای تا کنون در ایران رسمیت داشته است به خاطر از بین رفته روسیه تزاری دیگر سندیت قانونی ندارد . همچنین صمصام السلطنه کلیه قرارداد ها و امتیازاتی که به دولت روسیه تزاری واگذار شده بود لغو کرد.  این قانون  طی بخشنامه ایی به سفارت خانه های خارجی مقیم تهران نیز اطلاع داده شد و جنجال بزرگی ایجاد کرد.

سفارت انگلستان زیر بار پذیرش خواسته دولت  ایران نرفت و از دولت صمصام السلطنه خواست تا پایان جنگ جهانی اول ضمن جلوگیری از ورود جاسوسان دشمنان متفقین پلیس جنوب را نیز همچنان به رسمیت بشناسد ، دولت انگلستان قول داد بعد از پایان جنگ استقلال ایران را محترم شمرده و قرار داد 1907 را نیز لغو نماید . اما دولت صمصام السلطنه با اشاره به بی طرفی ایران خواهان تخلیه سریع ارتش انگلستان و همچنین انحلال سازمان پلیس جنوب به عنوان یک نیروی خارجی شد. اما صمصام السلطنه دست به بازی خطرناکی زده بود. در آن روزها و بعد از فروپاشی روسیه تزاری دولت انگلستان عملا در اوج قدرت خود بود. تمام سفارت های حاضر در تهران به غیر از سفارت ناشناخته شوروی از اقدامات انگلستان در ایران حمایت می کردند. حتی سفارت عثمانی نیز قدرت چندانی نداشت. در نتیجه دولت انگلستان با اشاره لرد کرزن وزیر امور خارجه وقت انگلستان زمینه سقوط دولت صمصام السلطنه را فراهم کردند. صمصام السلطنه نیز در روز 11 مرداد استعفا داد و این بار نوبت مهره مورد اعتماد دولت انگلستان یعنی وثوق الدوله بود تا در سمت نخست وزیر انجام وظیفه کند.

سفیر جدید روسها

در آغاز تابستان 1297 دولت شوروی نماینده‌ی سیاسی جدیدی به نام ایوان کولومیتسف را که سابقاً دبیر کمیته‌ی انقلابی انزلی و آشنا به وضع ایران بود به عنوان سفیر جدید روانه تهران کرد.اما مدتی بعد از ورود کولومیتسف به تهران مصادف با باکو به دست  نیروهای ژنرال دانسترویل افتاد. در نتیجه‌ ارتباط کولومیتسف با  شوروی قطع شد. دولت وثوق‌‌الدوله نیز اعلام کرد به دلیل مخدوش بودن استوار نامه کولومیتسف را به رسمیت نمی شناسد.اما سفیر جدید بلشویکها  در اواسط مرداد ماه  به طور غیر‌رسمی با معاون وزارت امور خارجه ملاقات و پیشنهاد کرد دولت ایران بدون توجه به شناسایی رسمی روسیه‌ی شوروی درباره‌ی مسائل مرزی و احضار معلمین روسی بریگاد قزاق و همچنین روابط بازرگانی بین دو کشور با او وارد مذاکره شود. اما بقایای طرفداران رژیم تزاری از جمله اعضای سفارت و افسران قزاق در سوم نوامبر به اقامتگاه کولومیتسف حمله بردند و اعضای هیئت شوروی را توقیف و اموال آنها را غارت کردند. کولومیتسف توانست فرار کند و پس از تحمل سختی های  فراوان از راه باکو به مسکو برسد.

اقدامات دولت وثوق الدوله

وثوق الدوله که با حمایت انگلیسی ها به قدرت رسیده بود به محض رسیدن به نخست وزیری اقدامات خود را برای کاهش نا امنی در کشور آغاز کرد. او کار خود را با اعدام  دو تن از سران کمیته مجازات و صدور حکم زندان طولانی مدت برای بقیه اعضای دستگیر شده آغاز کرد. از بین رفتن کمیته مجازات مورد استقبال افکار عمومی قرار گرفت. وثوق الدوله نیز مانند نخست وزیران قبلی با مشکل کمبود آذوقه مواجه بود. او مولیتور رییس بلژیکی اداره خواروبار آذربایجان را که در کنترل بحران آنجا از خود لیاقت نشان داده بود به تهران فراخواند و به عنوان رییس کل اداره غله منصوب کرد. اما عده ای از روحانیون مرتجع پایتخت به بهانه سپردن اختیار نان مسلمین به یک کافر مسیحی دست به اعتراض زدند. آنها شایعه کردند هدف دولت از این کار این است که کل غله ایران را جمع آوری کرده و به نیروهای انگلیسی در بغداد بفروشد. اما وثوق الدوله بلافاصله با استفاده از نیروی های ژاندارمری و شهربانی مخالفان را دستگیر کرد.وثوق الدوله سپس به فکر حل مشکل یاغیان محلی در خارج از تهران افتاد. او در 15 مرداد ماه سید محمد تدین را برای گفتگو با سران نهضت جنگل روانه گیلان کرد. اما تدین بعد از مدتی مذاکره راه به جایی نبرد  به تهران بازگشت. او در یک جمله در توصیف نهضت جنگل گفت: جنگل مولا بود.

وثوق الدوله برای کنترل استان های پرآشوب مرزی دست به تغییر حاکمان برخی از آنها زد. یکی از این حکام جدید سردار نصرت(تیمورتاش ) بود که برای حکومت گیلان فرستاده شد. اما سردار نصرت در این سمت جز برقراری ارتباط با روسهای سفید گریخته از انقلاب بلشویکی کار چندانی از پیش نبرد. همچنین در دولت جدید وثوق الدوله نصرت الدوله (پسر بزرگ فرمانفرما) به عنوان وزیر عدلیه انتخاب شد و او نیز مدرسه عالی حقوق را تاسیس کرد.

نصرت الدوله فیروز. او بزرگ ترین پسر فرمانفرما بود و در دولت وثوق الدوله به عنوان وزیر عدلیه انتخاب شد
نصرت الدوله فیروز. او بزرگ ترین پسر فرمانفرما بود و در دولت وثوق الدوله به عنوان وزیر عدلیه انتخاب شد

نایب حسین یاغی قدیمی

اما یکی دیگر از مشکل ساز ترین یاغیان قدیمی و محلی نایب حسین کاشانی و پسرش ماشاالله خان بودند. نایب حسین حدود 13 سال در مناطق مرکزی ایران دست به قتل و غارت می زد. او حتی سالانه 50 هزار تومان به عنوان حق حفاظت از راهها از دولت می گرفت . نایب حسین و افرادش نه تنها در مناطق تحت نفوذ خود دست به قتل و غارت می زدند بلکه در محدوده قدرت خود به یاغیان و دزدان تازه کار آموزش نیز می دادند. با آغاز جنگ جهانی اول پای نایب حسین و پسرانش نیز  بازی ابرقدرت ها باز شد. محدوده فعالیت های نایب حسین  که بسیار نزدیک به اصفهان و پایتخت بود باعث توجه جاسوسان آلمانی به او شد. اسکار فن نیدرمایر جاسوس آلمانی ها به وسیله ماشاالله خان با نایب حسین ارتباط پیدا کرد. او از آلمانی ها مقدار زیادی پول گرفت و گاهی اوقات جاسوسان و افسران آلمانی را درون خاک ایران اسکورت می کرد. نایب حسین در جریان جنگ جهانی  با آلمانی ها روابط مستحکمی پیدا کرد و در نهایت سفارش 5000 هزار عدد اسلحه پنج تیر را به کارخانه های اسلحه سازی آلمان داد. قرار بود این سلاح ها با مارک ماشاالله کاشی تولید شوند.

ماشاالله خان نیز علاوه بر آلمان از عثمانی نیز حمایت می کرد و در جریان جنگ جهانی نیز پرچم عثمانی را بر سر در خانه خود نصب کرده بود. ماشا الله خان حتی موفق شده بود در تعدادی سربازی روسی را به اسارت گرفته و آنها را به نیروهای  آلمان و عثمانی تحویل دهد.  در جریان آغاز قحطی در ایران اوضاع کاشان و مناطق اطراف آن بسیار بدتر از مناطق دیگر بود. چرا که کشاورزان کاشانی به جای کاشت غله فقط تریاک و پنبه کشت می کردند و به دلیل نا امنی آن منطقه امکان حمل آذوقه از دیگر مناطق به کاشان امکان نداشت. در نتیجه نایب حسین کاشی شروع به گرفتن مالیات از ثروتمندان و باز کردن در انبار محتکران کرد. این اقدامات باعث جلب نظر عده ای از مردم و دولت وقت گردید. اما با روی کار آمدن وثوق الدوله همه چیز تغییر کرد . نایب حسین به دلایلی با اعظام الوزاره قدسی  حاکم وقت نطنز دچار اختلافاتی شد و توطئه قتل او را طراحی کرد. اما ماجرا به گوش وثوق الدوله رسید و او نیز به فکر دستگیری نایب حسین کاشانی و پسرش ماشاالله خان افتاد که در نهایت این دو نفر و یاران وفادارشان در تابستان 1298 دستگیر شدند.

ادامه دارد

نویسنده:زهرا صادقیان

منابع

تاریخ اجتماعی سیاسی ایران در دوره معاصر ، سعید نفیسی

شرح زندگانی من،عبدالله مستوفی

اندیشه ترقی و حکومت قانون در ایران ، فریدون آدمیت

تاریخ 18 ساله آذربایجان، احمد کسروی

تاریخ مشروطیت، مهدی ملک زاده

ایران در جنگ بزرگ، مورخ الدوله سپهر

ایران و جنگ جهانی اول، تورج اتابکی

واقعه نایب حسین کاشی، ایرج افشار

تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی

حیات یحیی، یحیی دولت آبادی

سردار جنگل، ابراهیم فخرایی

جنگلی ها، میشل لوی

تاریخ ایران، سرپرسی سایکس

صلحی که همه صلح ها را برباد داد، دیوید فرامکین

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن