تاریخ

تاریخ روابط ایران و روسیه (قسمت نهم)

تاریخ روابط ایران و روسیه (قسمت نهم)

قسمت 9

تلاش ناکام تبریز

در شب 30خرداد کابینه اول مشیرالسلطنه سقوط کرد و او وزرای جدیدی را انتخاب کرد. مشیرالدوله و موتمن الملک به مجلس هشدار دادند که شاه به دنبال نابودی مشروطه است . همزمان در تبریز مشروطه خواهان در حال تهیه لشکری برای حرکت به سمت تهران بودند. نقی خان رشید الملک به سرداری آن انتخاب شد. ستارخان و باقرخان با 50 سوار به آنها پیوستند. آنها در روز 27 خرداد با قوایی که به زحمت به هزار نفر می رسید به بیرون از شهر رفتند و اردو زدند. اما رسیدن اخبار متناقض از تهران کار را پیچیده کرد. همزمان  روحانیونی مانند حاجی میرزا حسن و امام جمعه تبریز به کمک انجمن اسلامیه و میرهاشم دوچی شروع به فعالیت برضد مشروطه خواهان کردند.  آنها مدام با گفتن اینکه مشروطه با اسلام مخالف است و اکنون تبریز باید به کمک شاه رود سعی در تضعیف روحیه مردم داشتند. در  29 خرداد میرهاشم دوچی توسط یکی از مشروطه خواهان ترور شد که ناکام ماند. فردی که مسوول این کار بود دستگیر شد و با اعتراف به اینکه از سوی مشروطه خواهان مامور این کارشده اوضاع را بدتر کرد. بعد از این ماجرا قدرت انجمن اسلامیه در تبریز چند برابر شد و سواران قره داغی برای کمک به آنها وارد شهر شدند. یک شب مانده به گلوله باران مجلس و در ساعت هشت شب محمد علی شاه کلنل لیاخوف را  به باغشاه احضار کرد و جزییات حمله به مجلس را با او دوباره بررسی کرد. لیاخوف به قزاق خانه بازگشت و برای حمله آماده شد.

به توپ بستن مجلس

در ساعت 6 صبح روز سه شنبه 2 تیر 1287 علی آقا میرپنج با 120 سواره قزاق به مدرسه سپهسالار رفت و آنجا را اشغال کرد.  آنها به سرعت تقسیم شدند و خیابان های اطراف مجلس را تحت نظر گرفتند. تنها بخش اندکی از مجاهدان در بخشی از مدرسه باقی مانده و برای دفاع آماده شدند. کلنل لیاخوف 250 سوار ،25 سرباز پیاده و 4 توپ را روانه مدرسه و جلوی مجلس کرد. لیاخوف هر 4 توپ را در چهار طرف مجلس مستقر کرد . دهانه توپ ها نیز به سمت مجلس بود. لیاخوف اطراف هر توپ تعدادی سواره و پیاده مستقر کرد. یک فوج از سربازان شاه هم مامور حفاظت از درهای شرقی مجلس و مدرسه شدند. لیاخوف بعد از انجام  این کارها به سرعت به باغشاه رفت و به شاه گزارش داد. با وجود استقرار نیرو و سنگر بندی هنوز شلیک و تیراندازی آغاز نشده بود. سربازان اجازه بیرون آمدن هیچ کسی از مجلس را ندادند.

ساختمان مجلس بعد از به توپ بسته شدن
ساختمان مجلس بعد از به توپ بسته شدن

افرادی مانند آیت الله بهبهانی ،آیت الله طباطبایی ، مستشارالدوله ،ممتازالدوله ،حیکم الملک و امام جمعه خویی در روزهای قبل به مجلس آمده بودند و در هنگام آغاز محاصره در مجلس بودند. همچنین از روزهای قبل افرادی مانند میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل،ملک المتکلمین و قاضی ارداقی از ترس جان خود به مجلس پناهنده شده بودند. به غیر از این افراد تقریبا نماینده دیگری در مجلس نبود. معجزه رشوه شاه و تهدیدهای قزاق ها کار خود را کرده بود. مردم به محض شنیدن خبر برای کمک به سمت بهارستان حرکت کردند. دو سید سعی داشتند با پادرمیانی از خونریزی جلوگیری کنند. به مجاهدان مستقر در مجلس و همچنین مناره های مسجد سپهسالار دستور داده شد در شلیک به سمت افسران روس پیشدستی نکنند. بهبهانی برای قاسم آقا یکی از افسران قزاق خانه پیکی برای مذاکره نزد او فرستاد و وی را به مجلس دعوت کرد.

سید جمال افجه ای عامل ناخواسته شروع تیراندازی

در حالی که مجلس در محاصره کامل قرار داشت سید جمال افجه ای از طرفداران مشروطه سوار بر الاغ خود از محله پامنار به سمت مجلس حرکت کرد. او در طی راه با سخنرانی بسیاری از مشروطه خواهان و مردم را به دنبال خود به راه انداخت. افجه ای و افرادش به جلوی خانه ظل السلطان در کوچه سراج الملک رسیدند. نیروهای روس  و قزاق مستقر در اطراف خانه(شاه ظل السلطان را سردسته توطئه گران می دانست و اگرچه خودش در تهران نبود اما خانه او را محاصره کرده بود)سربازان مستقر در کوچه به آنها فرمان ایست دادند اما توجهی نکردند. روسها برای ترساندن مردم با توپ بدون گلوله به سمت آسمان شلیک کردند. اگرچه کسی زخمی نشد اما الاغ سید جمال رم کرد و او را بر زمین زد. مردم بهم ریختند و افسر روس با تپانچه خود بازهم شلیک هوایی کرد. سربازان آن را به عنوان فرمان شلیک فرض کردند و مردم را به گلوله بستند. مشروطه خواهان مسلحی که بین مردم بودند جواب شلیک قزاق ها را دادند. سید جمال همچنان زیر دست و پای مردم بود. سه نفر در جریان این تیراندازی کشته شدند و سید جمال و پسرانش به زحمت خود را به خانه بانو عظمی و وزیر اکرم رساندند.

به محض شلیک در کوچه سراج الملک مشروطه خواهان مستقر در مجلس و مناره های مسجد شروع به شلیک به سمت قزاق ها کردند. یک افسر روس هم در جواب با توپ به سمت مجلس شلیک کرد و بدین ترتیب گلوله باران مجلس آغاز شد. تعداد زیادی از اسب های قورخانه که گلوله های مهمات بارشان بود و در میدان زیر درختان بسته شده بودند رم کردند و کشته شدند. لیاخوف در آن زمان در بهارستان حضور نداشت و به سرعت خود را به آنجا رساند و دستور شلیک با هر چهار توپ را به سمت مجلس داد. در آغاز تیراندازی وضعیت به نفع مشروطه خواهان بود. لیاخوف دستور داد توپ های بیشتری از باغشاه به بهارستان آورده شود. یک ساعت بدین شکل گذشت. دو سید و بسیاری از افراد داخل مجلس از شلیک ها هراسان شدند. به گفته مستشارالدوله دیوار پشتی مجلس تخریب شد و افراد حاضر در مجلس از آن خارج شده و خود را به پارک امین الدوله رساندند. بدین ترتیب مجلس خالی شد و تنها اندکی از مدافعان در آن باقی ماندند. مدافعان بالای مناره مسجد  به محض اینکه متوجه خروج رهبران مشروطه شدند از مقاومت دست کشیدند. لیاخوف وقتی متوجه شد مقاومت در مجلس پایان یافته دستور داد توپ ها را به سمت خانه فروغ الدوله(عمه شاه) و انجمن آذربایجان بچرخانند.

از بین انجمن های حاضر در تهران تنها انجمن آذربایجان و مظفریه در حال مقاومت بودند. میرزا صالح خان افرادش در انجمن آذربایجان بشدت مقاومت می کردند. دسته از قزاقان از مسیر پشت بام خود را به محل درگیری ها رساندند. یک تک تیرانداز در خانه فروغ الدوله 12 نفراز توپچیان لیاخوف را یکی پس از دیگری به قتل رساند. اما مقاومت انجمن ها هم بیشتر از نیم ساعت طول نکشید. اما گلوله باران خانه ظل السلطان و بانو عظمی همچنان ادامه داشت. بعد از 4 ساعت گلوله باران جنگ تمام شد و این بار نوبت غارت سربازان بود. آنها وارد مجلس دو خانه دیگر شدند وآنجا رابه کلی غارت کردند به طوری که حتی  به در و پنجره ها هم رحم نکردند. از بین شهدای مشروطه خواه معروف ترین آنها اسدالله خان خواهر زاده صوراسرافیل و حاج میرزا آقا ابراهیم از نمایندگان مجلس  بودند. قزاق ها 35 کشته و 5 مجروح با جراحات شدید داشتند. 30 اسب هم در جریان تیراندازی ها کشته شده بودند. بنا به برآورد سفارت انگلستان درتهران دروقایع آن روز  تهران حدود 250 نفر کشته شدند.

دستگیری سران مشروطه

2 سید  به همراه امام جمعه  خویی و مستشارالدوله در خانه امین الدوله بودند. امین الدوله به حضور آنها اعتراض کرد و از حمله قزاق ها و غارت خانه اش هراسان بود. او به قزاق خانه تلفن کرد و خبر حضور این افراد در خانه اش را داد و خودش به خانه نیرالدوله گریخت. سربازان به سرعت به خانه امین الدوله آمدند. آنها همه  را بشدت کتک زدند و حتی ریش های آنها را کندند. قزاقان مشغول کتک زدن آنها بودند که قاسم آقا آنها را دید و فرمان توقف ضرب و شتم را صادر کرد. او دستوری برای دستگیری این افراد نداشت. به همین خاطر سعی کرد آنها را به یکی از خانه های محله بسپارد اما هیچ خانه ای از ترس جرات باز کردن درهایش را نکرد. در نهایت از خانه یکی از همسایه ها چند زن بیرون آمده و رهبران مشروطه را پانسمان کردند و به آنها غذا دادند. قاسم آقا افراد دستگیر شده را به باغشاه که اکنون بشدت شلوغ و پر از زندانیان مشروطه بود برد.  زندانیان در باغشاه بازهم مورد ضرب  و شتم سربازان قرار گرفتند تا اینکه حشمت الدوله آنها را نجات داد و در چادرهای مجزا زندانی کرد.

مشروطه خواهان بعد از دستگیری در باغشاه
مشروطه خواهان بعد از دستگیری در باغشاه

در خانه امین الدوله به غیر از  روحانیون طرفدار مشروطه افرای مانند ملک المتکلمین،صوراسرافیل و قاضی ارداغی هم  در طبقه دوم آن حضور داشتند. آنها قبل از هجوم سربازان از خانه خارج شده و به خانه سید حسن مدیر روزنامه حبل المتین پناه بردند. برخی پیشنهاد کردند همگی به برای پناهندگی به سفارت انگلستان بروند که میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل نپذیرفت. در نهایت قرار شد با استفاده از تاریکی شب به شهرری فرار کنند. اما در ساعات پایانی شب دوم تیر آنها هم به دست قاسم آقا دستگیر شدند. او این بار اجازه ضرب و شتم زندانیان را به سربازانش نداد و آنها را مستقیم به باغشاه برد. اما بازهم در آنجا کتک سربازان آغاز شد. تا اینکه قاضی ارداغی گفت : ما تصور می کردیم قزاق خانه تنها اداره منظم ایران است آیا رواست این رفتارها از شما دیده شود؟ بعد از این حرفها بود که آنها رها کردند و حتی سرشکسته میرزا جهانگیرخان هم درمان شد. هر سه نفر جداگانه زندانی شدند. شیخ مهدی پسر شیخ فضل الله و شیخ احمد روح القدس رییس روزنامه روح القدس هم از دستگیرشدگان معروف بودند .

فرار رییس مجلس

ممتازالدوله و حکیم الملک هم مانند سایرین در پارک امین الدوله بودند اما هنگام حمله سربازان در پوشش درختان باغ پنهان شدند و گریختند. آن دو نفر شبانه به خانه نوکر ممتازالدوله رفتند. او با کمک نوکر خود همان شب  با حکیم الملک به سفارت فرانسه پناهنده شد. برادر ممتازالدوله یعنی ممتاز السلطنه سفیر ایران در پاریس بود و به سرعت مقدمات پناهندگی سیاسی برادرش را فراهم کرد. ممتاز الدوله در اروپا با عنوان رییس فراری مجلس ایران مورد توجه مطبوعات قرار گرفت و بارها در وقایع بمباران مجلس را برای آنها تعریف کرد.

فراریان

کل مشروطه خواهان دستگیرشده در روز اول  استبداد صغیر 39 نفر بود. از بین افراد حاضر در لیست سیاه محمد علی شاه سید محمد رضا مساوات یکی از اصلی ترین اهداف دستگیری بود. مساوات در طی دوران سلطنت محمد علی شاه بارها به شاه ،خانواده سلطنتی و مادرش توهین کرده بود و خود به خوبی می دانست در صورت دستگیری سرنوشتی جز مرگ نخواهد داشت. به همین خاطر قبل از بمباران مجلس در تهران مخفی شد و بعد از این واقعه با تغییر چهره و لباس از تهران به مازندران گریخت. سپس به قفقاز و تبریز رفت تا دست محمد علی شاه از یکی از اصلی ترین دشمنان خود کوتاه بماند. سید جمال واعظ هم با تغییر لباس از تهران به بروجرد گریخت اما در آن شهر بعد از مدتی به قتل رسید. سید حسن حبل المتین هم به سفارت انگلستان پناهنده شد.

سید محمدرضا مساوات. محمد علی شاه بشدت خواهان دستگیری و مجازات او بود
سید محمدرضا مساوات. محمد علی شاه بشدت خواهان دستگیری و مجازات او بود

سید جمال افجه ای بعد از پایان درگیری ها به دستور شاه از تهران اخراج شد. از بین مبارزان مشروطه خواه میرزا صالح و اعضای انجمن آذربایجان هیچ کدام دستگیر نشدند و گریختند. اما یکی از مهمترین نمایندگان مشروطه خواه یعنی سید حسن تقی زاده در زمان بمباران مجلس در آنجا حضور نداشت. او از روزهای قبل پیش بینی چنین وقایعی را کرد و چند بار سعی کرد دیگر دوستان خود را مطلع کند.  خانه تقی زاده در پشت مجلس بود و به همین خاطر به محل درگیری ها بسیار نزدیک بود. در هنگام آغاز به توپ بستن مجلس تقی زاده به همراه علی اکبر دهخدا و ادوارد براون در خانه تقی زاده بودند. آنها مدتی را مخفی در خانه باقی ماندند و  در ساعت 9 شب دوم تیر خود را به نزدیکی سفارت انگلیس رساندند. استوکس یکی از اعضای سفارت انگلستان بعدها در کتاب آبی وزارت امورخارجه بریتانیا نوشت: به غیر از این افراد معاون روزنامه مساوات به همراه رییس و معاون روزنامه حبل المتین به همراه  چند نفر دیگر به سفارت ما پناهنده شدند. در پایان روز 2 تیر 1287 جنبش دو ساله مشروطه ایران تقریبا سرکوب شده بود. در پایان آن روز به دستور شاه شیخ محمود ورامینی و سید محمد یزدی که از سال قبل هنوز در زندان دولتی بودند آزاد و به باغشاه آورده شدند. شاه به آنها خلعت و پاداش داد.

قتل عام آزادی خواهان در باغشاه
بعد از نابودی مجلس و بازداشت بسیاری از مشروطه خواهان اکنون نوبت انتقام گیری محمد علی شاه و سرگی شاپشال بود. از بین افراد حاضر در لیست سیاه شاه که به مرگ محکوم بودند تنها سه نفر یکی میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل،ملک المتکلمین و قاضی ارداقی دستگیر شده بودند و بقیه از جمله مساوات گریخته بودند.
در روز سه شنبه 3 تیرماه 1287 یکی از فجیع ترین صحنه های تاریخ معاصر ایران در باغشاه رقم خورد.
حمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» نحوه به قتل رسیدن ملک‌المتکلمین و جهانگیرخان صوراسرافیل را شرح داده است. او درباره قتل این سه آزادی خواه می نویسد: «امروز در شهر همچنان آزادی‌ خواهان را جست‌وجو می‌کردند و هر که را می‌یافتند، دستگیر کرده به باغ شاه می‌بردند. از آن‌سو، امروز ملک‌المتکلمین و میرزا جهانگیر خان را بی‌ آنکه بازپرسی کنند یا به داوری کشند، نابود کردند. در این‌ باره سخنان پراکنده بسیار است ولی ما چون داستان را از میرزا علی‌اکبرخان ارادقی (برادر قاضی ارداقی که جزو دستگیرشده گان بود)که خود در باغ شاه با آن دو تن و با دیگران هم‌ زنجیر ‌بوده پرسیده‌ایم، همان گفته‌های او را می‌آوریم.

میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل یکی از معروف ترین قربانیان محمد علی شاه بود
میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل یکی از معروف ترین قربانیان محمد علی شاه بود

علی اکبر ارداقی می‌گوید: شب چهارشنبه را که با آن سختی به پایان رساندیم، با بامدادان از خواب برخاستیم و قزاقان هر هشت تن را به یک زنجیر بسته بودند، بیرون می‌بردند و چون آنان را بر می‌گردانیدند، هشت تن دیگری را می‌بردند. چون اندکی گذشت دو تن فراش برای بردن ملک و میرزا جهانگیرخان آمدند و ایشان را از قطار بیرون آورده و به گردن هر یکی زنجیر شکاری زده و گفتند: «برخیزید بیایید»، گویا هر دو دانستند که برای کشتن می‌برندشان.

ملک دم در با آواز دلکش و بلند خود این شعر را خواند:

ما بارگه دادیم این رفت ستم برما

بر بارگه عدوان آیا چه رسد خذلان

این را خواند و پا از در بیرون گذاشت. ما همگی اندوهگین شدیم و این اندوه چند برابر شد هنگامی که دیدیم آن دو فراش زنجیرهایی را که به گردن ملک و میرزا جهانگیرخان زده و ایشان را برده بودند، برگردانده و در جلوی اتاق به روی دیگر زنجیرها انداختند و ما بی‌گمان شدیم که کار آن بیچارگان به پایان رسیده است. در این هنگام بود که برای نخستین‌ بار گفت‌وگو میان گرفتاران آغاز شد. حاج محمدتقی از برادرم پرسید: دیشب که شما را بردند کجا رفتید و بازگشتید؟ برادرم گفت: ما را نزد لیاخوف بردند که می‌خواست ما را ببیند. خود سخنی نگفت ولی شاپشال که پهلویش ‌بود به میرزا جهانگیرخان شماتت کرد و گفت: «من جهود زاده‌ام؟»

مامونتوف وقایع‌نگار روس نوشته است: «این دو نفر را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم که مامور قتل آن‌ها بودند طناب به گردن آن‌ها انداختند و از دو سو کشیدند تا خفه شدند و خون از دهانشان بیرون زد و در همین حال دژخیم سوم خنجر به سینه و شکم آن‌ها فرو می‌کرد.

میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در هنگام مرگ 32 ساله بود و بعدها علی اکبر دهخدا شعر معروف یاد آر زشمع یادآر را در رثای او سرود.اعدام  فجیع این دو مبارز آزادی خواه بسیاری از مردم و مشروطه خواهان را وحشت زده کرد.

ملک المتکلمین یکی دیگر از قربانیان باغشاه
ملک المتکلمین یکی دیگر از قربانیان باغشاه

سرنوشت بقیه مشروطه خواهان

آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی از معروف ترین سران مشروطه بودند که طبیعتا نام آنها نیز در لیست دشمنان محمد علی شاه قرار داشت. اما به دلیل لباس روحانی و محبوبیت آنها شاه نه می توانست آنها را زندانی و نه اعدام کند. همچنین ملکه جهان خان همسر محمد علی شاه احترام زیادی برای آیت الله طباطبایی قائل بود. به همین خاطر این دو نفر بعد از سه روز حبس در باغشاه آزاد شدند و بعد از مدتی به عراق تبعید شدند. اما از بین باقی مانده دستگیر شده گان فجیع ترین سرنوشت برای شیخ احمد روح القدس مدیر روزنامه روح القدس رقم خورد. در همان روز  2 تیر یک جلسه بازجویی و محاکمه در باغشاه برای مشروطه خواهان برگزار شد. مویدالدوله حاکم تهران،موید السلطنه ،سید محسن صدرالاشرف،ارشدالدوله و میرزا عبدالمطلب یزدی مدیر روزنامه آیت مسوول بازجویی و   و محاکمه  زندانی  23 باقی مانده بودند. بازجویان در مورد سه موضوع از آنها سوال می کردند.

آیا در ترور شاه دست داشته اند؟

بانی انجمن خانه عضدالملک چه کسی بود؟

چه کسی به مجاهدان اسلحه می رسانده؟

از بین بازداشت شده گان شیخ احمد روح القدس و ضیا السلطان بیش از دیگران شکنجه شدند. این دو نفر هر روز بدترین شکنجه ها را که بیشتر توسط سلطان باقرخان از افسران قزاق خانه انجام می شد تحمل کردند. این شکنجه ها 12 روز تمام ادامه داشت و هیچ کدام از این دو نفر اعترافی نکردند. در روز15 تیرماه شیخ احمد روح القدس در اثر شکنجه های فراوان بیهوش شد و بازجویان بدن او را به درون چاهی در باغشاه انداختند که باعث مرگ او شد. جنازه شیخ احمد تا پایان استبداد صغیر در آن چاه باقی ماند و بعد از آن بیرون آورده  و دفن گردید.همچنین در همان روز قاضی ارداقی هم که به شدت شکنجه شده بود بعد از مصرف سهمیه تریاک روزانه خود( هر روز تریاک مصرف می کرد و قاسم خان قزاق این تریاک را برای او می آورد) که احتمالا مسموم بود درگذشت.

ازبین سایر دستگیرشدگان مستشارالدوله ماهها در زندان باقی ماند و بعد از آزادی به عنوان منشی محمد علی شاه مشغول کار شد!

ابوالحسن پیرنیا از نمایندگان مجلس به اروپا گریخت. محمد تقی بنکدار از نمایندگان مجلس ابتدا فرار کرد و اما درنهایت دستگیرشد. نمایندگان دیگری مانند حسین قلی خان نواب،محمد باقرصفا هم دستگیر شدند. شاهزاده یحیی میرزا اسکندری(پدرایرج اسکندری)در اثر شدت جراحاتی که در روز بمباران مجلس به او وارد شده بود درگذشت.قاسم خان صوراسرافیل صاحب امتیاز نشریه صوراسرافیل هم به اروپا رفت و سید عبدالرحیم خلخالی هم به سفارت انگلستان پناهنده شد.

سرنوشت پناهنده های سفارت انگلستان

بعد از پناهنده شدن بسیاری از آزادی خواهان و مشروطه خواهان نظیر سید حسن تقی زاده و علی اکبر دهخدا به سفارت انگلستان  محمد علی شاه تصمیم به بازگرداندن آنها از سفارت گرفت. به دستور لیاخوف سربازان قزاق سفارت را محاصره کردند. شاه برای حل این مشکل تلگرافی به ادوارد هفتم پادشاه انگلستان زد و نوشت: اخیرا ظل السلطان دسته ای از آشوب گران را برانگیخته بود که می خواستند من را از تاج و تخت بی بهره گردانند. اکنون این آشوب گران در سفارت شما هستند.پادشاه انگلستان در جواب محمد علی شاه نوشت: بست نشینی در ایران  همیشه وجود داشته ،کسانی که در سفارت هستند اگر به آنها امان داده شود بیرون می آیند اما حضور سربازان شما در اطراف سفارت ما درست نیست و هر گاه به زودی رفتار دیگری پیش نگیرید دولت ما به ناچار واکنش دیگری نشان خواهد داد.سرانجام بعد از مدتی  کش و قوس بعضی از پناهندگان مانند امیر حشمت خان  امان گرفته از سفارت بیرون آمد و راهی آذربایجان شد. سید حسن تقی زاده به همراه دهخدا ،بها الواعظین،صدیق الحرم و سید حسن کاشانی(مدیرحبل المتین) همگی با کالسکه های دولتی از سفارت خارج و از راه گیلان و باکو راهی اروپا شدند.

قدرت نمایی های محمد علی شاه

یکی از کارهای بسیار زشت محمد علی شاه بعد از به توپ بستن مجلس نبش قبر عباس آقا صراف(قاتل اتابک)،سید عبدالحمید و حاجی سید حسین (اولین شهدای مشروطه) بود . استخوان های آنها از قبر بیرون آورده و قبرهای آنها تخریب شد.

همچنین صنیع حضرت و سایر اوباش بلوای بهارستان بعد  سرعت از منطقه کلات به تهران بازگشتند و مورد استقبال باشکوه دولت قرار گرفتند.  با رسیدن اخبار سرکوب وحشیانه مشروطه به سایر شهرها غوغای مشروطه در بسیاری از استان های ایران به یکباره فروکش کرد. تزار نیکلای و گراندوک قفقاز در تلگراف هایی ضمن تقدیر از شجاعت قزاقان به شاه برای سرکوب مجلس و مشروطه تبریک گفتند.  به دستور شاه تمامی انجمن های آزادی خواهان در همه شهرهای ایران بسته شد و دوباره بساط حکومت استبدادی با چوب فلک حاکمان برقرار شد. برخلاف تصور محمد علی شاه ماجرای به توپ بستن مجلس و کشتار مخالفان در مطبوعات اروپایی بازتاب گسترده ای پیدا کرد.  او برای ساکت کردن افکار عمومی و کشورهای خارجی قول داد سه ماه بعد مجلس را افتتاح کند  اما در پایان آن سه ماه منصرف شد و به عنوان اینکه مجلس و مشروطه با اسلام منافات دارد به از بازگشایی مجلس خودداری کرد. در نهایت یک شورای مشورتی  به ریاست شاهزاده عبدالصمدمیرزا عزالدوله تشکیل داد.

مقاومت رشت و تبریز

در بین شهر های ایران تنها رشت و تبریز در جوش  و خروش بودند. حاکم رشت در  آن روزها علی خان ظهیرالدوله شوهر عمه شاه بود. خانه ظهیرالدوله در جریان به توپ بستن مجلس خانه ظهیرالدوله و همسرش ملکه ایران مقر مشروطه خواهان بود و به همین خاطر بشدت تخریب شد. شهر رشت مقر ایالت گیلان در سال های مشروطه محل حضور بسیاری از انقلابیون قفقازی،گرجی و ارمنی مخالف دولت روسیه بود. به همین دلیل مشروطه خواهان در این شهر قدرت فراوانی داشتند. ظهیرالدوله هم به دلیل روحیات صوفیانه(از پیروان صفی علی شاه بود) و طرفداری از مشروطه  برخورد چندانی با آنها نمی کرد. سه روز  بعد از گلوله باران مجلس یعنی در روز 5 تیر اوضاع در این گیلان بحرانی شد. ظهیرالدوله تنها به گذاشتن تعدادی سرباز و یک توپ در جلوی ارگ حکومتی اکتفا کرد. مردم بازارها را بستند و فردای  آن روز ظهیرالدوله تعدادی سرباز برای باز کردن بازار فرستاد که سه نفر کشته و 14 نفر زخمی شدند. در نهایت در روز 8 تیر بازارها باز  و آرامش برقرار شد. ظهیرالدوله از فرمان شاه در مورد بستن انجمن های آزادی خواهان سرپیچی می کرد تا اینکه  حضور یک کشتی جنگی روسی در نزدیکی انزلی او را مجبور به اجرای فرمان شاه کرد.شهرهای دیگر ایران تنها به حمایت تلگرافی از مشروطه بسنده کردند .

علی خان ظهیرالدوله شوهر عمه محمد علی شاه و حاکم وقت گیلان
علی خان ظهیرالدوله شوهر عمه محمد علی شاه و حاکم وقت گیلان

در اردبیل حاکم این شهر  امیرمعززگروسی(پدرسرتیپ بایندر فرمانده  شهید نیروی دریایی در دوره پهلوی اول) خشونت بسیار زیادی در سرکوب مشروطه خواهان به کار برد. بینی یکی از معروفترین مشروطه خواهان شهر به نام میرزا محسن سوراخ شد و در آن سوراخ ریسمانی گذاشته و میرزا محسن را مانند یک شتر در شهر چرخاندند. میرزا محسن دو روز بعد از این واقعه درگذشت.

یکی از نکات جالب توجه  حرکت یارمحمد کرمانشاهی به همراه دوستان و برادران خود به سمت تهران بود. قبل  از به توپ بستن مجلس تلگراف های درخواست کمک به شهرهای مختلف فرستاده شد و  یارمحمد و گروه کوچکش به سرعت به سمت تهران حرکت کردند اما در میانه راه خبر به توپ بستن مجلس به آنها رسید و به همین خاطر به سمت تبریز رفته و به کمک مشروطه خواهان آن شهر شتافتند.بعد از به توپ بستن مجلس همه روزنامه ها تعطیل شدند و تنها یک روزنامه دولتی که اخبار دربار و دولت را در صفحات خود داشت منتشر می شد. اما برخی از روزنامه های فارسی در استانبول و تبریز همچنان منتشر و به صورت قاچاق به تهران می رسیدند.  اشعار طنز آمیز این روزنامه که در مورد شاه و اطرافیان اش بود به زودی بین مردم تهران معروف و محبوب شد.

آغاز مقاومت تبریز

د رروزهای پرآشوب خرداد و تیر 1287 مردم مشروطه خواهان و آزادی خواهان تبریز در حال مبارزه با نیروهای دولتی و طرفداران استبداد بودند. مبارزانی مانند ستارخان،باقرخان،علی موسیو،حاج علی دوافروش  علی رغم به توپ بسته شدن مجلس دست از مقاومت نکشیده  و در خیابان های تبریز با دشمنان مشروطه در حال جدال بودند.  خانه میرزا حسن مجتهد طرفدار استبداد یکی از کانون های اصلی درگیری بود. در روز9 تیر طرفداران انجمن اسلامیه و نیروهای دولتی به خانه های سه نماینده آذربایجان در مجلس یعنی اجلال الملک،معین الرعایا و امین التجار حمله کرده و تمامی اموال آنها را غارت کردند. مشروطه خواهان هم به خانه اعضای انجمن اسلامیه حمله کردند. روحانیون تبریزی مشروطه خواهان را بابی و غارت اموال آنها را حلال اعلام کرده بودند . پوختیانوف کنسول روسیه در تبریز یکی از حامیان اصلی نیروهای طرفدار استبداد  در این شهر بود. در همان روز بیوک خان پسر رحیم خان و از یاغیان معروف منطقه با 700 سوار قره داغی برای کمک به دولتی ها وارد شهر شد. رحیم خان پدر او هم که چند ماه قبل با فریب دادن مشروطه خواهان از آنها پول و اسلحه گرفته بود و مخفیانه با شاه در ارتباط بود فردای ورود پسرش با تعداد زیادی سرباز و اسلحه وارد شهر شد. باقرخان در روز 10 تیر  با تعدادی مجاهد تفنگ دار و یک توپ برسر نیروهای بیوک خان کمین کرد .

ستارخان و باقرخان. این دو نفر در کنار مجاهدان آذربایجان مقاومت برضد استبداد صغیر را در مجلس آغاز کردند
ستارخان و باقرخان. این دو نفر در کنار مجاهدان آذربایجان مقاومت برضد استبداد صغیر را در مجلس آغاز کردند

حمله باقرخان ضربه سختی به نیروهای بیوک خان وارد کرد و 80 نفر از نیروهای او کشته شدند و او ناچار به عقب نشینی شد. در همان حال که مشروطه خواهان و  نیروهای دولتی در حال جنگ بودند غارت اموال مردم توسط نیروهای دولتی هم ادامه داشت. بیوک خان فردای شکست خود از باقرخان از منطقه باغمیشه وارد شهر شد و بسیاری از خانه ها را غارت کرد. دقیقا در همان روزهای پرآشوب شاه مخبرالسلطنه  حاکم وقت آذربایجان که رابطه خوبی با مشروطه خواهان را داشت و عملا هیچ برخوردی با آنها نکرده بود برکنار و عین الدوله یکی از مهره های معروف استبداد را جانشین او کرد. مخبرالسلطنه بلافاصله از منطقه جلفا به قفقاز رفت و سپس به اروپا گریخت. به دستور محمد علی شاه فوج ملایر هم برای کمک به سرکوبی مشروطه خواهان به تبریز اعزام شد. رحیم خان پدر بیوک خان علی رغم تعداد زیاد نفراتش به دنبال برخورد با مشروطه خواهان نبود. در واقع او آزادی خواهان تبریز را آنقدر کوچک می دانست که لازم نمی دید خود مستقیما وارد عمل شود.  تنها از مقاومت ستارخان شگفت زده  بود در تلگرافی به مقتدرالدوله (حاکم موقت شهر) گفت : این ستار چه قابل است که در مقابل این همه استعداد در ولایت ایستاده است.

مقاومت مجاهدان تبریزی به قدری شدید بود که در روز 16 تیر مقتدرالدوله از رحیم خان تقاضای ورود به خیابان های تبریز و سرکوبی مشروطه خواهان را کرد.رحیم خان در 17 تیرماه  با تعداد زیادی سرباز و اسلحه و توپ هایی که با فریب انجمن تبریز از آنها گرفته بود وارد شهر شد و در باغ صاحب دیوان مستقر گردید. ورود پرسروصدای رحیم خان باعث وحشت مردم و برخی از مجاهدان شد. بسیاری از طرفداران مشروطه تغییر موضع دادند. یکی از آنها حسن آقا تاجرباشی بود که با برپایی مجالس روضه و گفتگو با دیگران توانست تعداد زیادی از مشروطه خواهان را وادار به تسلیم و تحویل اسلحه خود کند. پوختیانوف به همه افراد تسلیم شده وعده عفو کامل داد. باقرخان هرچه کرد نتوانست مانع از تسلیم آنها شود. پوختیانوف برای تحریک مردم به تسلیم پرچمی برافراشت . روحانیون و طرفداران استبداد وعده دادند هر خانه ای که پرچم سفید  برافرازد خانه اش از حمله و غارت در امان خواهد بود. همچنین برای تحت فشار دادن مردم به دستور انجمن اسلامیه فتح الله آسیابان از شهر بیرون رفت و آسیاب های آبی را از کار انداخت و بدین ترتیب زمینه برای کمبود آذوقه در شهر فراهم شد. رحیم خان با وجود تعداد زیاد نفراتش از آغاز جنگ هراس داشت و مدعی بود در تبریز اتباع و خانواده های روسی فراوانی وجود دارند و ممکن است به آنها آسیبی برسد.  پوختیانوف در روز 20 تیر نامه ای به او نوشت و مدعی شد روسهای ساکن تبریز هیچ مشکلی با رحیم خان و عملیات او ندارند و برای جلوگیری از هر نوع مشکلی پرچم های روسیه را برفراز خانه های خود برافراشته خواهند کرد.

علی رغم اینکه  تعداد زیادی از مجاهدان  تسلیم شده بودند ستارخان همچنان دست بردار نبود. او کم کم با کمک مبارزان قفقازی و سایر یاران باقی مانده خود یک هسته مقاومت در محله امیر خیز تشکیل داد. نیروهای دولتی در آغاز اهمیتی به این کانون کوچک مقاومت ندادند. از معروف ترین یاران او می توان به علی موسیو ،میرزا علی نقی گنجه ای  و کربلایی حسین فشنگچی اشاره کرد.در 24 تیر گلوله باران محله امیر خیز آغاز شد. این برای اولین بار بود که نیروهای دولتی از توپ سنگین در شهر تبریز استفاده می کردند. در پایان همان روز پاختیانوف برای مذاکره با ستارخان  به محله امیر خیز رفت و مورد استقبال او قرار گرفت. کنسول روسیه در این دیدار به ستارخان گفت سعی می کند مشکلات او و نیروهای دولتی را با گفتگو حل کند به شرطی که او دست از مقاومت بکشد. ستارخان در جواب گفت : ما هیچ وقت در جنگ پیش دستی نمی کنیم و فقط دربرابر حمله نیروهای دولتی مقاومت می کنیم. پاختیانوف در ادامه به ستارخان پیشنهاد کرد با برافراشتن پرچم روسیه در خانه خود و کل محله امیر خیز از حملات نیروهای دولتی در امان بمانند که ستارخان آن جواب معروف تاریخی خود را داد و گفت:  جناب کنسول من می‌خواهم هفت دولت زیر بیرق ایران بیاید، من زیر بیرق بیگانه نمی‌روم. پاختیانوف از این پاسخ شگفت زده شد. ستارخان برای نشان دادن حسن نیت خود 7 سوار قره داغی را که نیروهایش در روزهای قبل دستگیر کرده بودند آزاد کرد و به کنسول روسیه سپرد.

فداییان ارمنی ،گرجی و قفقازی در جریان مقاومت تبریز نقش بسیار مهمی ایفا کردند
فداییان ارمنی ،گرجی و قفقازی در جریان مقاومت تبریز نقش بسیار مهمی ایفا کردند

بعد از یکی دو روز آرامش در روز 26 تیرماه ستارخان و بیست نفر از یارانش دست به یک حرکت فوق العاده زدند. آنها به محله میرزا حسن مجتهد که پرچم های سفید سر در خانه های آنها برافراشته بود رفتند. به غیر از این پرچم های سفید تعداد زیادی از پرچم های انجمن اسلامیه و حتی روسیه هم پایین کشیده شد. مردم بلافاصله با ستارخان و یارانش همراه شدند و تا جلوی عمارت عالی قاپوی تبریز همه پرچم های تسلیم از سردر خانه ها پایین آورده شد. این حرکت ستارخان روحیه مردم و مجاهدان تسلیم شده را چند برابر کرد. بسیاری از مجاهدان تسلیم شده دوباره تفنگ برداشته و آماده مبارزه شدند. همزمان تعداد زیادی از مجاهدان مسلح نزد باقرخان رفته و در جلوی مسجد صمصام خان گروهی از سواران رحیم خان را کشته و خلع سلاح کردند. رحیم خان آن زمان در عمارت صاحب دیوان حضور داشت و از هیچ کدام از تحولات جدید شهر خبر نداشت. اما ناگهان متوجه جوش خروش مردم و سروصدای تیراندازی ها شد. او با یارانش از عمارت باغ شمال به سرعت خارج شده و از تبریز گریختند. این عمارت به دست مشروطه خواهان افتاد. سرعت فرار رحیم خان به حدی زیاد بود که ناهار آنها در باغ شمال هنوز بر روی اجاق ها بود. رحیم خان بلافاصله ماجرای اتفاقات اخیر را برای شاه تلگراف کرد. ستارخان و باقرخان از فرصت استفاده کرده و به سرعت شروع به سنگربندی در محله خود و اطرافشان کردند. توپ هایی در ساختمان های ارک ، مسجد کبود و دیگر نقاط مرتفع شهر مستقر شد. با وجود عقب نشینی رحیم خان هنوز تعداد زیادی از نیروهای میرهاشم دوچی و سایر نیروهای استبدادی در شهر بودند. دوباره از 29 تیرماه مبارزه سختی آغاز شد. دولتی ها این بار ستارخان را جدی گرفتند و سعی داشتند مقاومت او را درهم بشکنند. با ادامه درگیری ها بازاریان و بسیاری از مردم عادی که از درگیری های هر روزه و غارت اموال خود خسته شده بود در روز 30 تیر دست به یک اقدام عجیب زدند. آنها معتقد بودند روحانیونی که از اسلامیه طرفداری می کنند  چطور راضی به این همه کشتار و غارت می شوند. ما باید نزد آنها برویم و التماس کنیم تا آنها به تهران تلگراف بزنند تا این وضعیت پایان یابد. تعداد زیادی از بازاریان و مردم ناراضی در حالی که سیدها را قرآن به دست در صف اول قرار داده و شعارهای یاعلی و یا صاحب الزمان سر می دادند در شهر به راه افتادند.آنها به سمت سنگر نیروهای اسلامیه و دولتی در حال حرکت بودند. با وجود هشدارهای آنها در مورد توقف به مسیر خود ادامه دادند و در نهایت نیروهای دولتی به طرف آنها شلیک کردند که حدود 48 نفر کشته و بقیه از ترس گریختند.

آخرین روز تیرماه دوباره جنگ در تبریز آغاز شد.هدف نیروهای دولتی دور زدن نیروهای مشروطه و دستگیری باقرخان بود که موفق نشدند. در 3 مرداد نقشه ای برای دستگیری ستارخان به اجرا درآمد. با شکافتن خانه ها خود را به نزدیکی محل اقامت ستارخان رساندند و حتی با خود توپ هم برده بودند. اما مقاومت شدید ستارخان و طرفدارانش باعث شکست آنها و کشته شدن 78 نفر از نیروهای دولتی شد. محمد علی شاه از وقایع تبریز به شدت عصبانی بود. محمد علی شاه بشدت از رحیم خان و عملکرد او ناراضی بود و او را برای سرکوبی تبریز تحت فشار شدیدی گذاشت.
همزمان در تبریز جنگ های خیابانی به صورت پراکنده ادامه داشت. بدین صورت که در بعضی از روزها درگیری ها بسیار شدید و در روزهای بعد از آن آرامش در شهر حکمفرما بود. در روز های 6 و 7 مرداد درگیری های شدیدی آغاز شد و مجاهدان مشروطه در برخی نقاط شکست هایی را متحمل شدند. شجاع نظام از بالای مناره یکی از مسجدهای تبریز به سوی مشروطه خواهان و مردم شلیک کرد و بسیاری از آنها را به قتل رساند. او شرح پیروزهای خود را به صورت تلگرافی به اطلاع شاه رساند.
با وجود حمایت های دولت از نیروهایش در تبریز آنها هم از نظر مهمات و خصوصا گلوله های توپ در مضیقه بودند و پوختیانوف کنسول روسها سعی داشت این مشکل را حل کند. در همان روزها خبر پیروزی انقلابیون عثمانی و افتتاح پارلمان این کشور به گوش مشروطه خواهان تبریز رسید و روحیه آنها را بیشتر کرد(انقلاب مشروطه عثمانی در ماه ژوئن 1908 مصادف با مرداد ماه 1287 به پیروزی رسیده بود)

تقویت نیروهای دولتی

در روز 8 مرداد نیروهای دولتی موفق به دست یابی مقدار زیادی از مهمات و تجهیزات نظامی شدند. این سلاح ها متعلق به قورخانه تبریز بود و توسط فرمانفرما برای جنگ با عثمانی در سال گذشته به شهر مراغه منتقل شده بود.  با رسیدن این سلاح ها به تبریز گلوله باران مناطق مشروطه خواهان تقریبا به صورت مداوم  انجام شد. از نکات جالب آن روزها اختلاف بین فرمانده هان نیروهای دولتی تبریز بود. رحیم خان،مقتدرالدوله ومیرهاشم دوچی هرکدام شرح وقایع را جداگانه برای شاه تلگراف می کردند و سعی داشتند در تلگراف های خود پیروزی های نیروهای دولتی را به حساب خود گذاشته و شکست ها را به گردن رقبا می انداختند.محمد علی شاه در تلگرافی به رحیم خان برای سرکوبی کامل مشروطه خواهان تبریز به او اختیار تام داد. این تلگراف به دست مشروطه خواهان افتاد و آنها این تلگراف را به صورت گسترده منتشر کردند.

اقدامات مبارزان تبریز

در آن روزها انجمن تبریز به عنوان تنها انجمن باقی مانده آزادی خواهان ایران  دوباره به ریاست میرزا محمد تقی دوباره تشکیل جلسه داد. انجمن به دنبال راهی برای حل مشکلات مالی مجاهدان و تهیه سلاح برای آنها بود. به همین خاطر یک کمیسیون به نام اعانه تشکیل شد که رسیدهایی را منتشر کرد و در ازای آن از ثروتمندان پول دریافت می کرد. مجاهدان تا آن زمان هنوز فرماندهی واحد و تشکیلات منسجمی نداشتند. انجمن تبریز برای هرکدام از نیروها روزی چهار قران حقوق تعیین کرد. همچنین در جریان حمله به ارگ تبریز مبارزان تعداد زیادی تفنگ قدیمی معروف به شاپسو یافتند . این تفنگ ها 45 سال پیش توسط فردی فرانسوی  به نام شاپسو در تبریز ساخته شده بود. اگرچه به خوبی تفنگ های 5 تیر روسی نیروهای دولتی بود. اما مبارزان با انجام تغییراتی آنها را آماده جنگ کردند.

ستارخان و باقرخان به همراه مجاهدان تبریز در مسجد کبود
ستارخان و باقرخان به همراه مجاهدان تبریز در مسجد کبود

ستارخان هم هر نوع غارت اموال و آزار و اذیت مردم را برای نیروهای خود ممنوع کرد. بتدریج بسیاری از محله های تبریز توسط مجاهدان امن و سنگر بندی شد. همچنین آنها موفق به دست یابی به چند توپ در ارگ شدند و  چند نفراز مبارزان قفقازی هم شروع به کار با توپ ها کردند. قفقازی ها به رهبری مشهد حاجی بمب های دستی و نارنجک های را ساخته بودند که به بسیار باعث وحشت نیروهای دولتی می شد.

حمله برای دستگیری ستارخان

در 17 مرداد چندصد سوار شاهسون به کمک دولتی ها آمدند. تعداد نیروهای دولتی که آن شب برای حمله به محله امیر خیز آماده شده بودند به 6 هزار نفر رسید. آنها به طور ناگهانی به محله ستارخان حمله کردند. همزمان با کلنگ به خراب کردن خانه ها برای رسیدن به ستارخان پرداختند و به خاطر اینکه بیشتر خانه ها خالی بود به سرعت پیش رفتند. ستارخان  که در انجمن حقیقت به سرمی برد به سرعت از سه طرف محاصره شد.  مجاهدان و نیروهای دولتی در این نبرد هر دو از توپ استفاده کردند. مردم امیر خیز به سرعت از خانه های خود را ترک کردند و گریختند. چند توپ مجاهدان هم به دست دولتی ها افتاد. در حالی که نیروهای دولتی تصور می کردند به زودی ستارخان دستگیر یا کشته خواهد شد حسین خان باغبان با نیروهای خود برای کمک به ستارخان رسید و بلافاصله تعداد دیگری نیروی کمکی  هم راهی امیر خیز شد. بسیاری از نیروهای دولتی در کاروانسراهای اطراف محله گیر افتادند. اسرا تصور می کردند مشروطه خواهان بابی اند و به آنها التماس می کردند شما را به حضرت خودتان قسم می دهیم به ما رحم کنید ما از روی ناچاری به جنگ آمده ایم.این درگیری ده ساعت طول کشید و 80 نفر از نیروهای دولتی و ده نفر از مجاهدان کشته شدند. اما در نهایت دولتی ها شکست خوردند. بازارچه استانبول در جریان این حمله به کلی تخریب شد و صد مغازه نیز از بین رفت.

رکورد جنگ  در تبریز

نیروهای رحیم خان،میرهاشم دوچی و شجاع نظام حدود یک ماه و نیم با مجاهدان تبریز در حال جنگ و جدال بودند اما به نتیجه ای نرسیدند. محمد علی  شاه از ناکامی های ادامه دار نیروهایش بشدت عصبانی بود. کم کم عین الدوله  به اردبیل رسید و سپهدار تنکابنی هم با لشکری از سمت تهران به طرف تبریز حرکت کرد. اما نیروهای حاضر در تبریز سعی داشتند قبل از رسیدن این دو نفر کار مجاهدان را به نام خود تمام کنند.

در روز 29  مرداد مبارزان برای اینکه تبلیغات مذهبی نیروهای استبداد  خنثی کنند ناگهان در خانه های خود شروع به اذان گفتن کردند. این حرکت به این خاطر انجام شد که طرفداران استبداد و انجمن اسلامیه با تبلیغات وسیعی مدعی شده بودند که همه مشروطه خواهان بابی و کافر هستند. به همین خاطر آنها دست به این کار زدند تا تبلیغات  دشمنان خود را خنثی کنند. تا یک هفته بعد اوضاع شهر کاملا آرام بود و نیروهای دولتی کم کم به فکر عقب  نشینی و پیوستن به نیروهای عین الدوله افتادند.

فتوای علمای نجف

با رسیدن اخبار  به توپ بستن مجلس و نابودی مشروطه به روحانیون نجف سه نفر از طرفداران مشروطه یعنی آخوند خراسانی،میرزا حسین تهرانی و عبدالله لاهیجی فتوایی صادر کردند و هر نوع مخالفت با اصل و اساس مشروطه را به منزله  جنگ با امام زمان دانستند. همچنین با تلاش مشروطه خواهان خارج از کشور اخبار نبردهای خیابانی تبریز هم به آنها رسید و بعد از مدتی از فتوای اول،فتوای دیگری صادر شد و حمله به تبریز را هم حرام و به منزله مخالفت و جنگ با امام زمان خواندند.

قدرت نمایی مشروطه خواهان

در روز 26 مرداد مجاهدان مشروطه خواه به محله اهراب تبریز حمله کردند. این محله به وسیله فردی به نام نایب محمد اهرایی به طور کلی قرنطینه شده بود و به کمک یارانش نه به مشروطه خواهان اهراب اجازه ورود یا خروج می داد. نایب محمد ابتدا جزو مشروطه خواهان سرسخت بود و اما بعد از فتوای علمای اسلامیه برضد مشروطه تغییر نظر داد و به طرفداران استبداد پیوست.  با اینکه او از دوستان نزدیک ستارخان بود با این حال تبدیل به یکی از دشمنان سرسخت مشروطه خواهان شد. مجاهدان که از تبدیل او به یک میرهاشم دوچی دیگر هراس داشتند در آن روز به محله اهراب حمله کردند. خانه نایب محمد محاصره شد و خودش هم به قتل رسید و خانه اش نیز به آتش کشیده شد. با کشته شدن نایب محمد اهرابی صدها نفر از مجاهدان مشروطه خواه این محله به جمع مبارزان پیوستند. در  روزهای پایانی مرداد عین الدوله بالاخره به نزدیکی تبریز رسید. عین الدوله برخلاف سایر فرمانده هان دولتی که تا آن روز در تبریز جنگیده بودند  شناخت چندانی از اوضاع شهر و مشروطه خواهان نداشت و تصور می کرد می تواند با گفتگو به این درگیری ها خاتمه دهد. به همین خاطر سه نفر از همراهانش را برای مذاکره با ستارخان به تبریز فرستاد. در 27 مرداد نیروهای عین الدوله در قریه باسمنج در دو فرسخی تبریز اردو زدند و مورد استقبال مقتدر الدوله قرار گرفتند.

عین الدوله فرمانده نیروهای دولتی
عین الدوله فرمانده نیروهای دولتی

در روز 28 مرداد  سپهدار تنکابنی  با لشکری که از تهران برای سرکوبی آمده بودند به نیروهای عین الدوله رسیدند. همه این نیروها به باغ صاحب دیوان رفتند و به دلایل مختلفی از حمله به تبریز خودداری کردند. عین الدوله به مجاهدان پیشنهاد کرده بود در ازای تحویل سلاح های شان از شاه برای آنها حکم عفو خواهد گرفت و حتی وعده پس دادن مشروطه را هم به آنها داد. اما مبارزان مشروطه خواه در جواب به او گفتند مشروطه دو سال پیش گرفته شده و محمد علی شاه هم از قانون اساسی و مشروطه نافرمانی کرده، به همین خاطر آنها به مقاومت خود تا بازگشایی مجلس ادامه خواهند داد. کم کم نیروهای کمکی دیگری از ماکو و تهران برای عین الدوله می رسید.

کمک های خارجی مبارزان مشروطه

در حالی سیل نیروهای دولتی  به سمت تبریز روانه شده بود مبارزان آزادی خواه تبریزی هم در این مبارزه چندان دست تنها نبودند. تعداد بسیاری از ایرانیان مقیم قفقاز،عثمانی  و حتی هندوستان  برای نبرد خود را به تبریز رسانده بودند. در استانبول انجمنی به نام سعادت تاسیس شد که نماینده انجمن آذربایجان در خاک عثمانی و اروپا به شمار می رفت. این انجمن اخبار مربوط به تبریز و درخواست های مشروطه خواهان را به گوش پارلمان های اروپایی و مطبوعات این قاره می رساند. از خوش شانسی مبارزان مشروطه خواه ایرانی انقلاب مشروطه عثمانی هم به تازگی به پیروزی رسیده بود و به همین خاطر حکومت استبدادی پلیسی سلطان عبدالحمید دیگر چندان قادر به مبارزه با آزادی خواهان در خاک این کشور نبود.  انجمن سعادت به قدری بین ایرانیان مقیم اروپا ارج و قرب پیدا کرد که حتی ارفع الدوله سفیر دولت محمد علی شاه در استانبول از ترس وجهه خود سه هزار منات به آن کمک نقدی کرد. همچنین یک روزنامه فارسی به نام شمس هم در استانبول منتشر شد و شروع به انتشار اخبار ایران در عثمانی و اروپا کرد. یکی دیگر از مناطق پشتیبانی از مشروطه خواهان منطقه قفقاز بود. تعداد زیادی از ایرانیان و اعضای انجمن عامیون – اجتماعیون از قفقاز خود را به تبریز رسانده بودند. در واقع قفقاز اصلی ترین منبع تامین اسلحه و مهمات مشروطه خواهان بود.  البته همه این مبارزان ایرانی نبودند.افرادی مانند آیدین پاشا و برادرش ابراهیم آقا از منطقه قارص به تبریز آمده بودند. کمک مبارزان قفقازی به مشروطه خواهان ایرانی دلیلی کاملا سیاسی داشت. در آن سال ها قفقاز یکی از کانون های اصلی انقلابیون روسیه برضد حکومت تزاری بود و حکومت محمد علی شاه هم  کاملا وابسته  و دست نشانده دولت روسیه محسوب می شد. از این رو مبارزان ارمنی،گرجی و سایر ملیت های آن منطقه با میل و اشتیاق فراوان برای کمک به مجاهدان مشروطه خواه ایرانی راهی تبریز شده بودند. یکی از مهمترین گروه هایی که برای کمک به تبریز رسید صد مبارز گرجی از شهر تفلیس بود. آنها در فنون جنگی بسیار کارآمد بوده و  امکانات و تجهیزات مفصلی برای ساخت بمب ها و نارنجک های دستی با خود به تبریز آوردند.  سیل این کمک ها و حمایت های خارجی باعث شد تا روحیه مبارزان مشروطه در تبریز چند برابر شود.

تلاش های شیخ فضل الله برای خنثی کردن فتوی علمای نجف

صدور دو فتوای پی درپی در مورد حمایت از مجلس و مبارزان تبریزی محمد علی شاه را بشدت هراسان کرد. اگرچه با کمک دستگاه تبلیغاتی او این فتواها چندان در سطح کشور منتشر نشد اما همچنان از تبعات آن هراس داشت. به همین خاطر برای خنثی کردن این احکام دست به دامن شیخ فضل الله نوری شد. شیخ فضل الله در ماه های آغازین استبداد صغیر به عنوان اصلی ترین حامی مذهبی حکومت دارای نفوذ و تشکیلاتی بسیار گسترده شده بود. او در یک باغ مجلل و وسیع به نام پارک الشریعه مستقر شده و هر روز دهها نفراز طلبه ها و مریدانش را به حضور می پذیرفت . تقریبا بیشتر هزینه این زندگی مجلل توسط دربار تامین می شد. شیخ قضل الله به پسرش  آقا ضیاالدین که در نجف زندگی می کرد نامه ای در مورد اوضاع ایران نوشت و گفت: شهر در کمال امنیت و تمام بلاد ایران به مجد الله در نهایت انتظام . او از پسرش خواسته بود اخبار مربوط به آرامش و امنیت ایران را به گوش علمای مشروطه خواه نجف رسانده تا بتواند تبلیغات مشروطه خواهان را خنثی کند.

با رسیدن عین الدوله و انبوه نیروهایش به تبریز انجمن سعادت از علمای نجف خواست شخصا برای کمک به تبریز راهی این شهر شوند. آخوند خراسانی علی رغم میل باطنی خود با تعدادی از هوادارانش راهی شد. مشروطه خواهان تصور می کردند به محض حرکت علما از نجف تعداد زیادی از مردم به آنها خواهند پیوست. اما این اتفاق نیفتاد و کاروان کمک در شهر خانقین متوقف شد. اگرچه این حرکت نصفه و نیمه و ناکام بود اما باعث خوشحالی مبارزان مشروطه شد.

ادامه دارد

نویسنده: زهرا صادقیان

منابع

تاریخ ایران نوشته عباس اقبال آشتیانی و حسن پیرنیا

تاریخ مشروطه ایران نوشته احمد کسروی

تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناظم الاسلام کرمانی

انقلاب مشروطیت  نوشته ادوارد براون

ایران بین دو انقلاب نوشته یرواند آبراهامیان

نوشته های مشابه

‫16 نظرها

  1. سلام آقای تارخ ببخشید یه سوال خیلی بی ربط داشتم.شما با آقای امین تارخ (بازیگر)نسبتی دارید؟آخه ایشونم شیرازی هستن.مرسی

  2. با سلام
    ممنون بابت مقالتون بنظر من امثال مساوات و برخي افراطيون مشروطه با انجام برخي رفتار و گفتار تند و اهانت اميز نسبت به شاه و برخي علماي سنتي نقش مهمي درعصبانيت وبهانه دادن دست انها داشته و بطور غير مستقيم مسبب اين فجايع و شكست مشروطه و هرج ومرج هاي بعدي بودند درصورتي كه با كمي سياست ورزي يا بقول امروزي ها باشيب ملايم! ميشد كارها را براحتي پيش برد چوپان خوب انست كه با صبر و زرنگي گله بزرگ را به چراگاه ببرد نه اينكه با حركات ناگهاني و تند باعث رم زدگي و فرار گله به هر سو شود.حتي در خود غرب هم همه تغييرات ناگهاني و يك شبه نبود و هرجا كه تغييرات ناگهاني بوجود ميامد(مثلا انقالب فرانسه)به فاجعه ختم ميشد

    1. بله موثر بود اما اختلاف محمد علی شاه و مشروطه عمیقتر از این حرفا بود . اون حتی زمان ولیعهدی هم علاقه ای به مشروطه نداشت، مشاور و دوستانی روس داشت که کاملا افکار و عقایدشو جهت میدادن. در کل محمد علی شاه از اینکه مجبور بود بابت هر کاری اجازه مجلس رو داشته باشه خوشحال نبود

  3. يه سوال هم داشتم كه چرا در مواردي همچون قضيه تنباكو فتواي علما بقدري موثر است كه حتي گفته ميشود برخي تجار يهودي و ارمني هم با ان همراهي كردند اما در مواردي مثل قضيه تبريز كسي برا حرف اونا تره هم خورد نمي كرد

    1. ماجرای تنباکو اواخر سلطنت ناصر رخ داد یعنی حدود ۲۵ سال قبل از وقایع مشروطه. فضای فکری مردم و جامعه بشدت با دوره مشروطه فرق داشت . به لطف احداث مدارس جدید، رفتن تعداد زیادی از ایرانی ها به اروپا و ترجمه آثار روشنفکران و آزادی خواهان اروپایی جو جامعه به کلی فرق کرده بود. در ماجرای تنباکو هم روسها مخالف چندانی با نهضت نداشتن چون در راستای تضعیف منافع رقیب شون بود

  4. ضمنا در رابطه با روسيه به تاراج برخي آثار تاريخي و فرهنگي هم اشاره اي بكنيد بد نيست مواردي چون غارت برخي اثار باستاني ما توسط اجانب و كتب خطي و واسطه ها و دلال هاي ايراني كه در اين قضايا دست داشته اند

    1. راستش این موارد خیلی جزیی هستند و نیاز به منابع و تحقیقات جدا دارند

  5. با سلام و خسته نباشید
    خواستم بپرسم علت چیه قسمت نظرات رو تو بعضی مقالات می بندید بعضی ها رو هم نه؟

  6. واقعا کارهای شما و باقی دوستانی که در این سایت مقاله تهیه میکنند ان هم با چنین کیفیات درخوری قابل ستایش هست . متاسفانه نظام اموزشی کشور نارکارامد هست و از طرفی ارائه این مسائل تاریخی که یک کلاس درس عالی برای سیاست مداران ، مدیران و نظامیان ما هست در این حجم فشرده که بیشتر به مطالب اصلی تاریخِ میپردازد در فضای مجازی ما کم یاب هست . من خیلی وقت هست دارم مطالب سایت رو با اشتیاق دنبال میکنم ، حیفم امد ازتون بابت وقتی که میزارید تشکر نکنم . متاسفانه در این کشور افراد ساعی و مطلع مورد قدر دانی قرار نمیگیرند ، برای این کارها معمولا در کشورهایی که حساب و کتابی دارند بودجه ای تخصیص میدهند . به هر حال اینرو به حساب یک پشتیبانی معنوی و دل گرمی تلقی کنید . با جدیت ادامه بدید ، کارتون بسیار ارزشمند هست ، موفق باشید .

    1. ممنون از نظر شما. تنها هدفم ازنوشتن همچین مطالبی آگاهی دادن در مورد حقیقت تاریخ ایران به مخاطبان هست. چون متاسفانه اصلا خوراک فکری خوبی تو این زمینه وجود نداره

    2. بسیار کار پسندیده و جالبی هست این مقالات مطمینا با صرف وقت و زمان و با عشق و علاقه نوشته شده
      مثلی معروف هست که میگه هر انچه از دل براید بر دل نشیند.

  7. سلام آقاي تارخ
    حدود يك ماهي هست كه كم كار شده ايد با قحطي نويسنده روبروايد يا قحطي موضوعات؟
    يه سوال هم داشتم آيا اسكاد سي همون اسكاد بي نيست كه كلاهكش رو سبك كردن؟ چون اسكاد سي فقط در جاهايي مث ايران و كره شمالي ديده ميشه ايا موشك الحسين همون اسكاد سي هستش چون در منابع روسي فقط به اسكاد آ و بي اشاره شده و حتي اسكاد دي رو زير مجموعه اسكاد بي با نام ovtايروفون مينامند كه دقتش بهبود پيدا كرده.
    يه سوال هم داشتم كه موفق ترين ارتش در كشورهاي اسلامي كدومه منظورم اينه كه تاكتيك و سربازهاي حرفه اي تري داره و نه كميت يا تجهيزاتش در دوره معاصر بعد جنگ جهاني اصلا كشور اسلامي بوده كه در نبرد بتونه رقيبش رو صدرصد شكست بده؟چون هرچي مقاله خوندم كشورهاي اسلامي در نبردها فقط افتضاح بار اوردن از پاكستان بگير تا مصر
    لطفا يه مقاله هم در مورد جنگ چين با هند بگذاريد

  8. خانم صادقیان ببخشید یک سوال خارج از موضوع داشتم
    در مورد خانواده روچیلد و نفوذ گسترده اون ها در اروپا خیلی شنیدم میخواستم بدونم این خانواده در ایران هم فعالیتی داشتن

    1. سیستم بانکداری نوین تقریبا اواخر دوران ناصری در ایران به وجود اومد. بانک استقراضی روسیه و بانک شاهنشاهی انگلستان. بانک روسها تا جایی که میدونم سرمایه اش توسط خود دولت روسیه و رومانف ها تامین می شدچون به محض سرنگونی تزار کل بانک از بین رفت و منحل شد. اما در مورد سهام داران بانک شاهی انگلیس راستشو بخواید خیلی اطلاع دقیقی ندارم. یعنی تا به حال ندیدم تو منابع مختلف اسمی از روتشلید ها بیاد. به هرحال ایران دوره قاجار اقتصادگسترده و قدرتمندی نداشت و به همین خاطر طبیعتا این دوبانک هم در حد نمونه های مشابه اروپایی شون نبودند

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن