تاریخ

تاریخ روابط ایران و روسیه(قسمت هفدهم)

از هجوم روسها به مشهد تا شکل گیری نظمیه

قسمت 17

آغاز جنگ خونین در حرم امام رضا

با آغاز سال 1291 عده ای از اهالی شهر از یوسف خان خواستند به خاطر عید اعلام آتش بس کند. او پذیرفت و اعلامیه آتش بس را منتشر کرد. اما در روز سوم فروردین یکی از افسران نظمیه در بالا خیابان به دست اشرار به قتل رسید. به همین خاطر عده ای از اتباع روس ساکن در مشهد به کنسول گری  روسیه رفتند  و تقاضای مداخله مستقیم نظامی را کردند. رکن الدوله حاکم وقت خراسان که تا آن روز هیچ کاری از دستش برنیامده بود استعفا داد . کنسول روسیه دوباره پیام خلع سلاح را منتشر کرد  و  به شورشیان سه روز مهلت داد تا سلاح خود را تحویل دهند. روسها همچنین تهدید کردند اگر آنها از صحن و مسجد عتیق خارج نشوند آنجا را گلوله باران خواهند کرد.

در نهایت در حالی 2 ساعت به غروب روز 9 فروردین باقی مانده بود روسها شلیک توپ و مسلسل را به سمت حرم آغاز کردند. نخستین گلوله ها به ایوان عباسی برخورد کرد. ارتش روسیه تقریبا از همه طرف به روی حرم گلوله می ریخت. عده زیادی از مردم شهر بنا به عادت همیشگی برای درامان ماندن به داخل حرم پناهنده شده بودند که با آغاز درگیری ها عده زیادی کشته شدند. اگرچه شورشیان سعی کردند مقاومت کنند اما حریف قدرت آتش روسها نشدند. در نهایت یک ساعت بعد از غروب آفتاب شلیک ها ادامه داشت تا اینکه مرتضی قلی خان متولی باشی دستمال سفیدی را در یکی از درهای حرم برافراشت. با تسلیم شورشیان روسها وارد حرم امام رضا شدند. ابتدا مردم باقی مانده را بیرون راندند و سپس خود در آنجا مستقر شدند. صبح روز بعد آنها در عمارات استان قدس مانند تحویل خانه،کتابخانه و کشیک خانه را با بیل و کلنگ تخریب کردند. سید طالب الحق دستگیر شد اما یوسف خان و تعدادی از یارانش گریختند. آمارها در مورد تلفات این اتفاق که بعدها نام فتنه الکبری یا عاشورای ثانی گرفت، بشدت متناقض است. برخی از منابع تعداد کشته های مردم را 70 نفر و برخی دیگر 415 نفر برآورد کرده اند. که از این تعداد سهم روسها 34 کشته بود. سربازان روسی خزانه حرم را نیز غارت کردند  و مدتی بعد مقداری از اموال غارت شده را به آستان قدس بازگرداندند.

حرم مشهد بعد از حمله شدید سربازان روسی

در روز 11 فروردین اجازه دفن اجساد صادر شد.  در عصر روز 12 فروردین کنسول های روسیه و انگلستان برای بازدید به حرم رفتند. در نهایت کنسول روسیه از همه بزرگان و متولی باشی حرم  خواست تعهدی را امضا کند که طبق آن روسها هیچ چیزی را غارت نکرده اند. ارتش روسیه تا روز 18 فروردین حرم امام رضا را در اشغال خود داشت تا اینکه در نهایت آن را تخلیه کرد. حدود 62 گلوله توپ به سوی حرم شلیک شده بود. با استعفای رکن الدوله دولت مرکزی شاهزاده حسین خان نیرالدوله را به عنوان حاکم جدید به خراسان فرستاد. او در روز 16 اردیبهشت وارد شهر شد . نیرالدوله به محض ورود به شهر شروع به سرو سامان دادن به اوضاع کرد. او ابتدا دستور دستگیری عوامل شورش را صادر کرد. همچنین همه اعیان و بزرگان شهر را به دارالحکومه مشهد دعوت کرد و به آنها گفت برای تعمیر خسارات شهر و حرم باید هر کدام مبالغی پول بپردازند. خود نیرالدوله سی هزار تومان پرداخت و در نهایت 110 هزار تومان پول برای بازسازی جمع شد. نیرالدوله افرادی مثل  حاج معاون التجار،حاجی معین و حاجی عبدالرحیم  را به عنوان عوامل شورش دستگیر و به ترشیز تبعید کرد و سپس تعمیر خسارات وارده به شهر و حرم را آغاز کرد. همچنین نیر الدوله معزز الملک را به عنوان فرمانده قشون تعیین کرد و او نیز سربازانی را بری دستگیری یوسف خان فرستاد. در نهایت یوسف خان هراتی در اطراف مشهد دستگیر شد اما نظامیان روسی اجازه آوردن او به شهر را ندادند و او را همان جا تیر باران کردند. در نهایت جنازه او در روز 11 خرداد وارد مشهد شد و بدین ترتیب شورش خونین مشهد پایان یافت.

سرنوشت امیر حشمت و یارانش

امیر حشمت و یارانش در روز 5 دی از تبریز در حال اشغال به دست روسها گریختند. این آزادی خواهان بعد از عبور از پل آجی خود را به یکی از روستاهای قره داغ رساندند. آنها از ترس دستگیری به دست روسها یا نیروهای صمدخان بیشتر از یک روز هیچ جا توقف نمی کردند تا اینکه متوجه شدند یک دسته از فداییان ارمنی در منطقه قره بابا واقع در 12 کیلومتری آنجا هستند. این مجاهدان ارمنی از مبارزان قدیمی مشروطه بودند که  قصد داشتند به مبارزه با روسها ادامه بدهند اما با پذیرش اولتیماتوم دولت روسیه آنها هم سرگردان شده و از تبریز بیرون آمده بودند. از نظر تجهیزات و اسلحه این گروه بسیار مجهز بودند و به یاران امیر حشمت پیوستند. در مورد مقصد نهایی بین آنها اختلاف وجود داشت . بیشتر آنها به دنبال رفتن به عثمانی بودند اما امیر حشمت با این تصمیم مخالف بود. این گروه که اکنون انبوه تر شده بود به مسیر خود ادامه می داد و از آنجا که راه های شوسه در کنترل روسها بود به صورت مخفیانه حرکت می کردند.  تا شبستر آنها بدون اتفاق پیش روی کردند تا اینکه در آنجا جلال لشکر یکی از افراد صمدخان سعی کرد جلوی آنها را بگیرد اما شکست خورد و گریخت. مردم شهر از مجاهدان استقبال کردند. در منطقه تسوج اینم بار نوبت رشید نظام مرندی بود تا جلوی آنها را بگیرد.  اما او نیز از مجاهدان ورزیده شکست خورد. در نهایت تا ده دی این گروه به سلماس که محل حضور بسیاری از مشروطه خواهان بود رسید. امیر حشمت همچنان با سفر به عثمانی مخالف بود و قصد داشت راهی تهران شود.  تعداد فداییان در سلماس به 500 نفر افزایش یافته بود. امیر حشمت تصمیم گرفت با اجلال الملک حاکم وقت ارومیه در مورد رفتن به آنجا تلفنی مذاکره کند. اما اجلال الملک تحت فشار روسها خود عده زیادی از آزادی خواهان ارومیه را دستگیر کرده بود و امیر حشمت پیغام داد  به هیچ وجه نمی تواند به آنها کمکی بکند و 100 تومان پول برای آنها فرستاد تا از ایران خارج شوند.  با حضور ادامه دار فداییان در سلماس مردم کم کم نگران حمله احتمالی روسها شدند. تا جایی که اجلال الملک به امیر حشمت خبر داد به زودی روسها با 4 هزار نیرو به سلماس خواهند آمد.فداییان که همچنان از حوادث تبریز و تهران بی خبر بودند در 16 دی از سلماس خارج شدند. امیر حشمت و حدود سی نفر از یارانش راهی تهران شدند. میرزا اسماعیل بلوری و تعدادی از مجاهدان ارمنی که تعداد  آن ها به 30 نفر می رسید روانه چهریق(محل استقرار ارتش عثمانی) بروند. دولت عثمانی به آنها وعده داده بود که در صورتی که بدون سلاح باشند به آنها پناه خواهد داد. بقیه مجاهدان به فرماندهی قوچعلی خان و بخشعلی خان قصد خروج از ایران را نداشتند و تصور می کردند صمدخان و روسها تنها به دنبال سرکوبی مجاهدان داخل تبریز هستند و به همین خاطر تصمیم گرفتند در یک منطقه یا روستا مستقر شوند. بلوری و افرادش در میان استقبال مردم و مقامات محلی عثمانی وارد این کشور شدند و در مسیر استانبول بودند که خبر اعدام  تلخ ثقه الاسلام را شنیدند  و تازه متوجه میزان دشمنی روسها شدند. حاجی خان پسر علی موسیو با این گروه بود که خبر اعدام 2 برادرش را شنید. این افراد به استانبول رسیدند و مورد استقبال آزادی خواهان ایرانی و عثمانی قرار گرفتند.

امیر حشمت و یارانش

اما گروه امیر حشمت قصد رفتن به سمت تهران را داشت و قصد داشت از طریق کردستان راهی تهران شود. امیر حشمت به کلی از معادلات سیاسی پایتخت بی خبر بود و تصور می کرد با نشان دادن دستخط ضیا الدوله و ثقه الاسلام در مورد جنگ با روسها کسی با آنها کاری نخواهد داشت. امیر حشمت و یارانش در منطقه دیزه با عبدالله بیک رییس عشایر کرد آن منطقه درگیر شدند. نبرد در کاروانسرای آنجا رخ داد. امیر حشمت و یارانش در آنجا محاصره شدند. عبدالله بیگ از ارومیه کمک خواست که به سرعت تعدادی نیرو به فرماندهی سرتیپ علی خان و توپخانه به آنجا رسیدند. در روز 5 محاصره یک گروه از روسها اضافه شدند اما یاران امیر حشمت قصد تسلیم شدن نداشتند. فرمانده روسها پیشنهاد کرد با گرفتن امان از روسیه تسلیم شوند اما امیر حشمت نپذیرفت. در نهایت بعد از حدود 15 روز محاصره امیر حشمت و باقی مانده افرادش شبانه از کاروان سرا گریختند و خود را به کوهی در مرز ایران و عثمانی رساندند.امیر حشمت در نهایت علی رغم میل باطنی خود به دولت عثمانی تسلیم و میهمان بحری بیگ شد. اما چند روز بعد با درخواست دولت روسیه بحری بیگ امیر حشمت و یارانش را دستگیر کرد. اما در نهایت با دستوری که از استانبول رسید بحری بیگ آنها را آزاد کرد و به  سمت استانبول فرستاد.

اما باقی مانده مجاهدان در روستای یزدکان در 24 کیلومتری خوی مستقر شدند. آنها مدتی بعد از استقرار شروع به حملات مداوم به نیروهای ارتش روسیه در جاده سلماس-خوی کردند. دولت روسیه از ارتش عثمانی که در منطقه حضور داشت کمک خواست . دولت عثمانی بیشتر آنها را دستگیر کرد. عده ای را به فرماندهی میرزا نورالله روانه استانبول شدند و بقیه با بخشعلی خان زندانی شدند. اما بخشعلی خان بعد از مدتی از زندان ترکها گریخت و دوباره جنگ با روسها را آغاز کرد و تا آغاز جنگ جهانی اول به نبرد خود ادامه داد تا اینکه در نهایت در روزهای اوج آشفتگی جنگ و به دست اسماعیل آقا سیمیتقو به قتل رسید. از طرف دیگر با رسیدن تعداد زیادی از آزادی خواهان فراری کار انجمن سعادت در استانبول چند برابر شد. چرا که  همچنان خطراتی برای افرادی مثل امیر حشمت و بلوری وجود داشت. در نهایت انجمن به کمک احتشام السلطنه سفیر ایران در استانبول توانست به این فراری ها پناه دهد.

اوضاع گیلان

گیلان از تابستان 1290 به دست روسها اشغال شده بود. جنایات آنها در گیلان دست کمی از آذربایجان نداشت. نکراسف کنسول روسیه در رشت فرمان دستگیری همه آزادی خواهان و مشروطه خواهان را صادر کرد. انجمن گیلان به تهران تلگراف زد و دولت نیز به روسیه اعتراض کرد اما فایده ای نداشت. در رشت و انزلی در زمان صدور اولتیماتوم مردم بازارها را بستند و تحریم کالاهای روسی آغاز شد. تحریم به حدی جدی بود که در 27 آذر غلامعلی گروسی یکی از تجار قند روسی یعنی محمد رضا کاشانی را در حال معامله ترور کرد که البته این تاجر جان سالم به در برد. روسها سعی کردند با زور سرباز و سرنیزه بازارها را باز کنند اما در انزلی کار به خشونت کشیده شد و 22 نفر از مردم کشته شدند. کشتی جنگی نیروی دریایی روسیه در ساحل انزلی لنگر انداخت و توپ های خود را به سمت شهر نشانه رفت. سربازان شروع به غارت شهربانی و ادارات دولتی کردند. عزیز بیگ فرمانده روسهای انزلی عملا همه کاره شهر بود و هر روز مشغول دستگیری و خلع سلاح نیروهای شهربانی و مجاهدان شهر. در ماه بهمن کار به جایی رسید که سربازان روسی همه نمادهای دولت ایران را از سر در ساختمان های دولتی برداشتند و نشان عقاب دوسر روسیه را به جای آنها زدند. در رشت نکراسف همچنان به کار خود ادامه می داد. او ابتدا چاپخانه روزنامه عروه الوثقی را تخریب کرد و قصد دستگیری حاجی رضا صاحب آنجا را داشت که او زودتر به نزد رابینو کنسول انگلستان در رشت پناهنده شد. در آن زمان حکومت گیلان به عهده ظهیرالدوله شاهزاده درویش مسلک قاجاری بود. اگرچه او مشروطه خواه بود و با روسها همکاری نداشت اما عملا قدرت مقابله با کارهای آنها را نیز نداشت. نکراسف در 29 آذر شروع به غارت و تصرف ادارات دولتی شهر کرد. تنها سواران تالشی به فرماندهی سید اشرف اندکی در برابر روسها مقاومت کردند که یک سرباز روسیه نیز کشته شد. اما در نهایت شهربانی و تلگراف خانه رشت به تصرف روسها درآمد و نیروهای دولتی هم خلع سلاح شدند.

شاهزاده ظهیرالدوله. او در زمان آغاز جنایات روسها در گیلان حاکم این ایالت بود
شاهزاده ظهیرالدوله. او در زمان آغاز جنایات روسها در گیلان حاکم این ایالت بود

اما بازارهای رشت همچنان بسته بود. در اول دی روسها تهدید کردند اگر بازار باز نشود تمامی مغازه ها را تخریب و غارت خواهند کرد اما فایده ای نداشت و ظهیر الدوله  نیز نتوانست آنها را منصرف کند. روسها شروع به دستگیری آزادی خواهانی مثل میرزا حسین کسمایی کردند. در 7 دی آقا سید عبدالوهاب و 9 نفر دیگر از آزادی خواهان دستگیر و با کشتی به باکو فرستاده شدند. دولت نیز هیچ کاری از دستش برنیامد. بازارهای رشت نیز در نهایت باز شد و استان گیلان نیز مانند آذربایجان به طور کامل در اختیار ارتش روسیه قرار گرفت.

شورش ادامه دار سالار الدوله

یکی از مشکلات اساسی دولت مشروطه بعد از عقب نشینی محمد علی میرزا به استرآباد شورش پایان ناپذیر سالار الدوله بود. او در زمستان 1290 به کرمانشاه حمله کرد و با برکناری اعظم الدوله حاکم کرمانشاه آنجا را تصرف کرد. دولت که به تازگی از کشمکش بر سر اولتیماتوم رها شده بود فرمانفرما را به عنوان حاکم کرمانشاه برگزید ومامور پس گرفتن آنجا کرد. اما چون فرمانفرما نیرویی نداشت دولت دست به دامن مجاهدان قدیمی شد. یار محمد خان با 300 مبارز با توپ و مسلسل راهی کرمانشاه شدند. علی رغم اینکه سالار الدوله 7 هزار نفر نیرو داشت یار محمد خان ترسی به دل راه نداد و در 17 بهمن با حمله به بیستون آنجا را تصرف کرد. در ادامه نبرد برای تصرف کرمانشاه حسین خان کرمانشاهی برادر خوانده یارمحمد در درگیری های کنار رودخانه قره سو کشته شد. یار محمد خان روز بعد به کرمانشاه رسید و سالار الدوله علی رغم نفرات بیشتر با کمک متحدان ایل کلهر خود نظیر داوود خان کلهر از کرمانشاه به ماهی دشت گریخت. یارمحمد خان کرمانشاه را تصرف کرد و اعظم الدوله که به کنسول گری انگلستان پناهنده شده بود را بیرون آورد و امور شهر را به او سپرد. بعد فرار سالارالدوله عده ای از نیرو و هواداران او مثل شرف الملک رییس ایل جاف و چند نفر از روحانیون طرفدار سالارالدوله همچنان در شهر بودند و به دست یارمحمد خان دستگیر شدند. این افراد بعد از محاکمه در روز 22 بهمن اعدام شدند. سالارالدوله در ماهی دشت به دنبال تهیه لشکر و متحدان جدیدی بود. یارمحمد خان نیز همچنان در حال افزایش نیروهای خود بود که تعداد نفرات خود را به 1000 نفر رساند. او در تلگرافی به فرمانفرما از او تقاضای نیرو و تجهیزات بیشتر کرد. اما فرمانفرما نه تنها جوابی نداد بلکه به کرمانشاه نیز نیامد. بسیاری از سران عشایر که تا آن زمان از ترس فرمانفرما به سالارالدوله نپیوسته بودند به او ملحق شدند. سالار الدوله با تکمیل نیروهای خود در 2 اسفند به قرارگاه یارمحمدخان حمله کرد. علی رغم مقاومت نیروهای او عده ای عشایر و مردم شهر به سالار الدوله پیوستند و در نهایت بعد از کشته شدن 400 نفر یارمحمدخان با مقداری اسلحه و 40 نفر از افرادش از کرمانشاه گریخت. سالارالدوله 3 اسفند وارد شهر شد و نیروهایش تقریبا کل کرمانشاه را غارت کردند. 143 نفر از مردم و طرفداران مشروطه که در شهر مانده بودند توسط سالارالدوله قتل عام شدند. کشتار همچنان ادامه داشت تا اینکه در 7 اسفند اعظم الدوله و دو پسرش دستگیر و اعدام شدند. فرمانفرما که به تازگی به قصد کمک به سمت کرمانشاه حرکت کرده بود با شنیدن اخبار کرمانشاه دوباره به تهران بازگشت.

دقیقا در همان روزها محمد علی میرزا بالاخره ایران را ترک کرد. روسها نیز با سالارالدوله وارد مذاکره شدند و به او پیشنهاد کردند در ازای دریافت 12 هزار تومان پول از دولت راهی اروپا شود. اما سالارالدوله که بعد از تصرف کرمانشاه دوباره اعتماد به نفس خود را به دست آورده بود در جواب گفت : حالا که برادرش محمد علی میرزا از تاج و تخت صرف نظر کرده است نوبت سلطنت او فرا رسیده ، اما از آنجا که نمی خواهد به خونریزی ادامه دهد به دولت پیشنهاد کرد نیمی از ایران از آذربایجان تا خوزستان را به او واگذار کند . سالارالدوله دولت را تهدید کرد اگر به درخواست او پاسخ مثبتی ندهند به تهران لشکر خواهد کشید. سالارالدوله تا نیمه فروردین در کرمانشاه ماند او در آنجا خود را پادشاه اعلام کرد و با آغاز بهار و آب شدن برفها به کردستان رفت تا متحدان جدیدی پیدا کند. در روز 18 فروردین 1292 فرمانفرما با لشکری از نیروهای دولتی و قزاق که رضا شصت تیر(رضاشاه ) نیز جزو آنها بود به سمت کرمانشاه حرکت کرد. اما رسیدن این نیروها به همدان 20 روز طول کشید و در این فاصله سالارالدوله مجلل السلطان را برای مقابله به همدان فرستاد. در جنگی که در روز 14 اردیبهشت بین نیروهای دولتی و سالارالدوله رخ داد سربازان فرمانفرما به سرعت شکست خورده و با به جا گذاشتن 3 توپ گریختند. این شکست باعث ننگ و رسوایی برای فرمانفرما و دولت شد.

شاهزاده سالار الدوله برادر یاغی محمد علی میرزا. شورش او در کرمانشاه دردسرهای زیادی برای دولت مشروطه ایجاد کرد
شاهزاده سالار الدوله برادر یاغی محمد علی میرزا. شورش او در کرمانشاه دردسرهای زیادی برای دولت مشروطه ایجاد کرد

سالارالدوله که اکنون روحیه ای چند برابر داشت تصور می کرد به زودی تهران را خواهد گرفت. اما دولت دوباره دست به دامان بختیاری ها و فداییان ارمنی شد. ابتدا به دسته ای از بختیاری ها که در زنجان بودند ماموریت داد به نیروهای فرمانفرما ملحق شوند. همچنین عده ای از فداییان در عراق بودند که  به ایران احضار شدند.

یپرم خان نیز تصمیم گرفت خود راهی همدان شده و فرماندهی نیروها را به دست بگیرد . اما یک مشکل اساسی وجود داشت. در آغاز ماه اردیبهشت شهربانی تهران به فرماندهی یپرم خان تعدادی زیادی از آزادی خواهانی که قصد آغاز یک شورش را داشتند دستگیر کردند. افرادی مثل مستعان الملک و میرزا محمد علی خان مغازه از حزب اتفاق و ترقی به مازندران،سردار محیی و برادرانش کریم خان ،عمید السلطان و ناصرالسلام ندامانی از حزب اعتدالیون به یزد، وحید الملک و حسین قلی خان نواب از حزب دموکرات به اروپا تبعید شدند. همچنین شهربانی افرادی مثل میرزا احمد قزوینی، حاجی میر باقر آقا ، شیخ رضا دهخوارقانی و سید حسین گزاری را نیز متهم به دست داشتن در توطئه کرد و به دنبال دستگیری آنها بود. این اقدامات شهربانی خشم حزب ارمنی داشناکسیون را از یپرم خان برانگیخت.

حزب داشناکسیون  که از آن اقدامات عصبانی بود برای دولت و یپرم خان چندین شرط گذاشت و مدعی شد در صورت عمل به آنها به کمک نیروهای دولتی خواهد رفت . درخواست های حزب داشناکسیون بدین شرح بود:

*آزادی گفتن و نوشتن

*آزادی تجمع و گفتگوی مردم

*لغو حکومت نظامی تهران

*بازگشت آزادی خواهان تبعید شده

*آزادی انتخابات مجلس سوم

دولت به ناچار همه موارد را پذیرفت و یپرم خان نیز با آنها آشتی کرد. یپرم با 10 نفر از افرادش در روز 18 اردیبهشت با کمک اتومبیل های جدیدی که ناصرالملک از اروپا خریده بود راهی همدان شدند و سه روزه به آنجا رسیدند. فرمانفرما با باقی مانده نیروهایش در منطقه بهار واقع در 15 کیلومتری شمال همدان اردو زده بود و هر روز با نوشتن نامه های به پسرعموی عزیزش سالارالدوله سعی داشت ماجرا را فیصله دهد.

اما یپرم در 28 اردیبهشت با 900 نفر از نیروهای خود به بهار رسید و سحرگاه روز بعد به نیروهای سالارالدوله حمله کرد. نیروهای سالارالدوله توان مقاومت نداشتند و حدود 18 کیلومتر عقب نشینی کردند. یپرم دوباره به مقر فرمانفرما بازگشت از سوی نیروهای خود لقب هایریک(پدر) را گرفت. در همان روز یپرم و افرادش 12 کیلومتر جلوتر از مواضع خودشان سه سنگر بزرگ نیروهای سالارالدوله را پیدا کردند و به دستور یپرم 5 توپ در فاصله 2 کیلومتری این سنگرها کار گذاشته و شلیک شد. در عرض 20 دقیقه تمامی این سنگرها سقوط کرد . یپرم  کری خان و گیورگی خان را برای تعقیب نیروهای فراری فرستاد و خود با نیروهایش راهی روستای شورجه شد.

نبرد شورجه و قتل یپرم خان

روستای شورجه محل استقرار عبدالباقی خان چهاردولی و 300 نفر ازسواران سالارالدوله بود. آنها در یک برج بلند در این روستا سنگرگرفته و برای نیروهای یپرم خان دردسرهای زیادی ایجاد کردند. علی رغم استفاده از توپخانه و مسلسل مقاومت آنها شدید بود. در این نبرد رضاشصت تیر به دلیل مهارت در استفاده از مسلسل مورد توجه یپرم خان قرار داشت. در عصر آن روز تیراندازی از داخل برج به سمت نیروها آغاز شد. ابتدا دکتر سهراب به قتل رسید وسپس یکی از ارمنی ها که برای رفتن جنازه او رفت نیز کشته شد. اما نفر بعدی خود یپرم خان بود که از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و در جا کشته شد. رضاشصت تیر هم به سختی مجروح شد  و با خوش شانسی نجات پیدا کرد. اما سایر نیروهای یپرم خان که هنوز از کشته شدن او اطلاعی نداشتند به جنگ ادامه دادند تا اینکه برج سقوط کرد. نیروهای دولتی که اکنون متوجه کشته شدن پدر خود شده بودند به تلافی تمامی حاضران در برج از جمله عبدالباقی خان را به قتل رساندند. کری خان معاون یپرم به سرعت فرماندهی نیروها را به دست گرفت و از فروپاشی آنها جلوگیری کرد. غروب همان روز مجلل السلطان که از خبر مرگ یپرم مطلع شده بود با 3 هزار نفر از نیروهای کرد خود به نیروهای دولتی حمله کرد اما با مقاومت و فرماندهی کری خان در عرض نیم ساعت شکست خورد وبسیاری از نیروهایش کشته شدند.

از چپ به راست: آرشاک گافاویان معروف به کِری، یپرم‌خان . کری خان بعد از مرگ یپرم خان جنگ در کرمانشاه را ادامه داد
از چپ به راست: آرشاک گافاویان معروف به کِری، یپرم‌خان . کری خان بعد از مرگ یپرم خان جنگ در کرمانشاه را ادامه داد

روز بعد جنازه یپرم با درشکه به همدان و سپس با اتومبیل به تهران منتقل شد.  جنازه او در 2 خرداد به تهران رسید  و بسیاری از مردم در باغ مظفر الملک به استقبال جنازه او رفتند. روز بعد کل تهران تعطیل شد و دولت تشیع جنازه باشکوهی برای فرمانده کل شهربانی ترتیب داد. جنازه یپرم خان بر روی توپ قرار گرفت تشیع شد و در گورستان دبیرستان ارامنه تهران دفن گردید.

ادامه درگیری ها در کرمانشاه

مرگ یپرم خان تاثیر چندانی در درگیری های کرمانشاه ایجاد نکرد. کری خان به مبارزه با نیروهای سالارالدوله ادامه داد  و تا 10 خرداد او را قدم به قدم عقب راند.  در نهایت مجلل السلطان به تبریز گریخت و در کنسول گری روسیه پناهنده شد و سالارالدوله نیز به لرستان فرار کرد. با این وضعیت فرمانفرما که تا آن روز تلاش چندانی برای مبارزه با سالارالدوله نکرده بود دوباره حاکم کرمانشاه شد. در روز 21 تیرماه مجاهدان که هنوز هیچ حقوقی از دولت نگرفته بودند کرمانشاه را به  مقصد تهران ترک کردند. اما خطر حمله سالارالدوله همچنان وجود داشت. دو کنسول روسیه و انگلستان در کرمانشاه خواهان بازگشت این نیروها به شهر شدند در نهایت دولت حقوق مجاهدان را پرداخت کرد و کری خان و افرادش به کرمانشاه بازگشتند. در همان حال هواداران سالارالدوله در کردستان مشغول آشوب بودند. فرمانفرما راهی سنندج شد تا اوضاع آنجا را آرام کند. او در روز 24 مرداد به سمت کردستان حرکت کرد اما حوادث دیگری در انتظار مجاهدان و سالار الدوله بود.

شورش یارمحمد خان

بعد از حرکت  فرمانفرما به سمت سنندج و در میانه راه یارمحمد خان و دو تن از یارانش یعنی مسیب خان و حسین قلی خان و 300 مجاهد که دل خوشی از بدقولی های دولت و فرمانفرما نداشتند از نیروهای او جدا شده و به سمت کرمانشاه بازگشتند.  این نیروها در 28 مرداد به کرمانشاه رسیده و در بیرون آن مستقر شدند. یارمحمد خان با 100 نفر ازنیروهای خود وارد شهر شده و سهام الدوله جانشین فرمانفرما را دستگیر و زندانی ها را آزاد کرد. یارمحمد خان که اکنون کنترل کرمانشاه را به دست داشت اعلامیه ای منتشر و در آن ناصرالملک را بدخواه ایران خطاب کرد و مدعی شد این شورش را به خاطر وادار کردن دولت به بازگشایی مجلس انجام داده است. او این بیانیه را برای همه شهرها تلگراف کرد. سالارالدوله به محض شنیدن خبر شورش یارمحمد خان با دسته ای از کردها به سمت کرمانشاه حرکت کرد و در 12 شهریور به او پیوست. دولت حضور سالارالدوله را تبدیل به یک حربه تبلیغاتی برضد یارمحمد خان کرد. فرمانفرما و باقی مانده نیروهایش قصد تصرف شهر را داشتند که فرمانفرما با یک مشکل جدید مواجه شد. عده زیادی از مجاهدان و نیروهای ارمنی هوادار یارمحمد خان بودند و از او پشتیبانی می کردند. از طرف دولت میرزا یانس یکی از اطرافیان یپرم خان برای کنترل این نیروها به نزد فرمانفرما فرستاده شد اما او نیز به جمع هواداران یارمحمدخان پیوست. در بیانیه ایی که به نام  رنجیدگی از سوی این افراد منتشر شد آنها حمایت خود را از درخواست یارمحمد خان برای بازگشایی مجلس اعلام کردند. این اتفاق وضعیت را بدتر کرد و دولت مرکزی به ناچار مقدمات انتخابات مجلس سوم را در تهران آغاز کرد. با وعده های دولت میرزا یانس و افرادش آماده اطاعت از فرمانفرما شدند. خبر این ماجرا به یارمحمدخان و سالار الدوله رسید . آنها در 25 شهریور ماه از کرمانشاه به سنندج گریختند و شهر دوباره به دست فرمانفرما افتاد. اما مجاهدان قصد ماندن در شهر را نداشتند و اعلام کردند  تا زمان آغاز انتخابات مجلس در هیچ جنگی شرکت نخواهند کرد و در روز 31 شهریور از کرمانشاه به سمت تهران حرکت کردند. کنسول های روسیه و انگلستان دوباره دولت را برای بازگرداندن این نیروها تحت فشار گذاشتند. دولت قول بازگشایی مجلس را صادر کرد و این بار با پادرمیانی علمای کرمانشاه آنها به شهر بازگشتند. سالارالدوله و یارمحمد خان قصد دست کشیدن از کرمانشاه را نداشتند و در در روز 11 مهر به نزدیکی کرمانشاه رسیدند. مردم توسط نامه ای که کنسول انگلیس برای یارمحمد خان فرستاد از او تقاضا کردند جنگ را به داخل شهر نکشاند. اما در نیمه شب 13 مهرماه نیروهای یارمحمد خان به کرمانشاه حمله کردند.علی رغم مقاومت نیروهای فرمانفرما یارمحمد خان تا روز بعد تقریبا بیشتر شهر را تصرف کرد. تا ظهر روز 14 مهر ارگ حکومتی هم به دست یارمحمد خان افتاد اما ناگهان یک گلوله به سر او اصابت کرد و کشته شد. به محض کشته شدن یارمحمد خان نیروهایش از هم پاشیدند. سالارالدوله دوباره گریخت و فرمانفرما مژده پیروزی را برای تهران فرستاد. علی رغم پیوستن یارمحمد خان به سالارالدوله مرگ او باعث اندوه مردم شد. سالارالدوله بعد از فرار ابتدا در راه قزوین به همدان و سپس در نزدیکی تهران دیده شد. بسیاری تصور می کردند او به درخواست حزب دموکرات قرار است در تهران شورشی برپا کند اما در نهایت راهی استرآباد شد تا به آشوب طلبی های خود ادامه دهد.بعد از مرگ یار محمد خان دولت باقی مانده مجاهدان را خلع سلاح کرد و بدین ترتیب 6 سال بعد از مشروطه بیشتر مجاهدان کشته یا خلع سلاح شدند.

اوضاع آذربایجان

در آذربایجان همچنان صمدخان مشغول دستگیری و اعدام مخالفان بود که دولت به دنبال راهی برای برکناری او می گشت. در نهایت دولت صمصام السلطنه تصمیم گرفت سپهدار تنکابنی را به عنوان حاکم روانه آذربایجان کند. سپهدار یکی از دشمنان سر سخت دولت بختیاری ها  بود و از طرفی با روسها روابط خوبی داشت به همین خاطردولت سعی داشت با این تصمیم علاوه بر دور کردن یک مخالف سر سخت خود از تهران مشکلات آذربایجان را نیز حل کند .

مخالفت روسها با حکومت سپهدار

بلافاصله با اعلام خبر حکومت سپهدار در آذربایجان دولت روسیه مخالفت خود را با این تصمیم اعلام کرد.  آنها به هیچ وجه زیر بار این دستور دولت نرفتند و مدعی شدند صمدخان باید همچنان در آذربایجان بماند. صمدخان هم شروع به یک تبلیغات وسیع برضد سپهدار کرد و مدعی شد اگر او به آذربایجان بیاید عده زیادی از مجاهدان گیلانی و آذربایجانی دور او جمع خواهند شد. سازانف وزیر امور خارجه وقت روسیه در 26 فروردین 1291 با سفیر انگلستان در سنت پترزبورگ مذاکره کرد و  با نقل گفته های صمدخان دولت انگلستان را هم برای حفظ صمدخان در آذربایجان راضی کرد.

سپهدار تنکابنی گزینه دولت صمصام السلطنه برای حکومت در آذربایجان
سپهدار تنکابنی گزینه دولت صمصام السلطنه برای حکومت در آذربایجان

در حالی که دولت به دنبال راهی برای برکناری صمدخان بود او همچنان به دستگیری مخالفان ادامه می داد. اگرچه آمار دقیقی از افراد اعدام شده وجود ندارد اما روزنامه حکمت چاپ قاهره شمار قربانیان 9 ماه حکومت صمدخان را 234 نفر برآورد کرده است. کسروی هم ضمن اشاره به ابهام در مورد رقم دقیق اعدامی ها به نام افرادی مثل اسحاق،جواد ویوسف اردبیلی به عنوان برخی دیگر از آزادی خواهان اعدام شده اشاره کرده است. صمدخان علاوه بر مشکلات فراوان در سال جدید با خطر یکی از آزادی خواهان قدیمی تبریز یعنی میزرا غفار خان زنوزی مواجه بود. او یکی از هواداران قفقازی مشروطه بود و  در طی دوران حکومت صمدخان در مدرسه کاتولیک ها که تحت حمایت دولت فرانسه بود زندگی می کرد. صمدخان که از خروج ناگهانی او از مدرسه هراس داشت برای آنجا نگهبان گذاشته بود تا اینکه در نهایت میرزا غفار خان به دست آنها دستگیر شد. اگرچه صمدخان قصد اعدام او را داشت اما با پادرمیانی کاتولیک ها و کنسول فرانسه آزاد شد و به عثمانی گریخت. در همین حال مذاکرات در تهران ادامه داشت.  سپهدار به هیچ وجه حاضر نبود صمدخان را در آذربایجان ولو به عنوان حاکم مراغه حفظ کند. در نهایت در اوایل تیرماه دولت روسیه موافقت کرد به شرطی که یک بریگاد قزاق 700 نفری  با هزینه دولت و فرماندهی افسران روسی در آذربایجان تشکیل شود حاضر است سپهدار را به عنوان حاکم آذربایجان بپذیرد. در روز 27 تیر ماه سپهدار از تهران به مقصد تبریز خارج شد اما در قزوین او را متوقف کردند و به او گفتند مردم شهر بر ضد او قیام کرده اند.

تحرکات صمدخان و طرفدارانش

در واقع این شورش تحریک صمدخان بود. مردم تبریز ابتدا از خبر انتصاب سپهدار تنکابنی به عنوان حاکم جدید خوشحال شدند  و تصور می کردند با آمدن او صمدخان نیز برکنار خواهد شد اما صمدخان شروع به شایعه پراکنی کرد و مدعی شد سپهدار با یک لشکر 12 هزار نفره و توپخانه برای مجازات مردم به تبریز خواهد آمد. اما شادی مردم همچنان ادامه داشت وصمدخان برای آرام کردن آنها شروع به مجازات افراد کرد یکی از آنها مشهدی کاظم فرش فروش بود او مدام وعده رسیدن سپهدار را می داد اما نیروهای صمدخان او را دستگیر کرده و در حضور او فلک کردند. سپس بینی او را سوراخ کردند از آن طنابی عبور دادند و مشهدی کاظم را با همان طناب در شهر چرخاندند تا مردم را ازاعلام علاقه به سپهدار بترسانند. در نهایت مشهدی کاظم با پرداخت 300 تومان جریمه آزاد شد. در همان روزهای پایانی تیر  اتفاق دیگری افتاد. ستارخان که در  آن زمان در تهران به سر می برد از شنیدن خبر اعدام برادر وبرادرزادگان خود در تبریز بشدت خشمگین شد و به همین خاطر فردی به نام امامعلی که از اقوام خودش بود را با اسلحه و پول راهی تبریز کرد تا صمدخان را به قتل برساند. او در اینالی کوه واقع در شمال تبریز به همراه چند نفر از اطرافیان اش مخفی شد  اما در نهایت برادر امامعلی او را در ازای 300 تومان به صمدخان فروخت و او را دستگیر کرده و اعدام کردند.

در روز 2 مرداد یوزباشی تقی خیابانی را در شبانه در زریه کشتند ویک روز بعد جنازه اش را در قویونی میدان به نمایش گذاشتند. بالایوزباشی جلاد صمدخان شکم او را پاره کرده و روده هایش را بیرون ریخت . در همان روز صمدخان جلسه ایی را  با حضور تجار و بزرگان شهر و کنسول روسیه برگزار کرد. او ابتدا نظر افراد مهم شهر را در مورد حکومت خودش پرسید. از آنجا که مشخص بود صمدخان با مخالفان چه برخوردی خواهد داشت همه یکصدا او را تایید کردند. در نهایت قرار شد حاضران در جلسه تلگرافی را به تهران بفرستند و تقاضا کنند سپهدار از حکومت آذربایجان عزل شود. اما این کارها فایده ای نداشت دولت همچنان به مواضع قبلی خود پافشاری می کرد . قطعی شدن رسیدن سپهدار به تبریز باعث هراس مستبدان شد. برخی از چهره های روحانی و همکار صمدخان مثل حاجی میرزا حسن مجتهد ، حاجی میرزا کریم امام جمعه و چند نفر دیگر به روستاهای اطراف تبریز گریختند. صمدخان که همچنان مشغول توطئه چینی بود در روز 5 مرداد موفق شد کدخدایان کوی های تبریز را با تعدادی از اهالی راهی مسجد صمصام خان کند.  آنها مردم را وادار به بستن دکان ها کردند و این تجمع تبدیل به یک شورش برضد مشروطه وسپهدار شد. با این حال دولت هیچ اهمیتی به این اتفاقات نمیداد. در ده  مرداد تجمع دیگری این بار در مسجد جامع تبریز برگزار شد. همزمان اعدام ها نیز ادامه داشت و در 12 مرداد دایی مجاهد محمد اعدام شد. در روز 13 مرداد بازار همچنان بسته  بود و تظاهرات و تجمع ادامه داشت. اما در نهایت کنسول روسیه به صمدخان گفت دولت روسیه با حکومت سپهدار موافقت کرده است و باید به این تحرکات پایان دهد. صمدخان نیز بلافاصله اعتماد الدوله را با یک اعلامیه به مسجد فرستاد. در این اعلامیه آمده بود سپهدار نه برای حکومت در تبریز بلکه برای رسیدگی به کارهای  مرزی به شهر خواهد آمد. همچنین پیامی از سوی امپراتور روسیه خوانده شد که در آن از مردم خواسته شده بود پراکنده شده و ترسی  به دل راه ندهند. در نهایت این تجمع پراکنده  و بازار باز شد.

در روز 30 مرداد سپهدار به باسمنج در نزدیکی تبریز رسید. بسیاری از مردم و مشروطه خواهان برای استقبال او به آنجا رفتند و شادی کردند. صمدخان نیز با یک فروتنی ظاهری راهی باسمنج شد و از حاکم جدید استقبال کرد. سپهدار در همان جا به دولت روسیه اعلام کرد هر چه زودتر ساختمان های دولتی ارگ ، عالی قاپو و سایر ادارات دولتی را تخلیه و در اختیار او قرار دهد. همچنین او تقاضای تخلیه باغ شمال را از سوی ارتش روسیه داشت. اما کنسول روسیه زیر بار هیچ کدام نرفت و  سپهدار به تهران تگلراف زد و مدعی شد  اگر روسها هیچ کدام از این مکان ها را تخلیه نکنند مشخص می شود آنها رسما آذربایجان را اشغال کرده اند .در آن زمان ارتش روسیه 25 هزار نیروی نظامی در آذربایجان داشت و قرار بود 12 هزار نیروی دیگر به آنها اضافه کند. سپهدار به مردمی که به استقبالش آمده بودند گفت تا پایان ماه رمضان( آن روز 8 رمضان بود) وارد شهر نخواهد شد اما محل اقامت خود را به بارنج که به تبریز نزدیک تر بود تغییر داد. در نهایت سپهدار وارد تبریز شد و در خانه کلانتر شهر جای گرفت. سپهدار علی رغم یدک کشیدن نام ظاهری حاکم نقش چندانی در امور شهر نداشت. چرا که کنسول روسیه  برای او یک پیک فرستاد و گفت ارتش روسیه از افرادی که به دیدن حاکم جدید می آیند راضی نیست و او نباید با آنها دیدار کند. اگرچه ورود سپهدار نتیجه مورد نظر آزادی خواهان را نداشت اما دستکم به اعدام های صمدخان پایان داد. با وجود این خود سپهدار ناچار شد یکی از مجاهدان معروف تبریز را به روسها تحویل دهد. او حاجی حسین خان مارالانی بود. حسین خان در طی ماه های حکومت صمدخان در روستای کند رود پنهان شده بود اما وقتی خبر آمدن صمدخان را شنید به سرعت خود را به باسمنج رساند. اما روسها او کریم خان رشید الدوله را شناسایی کردند و خواهان تحویل آنها شدند. سپهدار سعی کردن با پادرمیانی ماجرا را فیصله دهد اما در نهایت با فشار روسها آنها را تحویل داد و آن در دو نفر بعد از یک ماه زندان در اواخر شهریور ماه اعدام شدند.

بحران دولت و  بازگشت سعد الدوله به ایران

در مهرماه 1291 اوضاع دولت با سفر ناصرالملک به اروپا آشفته تر شد. بسیاری معتقد بودند  ناصرالملک دیگر به ایران باز نخواهد گشت.  در حالی که هنوز ناصرالملک کناره گیری خود را رسما اعلام نکرده بود جنگ قدرت برای تصدی مقام او شروع شده بود. مجلس تعطیل بود و دولت روسیه هم دولت را برای گرفتن امتیاز راه آهن جلفا-تبریز دولت را تحت فشار گذاشته بود. به دلیل ناکار آمدی کابینه بختیاری ها روسیه و انگلستان به فکر بازگرداندن سعدالدوله  به ایران  و گذاشتن او به جای صمصام السلطنه بودند. ناصرالملک پیش از سفر به اروپا به دولت توصیه کرده بود هرچه زودتر مجلس را باز کنند. مجاهدان مشروطه هم مدام در حال فشار به دولت برای بازگشایی مجلس بودند. اما دولت روسیه به هیچ وجه راضی به بازگشایی مجلس نبود. سعد الدوله در اواخر مهرماه به گیلان رسید. او به محض ورود به گیلان شروع به اعتراض به اقدامات روسها در دستگیری آزادی خواهان کرد. اگرچه دو کشور سعد الدوله را برای تصدی مقام نخست وزیری در نظر گرفته بودند اما خود به فکر مقام نایب السلطنگی بود. بازگشت سعد الدوله به ایران حاصل مذاکرات سازانف و ادوارد گری بود. سعد الدوله در نیمه آبان وارد تهران شد و بازی های سیاسی خود را برای ساقط کردن کابینه صمصام السلطنه آغاز کرد.

سعد الدوله گزینه دولت روسیه برای جایگزینی به جای صمصام السلطنه بود
سعد الدوله گزینه دولت روسیه برای جایگزینی به جای صمصام السلطنه بود

مشکلات کابینه بختیاری ها

طرفی دولت با مشکلات فراوانی مواجه بود. از بی پولی گرفته تا ناامنی راهها. علی رغم کوشش های ژنرال یالمارسن همچنان راه ها نا امن بودند.یکی از معروف ترین  یاغیان آن روزها نایب حسین کاشانی بود. او از اواخر دوران محمد علی شاه یاغی گری خود را آغاز کرده بود و عملا در کاشان یک حکومت مستقل برای خود ترتیب داده بود. دولت سعی کرد او را سرکوب کند اما مجاهدان و بختیاری ها از او شکست خوردند. حتی پیشنهاد تصدی حکومت کاشان نیز این یاغی معروف را راضی نکرد . در بین این همه بحران یکی از مشکلات قدیمی و دردسر ساز دولت مشروطه با خوش شانسی در همان روزها حل شد. ارتش عثمانی که طی 4 سال اخیر همواره مشغول تاخت و تاز در مناطق مرزی غربی بود به دلیل آغاز جنگ با کشور ایتالیا در لیبی  و همچنین آغاز نبرد اول بالکان به طور کامل مناطق اشغال شده ایران را تخلیه کرد و باعث شادی دولت و مردم منطقه شد. در همان حال دولت روسیه که کابینه بختیاری ها را مهره دولت انگلستان می دانست شروع به پشتیبانی کامل از سعد الدوله کرد. سپهدار تنکابنی هم به جمع حامیان او پیوست. تعدادی از روحانیون تبریز با هدایت صمدخان و روسها در تلگرافی که با همدستی سپهدار و سعدالدوله تهیه شده به لندن و پترزبورگ اعلام کردند مردم ایران علاقه ای به دولت صمصام السلطنه و ناصرالملک ندارند.در نهایت در اولین ماه زمستان 1291 کابینه صمصام السلطنه سقوط کرد . با وجود همه تلاش های سعدالدوله ، علا السلطنه به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. روحانیون و طرفداران سعد الدوله  دو هفته ایی شورش و اعتراض به پا کردند که در نهایت به جایی نرسید  و دولت علاالسلطنه تثبیت شد.

اوضاع آذربایجان

در ایالت آذربایجان اوضاع بشدت پیچیده بود. روسها سپهدار تنکابنی را مجبور کردند صمدخان را به عنوان پیشکار آذربایجان منصوب کند. علاوه بر صمدخان روسها سپهدار را مجبور به انتخاب نقی خان رشید الملک به عنوان فرمانده لشکر آذربایجان نیز کردند. نقی خان در بسیاری از امور عملا معلم صمدخان محسوب می شد. بدین ترتیب اگرچه  سپهدار اسما حاکم بود اما میلر کنسول روسیه همه کاره محسوب می شد. تنها اتفاق مثبت آمدن سپهدار پایان اعدام های وحشیانه صمدخان بود. علی رغم پایان اعدام ها صمدخان هنوز با گروهی از آزادی خواهان مشکل داشت. کربلایی حسین فشنگچی   عده ای از آزادی خواهان در کنسول گری عثمانی پناه گرفته بودند. صمدخان کنسول گری را محاصره کرد و دولت عثمانی بشدت به روسها اعتراض کرد. بتدریج بعضی از پناهندگان گریختند و در نهایت تنها کربلایی حسین  به همراه برادرش ، یک مجاهد ارمنی به نام رفاییل و بارون استپانیان در کنسول گری باقی ماندند. سپهدار برای حل این مشکل کارگزار خود شریف الدوله را مامور مذاکره با روسها و کنسول گری عثمانی کرد. در نهایت قرار شد سپهدار برای باقی مانده این افراد امان نامه صادر کند و آنها نیز از مسیر کردستان راهی عثمانی شوند. در گیر و دار مذاکرات بارون استپانیان فدایی قدیمی و عکاس وقایع مشروطه در تبریز از کنسول گری گریخت. در نهایت کربلایی حسین و بقیه از کنسول گری بیرون آمدند و راهی بوکان شدند.ولی در بین راه مسیر خود را به سمت زنجان عوض کردند. صمدخان به برادرش سردار موید که حاکم زنجان بود دستور دستگیری این افراد را داد اما در نهایت با ادامه مذاکرات آنها آزاد شده و روانه تهران شدند.

علاالسلطنه نخست وزیر جدید که جایگزین صمصام السلطنه شد
علاالسلطنه نخست وزیر جدید که جایگزین صمصام السلطنه شد

جشن روسها در تبریز

در روز 28 آذر ارتش روسیه در تبریز جشن مفصلی به منظور سالگرد نام گذاری امپراتور تزار نیکلای دوم برگزار کرد. ابتدا یک مراسم رژه در شهر برگزار شد و سپس جشن مفصلی در باغ شمال برپا کردند. روسها روسای همه ادارات دولتی و تجار شهر را به این جشن دعوت کردند. این مراسم در حالی برگزار می شد مردم تبریز در حال عزاداری برای روز تاسوعا بودند و همین اتفاق خشم آنها را برانگیخت.

بعد از پایان معرکه اعتراضات روحانیون تبریز به نفع سعد الدوله سپهدار خود را از مخالفان دولت کنار کشید و استعفای خود را به تهران اعلام کرد اما مورد قبول قرار نگرفت. سپهدار بعد از آغاز دولت جدید علا السلطنه دوباره  استعفا داد و مدعی شد به دلیل بیماری سینه پهلو قصد دارد برای درمان راهی اروپا شود. در نهایت دولت پذیرفت و سپهدار در روز 19 بهمن تبریز را به مقصد اروپا ترک کرد.  سپهدار قبل از ترک تبریز صمدخان را به عنوان جانشین رسمی خود منصوب کرد. صمدخان که این بار از طریق قانونی و دولت به عنوان حاکم منصوب شده بود دست از برخی رفتارهای افراطی قبلی خود برداشت. همچنین حضور شریف الدوله به عنوان مشاور و نصیحت های او دراین زمینه موثر بود. در نهایت دولت محمد حسن میرزا ولیعهد را به عنوان حاکم جدید آذربایجان منصوب کرد و صمدخان نیز به عنوان پیشکار ولیعهد مامور اداره آن شد.

مشکلات دولت علا السلطنه

دولت جدید علا السلطنه  وارث همه مشکلات دولت قبلی صمصام السلطنه بود.  علا السلطنه در روز 27 بهمن تحت فشار روسها امتیاز راه آهن جلفا-تبریز را به اضافه  یک مسیر انحرافی تا دریاچه ارومیه و تصاحب معادن اطراف خط آهن تا حریم 12 کیلومتری آن را به دولت روسیه واگذار کرد  . بعد از این واگذاری انگلستان هم دولت را برای تامین امنیت راه های جنوب ایران تحت فشار گذاشت. این کشور برای مدتها به نا امنی راه های جنوب ایران برای کاروان های تجاری خود معترض بود  تا جایی که چند نفر از افسران انگلیسی در جنوب کشته شدند و در لندن پیشنهاد اعزام نیرو از هند برای تامین امنیت این راهها مطرح شد. در نهایت دولت علا السلطنه در اسفند ماه علی رغم بی پولی فراوان 500 ژاندارم را با تفنگ های جدید خریداری شده از آلمان تجهیز کرد و در روز 12 اسفند ماه طی یک مراسم باشکوه روانه شیراز نمود. ژنرال یالمارسن هم چند روز بعد شخصا راهی شیراز شد تا بر عملیات نیروهای ژاندارمری نظارت کند. حضور این نیروها در آن روزها و همچنین اعزام تعدادی نیروی دیگر در اردیبهشت ماه سال بعد باعث ایجاد امنیت نسبی در مسیرهای تجاری جنوب  شد.همچنین دولت  برای تلافی امتیازی که به روسها داده بود  امتیاز ساخت خط آهن از خرمشهر تا خرم آباد را به اضافه ساخت اسکله در تاسیسات بندری خرمشهر را به آنها بخشید.

اما  پرنس علا السلطنه (این لقب در دوران  مظفرالدین شاه به او داده شد) همچنان مشکلات دیگری هم داشت. یک سال از تعطیلی مجلس می گذشت و همچنان از برگزاری انتخابات خبری نبود.صمصام السلطنه نخست وزیر سابق هم مشغول انجام توطئه برضد دولت جدید بود. در نهایت  در اواخر اسفند ماه 1291 سواران بختیاری در تهران دست به تظاهرات ضد دولتی زدند. از آنجا که بختیاری ها همچنان مسلح بودند و نیروی کافی برای کنترل اوضاع وجود نداشت به سرعت اوضاع بحرانی شد و در تیراندازی های مخالفان یک نفر کشته و 15 نفر نیز زخمی شدند. هیئت دولت به سرعت یک جلسه فوق العاده تشکیل داد و در تهران حکومت نظامی اعلام کرد. همچنین یک گردان ژاندارمری مامور حفظ امنیت تهران شد. کلنل وستداهل سوئدی که یک ماه قبل وارد ایران شده بود به عنوان  رییس نظمیه انتخاب و به سرعت دستور استخدام 500 آژان را صادر کرد. 8 واحد انتظامی به نام کمیسیاریا برای تامین امنیت پایتخت تاسیس شد و بدین ترتیب امنیت پایتخت تا روز 28 اسفند ماه به طور کامل به عهده نیروهای کلنل وستداهل قرار گرفت و بختیاری ها نیز خلع سلاح  شدند.

کلنل وستداهل سوئدی . او اولین فرمانده نظمیه ایران بود
کلنل وستداهل سوئدی . او اولین فرمانده نظمیه ایران بود

در روز 14 اسفند ماه برابر با 5 مارس 1913 دولت روسیه سیصد امین  سالگرد آغاز امپراتوری رومانف را جشن گرفت و  در سفارت روسیه در تهران و همین طور کنسول گری روسیه درشهرهای دیگر مخصوصا  تبریزجشن های مفصلی برپا شد. در تبریز صمدخان مردم را مجبور به شرکت در این جشن کرد و تمامی شهر به خاطر آن تزیین شد. صمد خان این جشن ر ا مراسم توفیق و عید بزرگ نامید  و یکی ازروزنامه های حامی او به نام توفیق به سردبیری میرزا حسن خان معاون در طرحی که به همین مناسبت ازصمدخان در روزنامه اش منتشر کرد او را حافظ دین اسلام  ، ناپلئون ایران و ناجی 5 میلیون نفر از مردم آذربایجان خواند.

آغاز سال جدید و اعلام وفاداری صمدخان به احمد شاه

سال 1292 با تلگراف تبریک سال نو توسط صمدخان برای احمد شاه آغاز شد. این حرکت به معنای اعلام وفاداری صمدخان به دولت مرکزی بود . احمد شاه و عین الدوله وزیر داخله جواب های امیدوار کننده ای برای صمدخان فرستادند و او نیز این جواب ها را در روزنامه های تبریز منتشر کرد.  دولت به صمدخان وعده ارسال یک شمشیر جواهر نشان را نیز داده بود.  نزدیک شدن صمدخان به دولت مرکزی باعث ناراحتی روسها شد  و به صمدخان اخطار دادند. در نهایت از شمشیر جواهرنشان دولت خبری نشد.

ادامه دارد

نویسنده: زهرا صادقیان

منابع

تاریخ مشروطه،احمد کسروی

تاریخ 18 ساله آذربایجان، احمد کسروی

تاریخ مشروطیت،مهدی ملک زاده

فرمانروایی هراس در تبریز،ادوارد براون

تاریخ ژاندارمری ایران از قدیمی ترین ایام تا عصر حاضر ،جهانگیر قائم مقامی

انقلاب مشروطیت،ادوارد براون

اندیشه ترقی و حکومت قانون در ایران ، فریدون آدمیت

تاریخ جغرافیای تبریز، نادرمیرزا

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن