جنگ جهانی دومجنگ ها و عملیات های نظامی

جنگ زمستان(حمله شوروی به فنلاند)

جنگ زمستان(حمله شوروی به فنلاند)

جنگ زمستان

ترجمه و تالیف: محسن هفتانی

نبرد زمستان جنگی بود میان اتحاد جماهیر شوروی و فنلاند که در سال های 1939-1940 تقریبا همزمان با آغاز جنگ جهانی دوم درگرفت. در عین تعجب و ناباوری در این جنگ ارتش کوچک فنلاند در شمال قاره اروپا و در شبه جزیره اسکاندیناوی در مقابل ارتش سرخ شوروی ایستادگی کرد و اجازه نداد این کشور به دست کمونیست ها بیفتد. بی اعتمادی میان دو کشور هم مرز از قبل از جنگ وجود داشت. فنلاندی ها دریافته بودند که شوروی دیر یا زود به فکر توسعه قلمرو کمونیسم به سمت اروپای شمالی افتاده و به کشور آن ها حمله می کند و شوروی هم ادعا میکرد که فنلاند این قابلیت را دارد تا توسط دشمنانش به پایگاهی برای حمله به این اتحاد تبدیل شود. همان بهانه آشنایی که روس ها همواره برای تجاوز به تمامیت ارضی کشورها و چپاول ملت هایی مانند اوکراین، گرجستان، ایران، و غیره آورده اند.

پیش زمینه

از صدها سال قبل، منطقه کارلیا مرز مهم میان امپراطوری سوئد و روسیه تزاری بود و این دو حکومت بارها در کارلیا جنگیده و آن را بین خود دست به دست کرده بودند و در نهایت این منطقه و در کل تمام فنلاند که تا پیش از آن جزوی از خاک امپراطوری سوئد بود، به خاک روسیه الحاق شده بود. بعدها در اوایل قرن بیستم و سال 1914، یک جنبش مقاومت مخفی زیرزمینی توسط عده ای دانشجوی طرفدار استقلال فنلاند در سرزمین های فنلاندی نشین به وجود آمده بود و امپراطوری آلمان برای تضعیف روسیه دست به تقویت و تجهیز این جنبش و همچنین یک نیروی پیاده نظام شورشی تعلیم دیده و نخبه زد.

در 1917 با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه و روی کار آمدن کمونیست ها و اوضاع آشفته پس از تغییر حکومت، اداره سرزمین فنلاند به خود فنلاندی ها بازگردانده شد و به مرور هر دو جناح سیاسی چپ و راست در فنلاند خواستار استقلال رسمی از روسیه و تشکیل کشور مستقل فنلاند شدند و لنین رهبر کمونیست ها نیز به ناچار این استقلال را به رسمیت شناخت. در فنلاند، شاخه نظامی جناح راست سیاسی این کشور “سفیدها” و شاخه نظامی چپ ها “سرخ ها” نامیده می شدند که پس از استقلال هر کدام با حدود 100 هزار نفر نیرو در برابر هم صف آرایی کرده بودند و هر آن بیم یک جنگ داخلی میرفت. آلمان و سوئد طرفدار سفیدها بودند و بلشویک ها از سرخ ها پشتیبانی میکردند. امید لنین به این بود که با پیروزی سرخ ها فنلاند مجددا به آغوش روسیه برگردد.

وضعیت ژئوپلیتیک در شمال اروپا در نوامبر 1939 
سبز:کشورهای بی طرف
خاکستری:آلمان و کشورهای ضمیمه شده
قرمز:اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای ضمیمه شده
نارنجی:کشورهای بی طرف با پایگاه های نظامی توسط اتحاد جماهیر شوروی در اکتبر 1939 تاسیس شد

 

جنگ داخلی بالاخره در 1918 و در جنوب فنلاند آغاز شد و سفیدها به دلیل داشتن افسران باتجربه روس و نیروهای تعلیم دیده شورشی فنلاندی و همچنین بهره بردن از فرماندهی ژنرال کارکشته و معروف روس-فنلاندی یعنی “کارل گوستاو مانرهیم” بر سرخ ها پیروز شدند و شهر هلسینکی را آزاد کردند. جنگ داخلی در کل حدود 40 هزار کشته بر جای گذاشت. در سال های بعد و با کشمکش های سیاسی میان بلشویک ها و دولت کشور حالا مستقل فنلاند، چند قرارداد میان دو دولت منعقد شد و با دست به دست شدن و تغییر حاکمیت چند منطقه مرزی، مرز جدیدی میان دو کشور تعیین شد. اما پس از آن در منطقه کارلیا شورشی علیه بلشویک ها به راه افتاد که قصد آن جدا شدن بخش بزرگی از مناطق مرزی شوروی و الحاق آن به فنلاند بود اما این شورش سرکوب شد و در سال های بعد روسیه که حالا رسما به اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده بود توان نظامی ای پیدا کرده بود که می توانست خطری بالقوه برای حیات و استقلال کشور فنلاند باشد.

در سال های بعد حکومت فنلاند تصمیم گرفت سیاست بی طرفی در مناقشات سیاسی و نظامی درپیش بگیرد اما همزمان در حال تقویت و تجهیز قوای نظامی خود مخصوصا در مرز جنوب شرقی با شوروی بود. ارتش این کشور یک پروژه بزرگ آموزش نظامی تدارک دید و تا سال 1939 میلادی 180 هزار سرباز و افسر برای حفاظت از مرزهای فنلاند تعلیم داد. فنلاندی ها همچنین یک خط دفاعی بزرگ 150 کیلومتری به نام “مانرهایم” متشکل از سنگرها، خندق ها، باتلاق ها و تالاب ها را در جنوب از خلیج فنلاند تا دریاچه لادوگا احداث کردند زیرا به عقیده آن ها منطقه کارلیان ایسموس که در وسط خط دفاعی قرار گرفته بود در صورت یک جنگ احتمالی با شوروی مرکز پیکان تهاجمی شوروی می شد.

ارتش سرخ شوروی خط ریلی جدیدی به سمت مرز این کشور با فنلاند احداث کرد و مشخص بود که قصد دارد تجهیزاتی را روانه مرز کند. همه چیز خبر از یک تجاوز نظامی قریب الوقوع میداد. دیپلمات های شوروی به سوی دولت فنلاند فرستاده شدند تا پیشنهاد قرارداد جدیدی مطرح کنند. مفاد قرارداد جدید این بود که فنلاند در صورت حمله نازی ها مقاومت کند و حتی اجازه دسترسی نیروهای شوروی به خاک فنلاند را بدهد تا جلوی پیشروی احتمالی ارتش هیتلر پیش از رسیدن به شوروی گرفته شود. در آن زمان شوروی به دنبال جلب نظر متحدانی هرچند موقت برای جلوگیری از پیشروی نازی ها بود که فرانسه و انگلستان در ابتدا پیشنهاد اتحاد با استالین را رد کردند. از سوی دیگر فنلاند به دنبال تشکیل یک ائتلاف اسکاندیناویایی با سوئد بود تا برای نبرد آماده شود اما سوئد تصمیم داشت تا تماما بی طرف بماند و همین کار را هم کرد.

پیمان عدم تجاوز اتحاد جماهیر شوروی و فنلاند توسط آرنو یرجو کوسکینن و ماکسیم لیتوینوف در سال 1932 در مسکو امضا شد.

شعله های جنگ در اروپا

بالاخره با حمله ارتش هیتلر به لهستان جنگ جهانی دوم آغاز شد و آلمانی ها از غرب و ارتش سرخ شوروی از شرق هرکدام نیمی از لهستان را اشغال کردند. در همین زمان فنلاند هم که خطر جنگ را حس کرده بود دست به تقویت خط دفاعی مانرهایم زد و 150 سنگر بتنی مسلح مستحکم را در این خط ایجاد نمود. در این برهه زمانی شوروی هنوز به طور همه جانبه وارد جنگ جهانی دوم و ائتلاف ضد هیتلر نشده بود و دستش برای حمله به فنلاند باز و سرش خلوت بود. استالین رهبر وقت شوروی از دولت وقت فنلاند خواست تا به او تضمین رسمی بدهد که خاک این کشور هرگز به یک مبدا برای حمله علیه خاک شوروی تبدیل نخواهد شد و به علاوه، وی میخواست مرز میان دو کشور 16 مایل در امتداد سرزمین کارلیان ایسموس که در میان خلیج فنلاند و دریاچه لادوگا در شمال رود نوا و در شمال غربی روسیه قرار داشت عقب کشیده شود تا یک حائل طبیعی دور شهر لنینگراد که به این منطقه نزدیک بود ایجاد شود و تمام خط دفاعی مانرهایم تخریب شود. ژوزف استالین پا را حتی فراتر گذاشته و خواستار انتقال مالکیت و حاکمیت شبه جزیره هانکو و چند جزیره در خلیج فنلاند به شوروی شد تا در آنجا پایگاه دریایی جدیدی بنا کند. البته شوروی در عوض دو منطقه وسیع از خاک خود یعنی “رِپولا” و “پویایاروی” را به فنلاند پیشنهاد کرد که از سوی فنلاند رد شد. هم فنلاند و هم شوروی شروع به تخلیه غیر نظامی ها از مرزهای مشترک خود کردند. از آن سو هرمان گورینگ از طرف هیتلر و از این سو دیپلمات های شوروی پیام ها و پیشنهادات خود را به دولت وقت فنلاند ارائه میکردند و فنلاند این پیشنهادات را یکی پس از دیگری با پیشنهادات جایگزین خود پاسخ می داد.

آغاز رسمی جنگ زمستان

در نهایت مذاکرات بی نتیجه ماند و در 26 نوامبر 1939 یک پست مرزی شوروی مورد حمله توپخانه ای قرار گرفت و روس ها به فرض این که یک حمله از سوی فنلاند است نیروهای خود را از مرز عقب کشیدند. دولت فنلاند با تکذیب این موضوع سریعا یک هیات تحقیق و بررسی تشکیل داد تا جزئیات و عامل حمله مشخص شود غافل از اینکه این یک عملیات موسوم به “پرچم دروغین یا فالس فلگ” از سوی خود روس ها بود تا از این طریق بهانه حمله به فنلاند را دست و پا کنند. شوروی در 29 نوامبر روابط دیپلماتیک خود با فنلاند را به طور کامل قطع کرد تا بدین ترتیب جنگ زمستان آغاز شود.

ژنرال مِرِتسکوف از ارتش سرخ با چهار سپاه مجهز که در ادامه معرفی می شوند مامور شکست دادن ارتش فنلاند و اشغال این کشور شد:

1.ژنرال یاکوفلِف با سپاه 7م متشکل از 9 لشکر پیاده و 1 تیپ تانک و 4 تیپ زرهی برای حمله به کارلیان ایسموس و سپس ادامه به سمت هلسینکی

2.ژنرال خاباروف با سپاه 8م متشکل از 5 لشکر پیاده و 1 تیپ زرهی سبک برای پیشروی از شمال دریاچه لادوگا

3.ژنرال دوکانوف با سپاه 9م متشکل از 4 لشکر پیاده برای پیشروی از شرق فنلاند

4.ژنرال فرولوف با سپاه 14م متشکل از 2 لشکر پیاده و 1 لشکر نیروی مخصوص کوهستان برای حمله از شمال فنلاند

روس ها از وجود خط دفاعی مانرهایم اطلاع داشتند اما جزئیات دقیق آن را نمی دانستند، از این رو به سپاه 7م سه هفته وقت داده شده بود تا با پشتیبانی ناوگان بالتیک نیروی دریایی شوروی به اهداف خود برسد که همین هم بسیار توقع بالایی بود. سپاه 8م قرار بود بعد از رسیدن به عمق خاک فنلاند، اگر همه چیز خوب پیش رفت به پیشروی ادامه دهد و یا در صورت تاخیر سپاه 7م در پیشروی، از پشت به مدافعان مانرهایم یورش ببرد و راه را برای سپاه 7م باز کند. سپاه 9م وظیفه داشت خاک فنلاند را از میان به دو نیم کند و نهایتا سپاه 14م میبایست در شمال مراقب مداخله ارتش نروژ در جنگ بوده و بعد به سمت مرکز فنلاند پیشروی میکرد. در کل ارتش شوروی با 425 هزار نیروی پیاده، 2300 عراده تانک عمدتا شامل تانک های تی26، تی28، بی تی7، و نسخه اولیه تی34، 2500 فروند هواپیما، و 3 هزار عراده توپ تجاوز به خاک فنلاند را آغاز کرد در حالی که فنلاندی ها 265 هزار نیروی پیاده، تنها حدود 30 عراده تانک، 270 فروند هواپیما و 500 عراده توپ برای دفاع از وطن در اختیار داشتند. در مقابل 24 لشکر رزمی شوروی، فنلاند تنها 14 لشکر داشت که همان هم از نظر تعداد پرسنل 20% کوچکتر از لشکرهای شوروی بود.

29 نوامبر 1939، روزنامه نگاران خارجی در Mainila، جایی که یک حادثه مرزی بین فنلاند و اتحاد جماهیر شوروی به جنگ زمستانی تبدیل شد.

از هر جهت و به خصوص در میدان های باز برتری با شوروی بود. فنلاندی ها حتی از کمبود گلوله توپ و فشنگ رنج می بردند و این باعث شده بود امیدی به پیروزی در جنگ کلاسیک نداشته باشند. اما نکته مهم این بود که حدودا تمامی مناطقی که در ابتدای جنگ هدف قرار می گرفتند برای تانک و خودروهای زرهی چالش برانگیز و صعب العبور بودند. اکثر نیروهای فنلاندی در خط دفاعی مانرهایم و شمال دریاچه لادوگا متمرکز شده بودند و تراکم نیرو در شرق و شمال کمتر بود. از این رو جنگ در شمال و شرق باید چریکی دنبال می شد و در جنوب دو ارتش باید به صورت کلاسیک و رو در رو با هم سرشاخ می شدند. امید فنلاندی ها به این بود که بتوانند 6 ماه در برابر شوروی مقاومت کنند تا کمک از فرانسه و بریتانیا برسد.

حملات چهار ارتش شوروی از 30 نوامبر تا 22 دسامبر 1939 با رنگ قرمز نشان داده شد.

جبهه جنوب

جنگ به صورت میدانی در 30 نوامبر و با شلیک توپخانه شوروی به سمت نیروهای فنلاندی مستقر در جنوب و بمباران شهرهای نزدیک به این خط آغاز شد که تلفات غیرنظامی به دنبال داشت. حمله اولیه روس ها به نیروهای فنلاندی که جلوتر از خط مانرهایم موضع گرفته بودند با مقاومت فنلاندی ها مواجه شد و آن ها یک هفته شوروی را نرسیده به خط نگه داشتند اما سرانجام به پشت خط مانرهایم عقب نشینی کردند. این دفاع جانانه هفت روزه وقت کافی برای هرچه مستحکم تر کردن خط مانرهایم را به فنلاندی ها داد.

شوروی تصمیم گرفت ادامه حمله از سمت چپ خط به سمت هلسینکی را به تعویق انداخته و به سمت راست خط و رود “تایپالی” یورش ببرد. لشکرهای 49م و 150م برای خط شکنی انتخاب شدند. اما لشکر 10م فنلاند با ایستادگی تلفات سنگینی از روس ها گرفت. سپس توپخانه روسیه پاسخ داد و روس ها کمی جلوتر رفتند و نهایتا لشکر 49م از رود عبور کرد. از سوی دیگر روس ها به سمت شهر مرزی “کیوینیِمی” حمله کردند. از آنجایی که یاکوفلِف فرمانده این محور دستور داشت تا هرچه زودتر این خط را بشکند، بدون عملیات شناسایی و پشتیبانی توپخانه، و تنها با اتکا به گردان های مهندسی به شهر حمله کرد. با فرارسیدن شب نیروهای پیاده با کمک تانک های دوزیست تی38 به آب زدند تا از رود تایپالی عبور کنند اما با مقاومتی غیرمنتظره روبرو شدند. وقتی روس ها به وسط رودخانه رسیدند، جریان آب آن ها را مقداری در امتداد رود به سمت شرق برد و ناگهان از آن سوی رود فنلاندی ها آتش سنگینی روی سر متجاوزین ریختند و حسابی به خدمت روس ها رسیدند و صدها نفر تلفات گرفتند. از تمامی نیروهای در حال عبور از رود تنها 30 نیروی پیاده و انگشت شمار تانک باقی ماند که سعی کردند با استفاده از پل ریلی از آب عبور کنند. نفرات به هر سختی به خشکی زدند و اسیر فنلاندی ها شدند اما جریان آب رودخانه تانک ها را با خود برد. پس از آن یاکوفلف فرمان حمله مجدد را صادر کرد اما واحدهای تحت امر او از دستور سرپیچی کردند. فرمانده کل عملیات یعنی مرتسکوف نیز وی را برکنار کرد و خود شخصا اداره امور را در جبهه جنوب به دست گرفت.

سپاه 7م با رسیدن نیروهای کمکی تقویت شد تا این بار حمله ای موثر و کارگشا بتواند از جنوب فنلاندی ها را شکست دهد و گره جنگ را باز کند. مرتسکوف باور داشت که برای فائق آمدن بر فنلاندی ها باید همزمان از هر دو سوی مانرهایم یعنی دریاچه لادوگا در راست و ویپوری در چپ حمله کند. پس چند روز وقت صرف شد تا بخشی از زرهی و توپخانه شوروی به سمت غرب جبهه جنوبی منتقل شود و همین زمان برای فنلاندی ها کافی بود تا مواضع خودشان را هرچه مستحکم تر کرده و استتار برفی تدارک ببینند. لذا هنگامی که حمله بعدی شروع شد، فنلاندی ها به اندازه ای برای آن آماده بودند که آتش توپخانه روس ها هرچه پرحجم تر، بی اثر تر شد. این شد که با وجود برتری فاحش حجم آتش توپخانه روس ها، این فنلاندی ها بودند که با توپ باران سربازان شوروی در شبه جزیره “کوکونیِمی” در سمت شرق جبهه جنوبی تلفات سنگینی از متجاوزین گرفتند. آن ها درست مانند سازوکاری که امروزه در استفاده از توپخانه خودکششی در جنگ های مدرن میبینیم، بعد از هر چند شلیک، توپ های خود را جابجا می کردند و توپخانه شوروی نمی توانست مبدا شلیک را شناسایی کرده و هدف قرار بدهد. بدین ترتیب تهاجم ارتش سرخ در سمت شرق جبهه جنوبی با دادن چند هزار تلفات و از دست دادن تقریبا تمامی تانک های واحدهای زرهی مستقر در این بخش، در 29 دسامبر متوقف شد. همزمان با نبرد در جنوب شرقی، در سمت غرب جبهه جنوبی نیز ارتش شوروی ابتدا پیشروی هایی داشت اما بعد فنلاندی ها پاتک سنگینی زدند و در 28 دسامبر متجاوزین مجبور به عقب نشینی کامل شدند. بدین ترتیب نبرد رودخانه تایپالی با شکست سنگین ارتش شوروی و تحمل حدود 10 هزار نفر تلفات به سرانجام رسید در حالی که مدافعان چیزی حدود 2 هزار نفر تلفات داده بودند.

روس ها تقریبا همزمان با حمله از شرق و غرب جبهه جنوبی، قصد داشتند تا با حمله ای گسترده از نقطه مرکزی جبهه جنوبی کار را یکسره کنند. آن ها با نفرات پرتعداد و میزان قابل توجهی تجهیزات به خط زدند اما مقاومت لشکر 1م و 5م فنلاند اجازه پیشروی نداد. لشکر 24م شوروی حمله ناموفق دیگری انجام داد و بعد نوبت لشکرهای 90م، 123م، و 138م بود تا حمله کنند اما سرمای استخوان سوز فنلاند برخلاف استالینگراد و کورسک اینبار به ضرر شوروی تمام شد و تانک های ارتش سرخ بخاطر همین سرما بی استفاده شده بودند و نتیجتا حمله کمی به تعویق افتاد. پس از توپ باران و بمب باران مواضع مدافعان، تانک های لشکر 90م که بعد ازچند روز به هر ترتیب راه اندازی شده بودند در حمله شرکت داده شدند و شوروی توانست اندکی پیشروی کند. لشکر 123م نیز پس از آن تانک های خود را به راه انداخت و مقداری پیشروی کرد اما اشتباه تاکتیکی این لشکر در زمان بندی باعث شد تا نیروهای پیاده از تانک ها عقب بیفتند. بدین ترتیب 23 تانک از 35 عراده تانکی که این لشکر در اختیار داشت توسط مدافعان منهدم شدند تا این لشکر هم متحمل شکست شود. روز بعدی شوروی حمله دیگری را از همین ناحیه انجام داد که بازهم نفرات و تانک های شوروی طعمه توپخانه فنلاند شدند و ارتش سرخ که به دلیل مشکلات حمل و نقل و لجستیک از کمبود گلوله توپ در این ناحیه از جبهه نبرد رنج میبرد تلفات سنگینی را متحمل شد. لشکر 198م ارتش سرخ از دیگر لشکرهای مستقر در این محور بهتر عمل کرد و توانست کمی به سمت خط دفاعی مانرهایم پیش برود اما این لشکر هم به تور توپخانه مستقر در خط خورد و بازهم روس ها ده ها تانک و حدود هزار نیروی دیگر از دست دادند. در نتیجه به فرماندهی کل تلگراف زده شد که حمله گاز انبری و همه جانبه بی فایده است و باید سنگرهای خط مانرهایم دانه به دانه تصرف شوند.

خدمه مسلسل فنلاندی Maxim M/09-21 در طول جنگ زمستانی

در این هنگام به لشکر 6م فنلاند دستور داده شد تا از سمت غرب از خط مانرهایم عبور کرده و لشکرهای شوروی را دور زده و قیچی کند. همزمان قرار بود لشکرهای مستقر در خط نیز پیشروی کنند و متجاوزین را عقب برانند اما این امر به دلیل ضعف ارتباط و هماهنگی میان نیروهای فنلاندی محقق نشد و فنلاندی ها متحمل تلفات 1500 نفری شدند و به خط عقب نشینی کردند. این پاتک ناکام به “سیخونک احمق ها” معروف شد. در ادامه مجددا لشکر 90م شوروی برای تصرف یکی از سنگرها به خط مانرهایم زد و با تحمل تلفات حدودا 1000 نفری متوقف شد.

جبهه شرق

در سمت شرق و در شمال دریاچه لادوگا لشکرهای 12م و 13م پیاده در مقابل سپاه 8م ارتش سرخ به فرماندهی خاباروف صف آرایی کرده بودند. لشکرهای 18م و 168م این سپاه با پیمودن مسافت 90 کیلومتری طی 10 روز به خط مرزی رسیدند و دستور داشتند تا با عبور از سد فنلاندی ها به ساحل شمالی دریاچه لادوگا برسند در حالی که لشکر 56م قرار بود به جاده کمربندی مهم “لویمولا” حمله ور شود و لشکر 1م نیز ماموریت پیشروی در درون خاک فنلاند را داشت. در ابتدا کمونیست های متجاوز پیشروی جزئی را تجربه کردند و با تکیه به نفرات و قدرت آتش بیشتر مقاومت لشکر 12م ارتش فنلاند را عقب زدند. واحدهای فنلاندی با سرعت عقب نشینی کردند تا از شمال محاصره نشوند و بدین ترتیب زمان مورد نیاز برای اعزام نیروهای کمکی و تثبیت یک خط دفاعی موقت در شرق فراهم شد. فنلاندی ها با سرعت توپخانه خود را مستقر و شروع به اجرای آتش کردند. مجددا ارتش سرخ و علی الخصوص تانک ها هدف شلیک توپخانه موفق فنلاندی قرار گرفته و پس از تحمل خسارات و تلفات قابل توجه متوقف شدند. همچنین حمله بعدی نیروهای شوروی برای عبور از طریق دریاچه های یخ زده نیز با شکست و عقب نشینی مواجه شد. فنلاندی ها که اکنون در شرق هم روحیه خوبی پیدا کرده بودند و به این باور رسیده بودند که با تاکتیک صحیح و بهره گیری از سرمای منهای 25 درجه سانتی گراد می توان لشکر انبوه ارتش سرخ را شکست داد، دست به ضدحمله زدند و با عقب نشینی سپاه 8م در 18 دسامبر، فرمانده این سپاه یعنی خاباروف نیز از سمت خود برکنار شد و جای خود را به ژنرال “اشترن” داد. سپس حملات و ضدحملات هر دو ارتش در محور شرق بار دیگر شدت گرفت و تا پایان دسامبر چند تک و پاتک دیگر انجام شد که حاصلی جز تلفات سنگین کمونیست ها و توقف آن ها نداشت.

در جنوب شرقی، لشکرهای 56م و 168م پیاده شوروی مجددا با برتری عددی و تجهیزاتی تقریبا 3 بر 1 شروع به پیشروی کرده و مدافعان را عقب راندند. مشابه اتفاق قبلی، فنلاندی ها با سرعت عقب نشستند و خط دفاعی موقت جدیدی احداث کردند. (عمده دلایل این سرعت عمل و چابکی و موفقیت فنلاندی ها را می توان روحیه بالاتر برای دفاع از میهن، استتار سفید برفی مناسب، عادت به سرمای وحشتناک آن منطقه و استفاده از چوب اسکی برای جابجایی نفرات پیاده عنوان کرد. در عوض روس ها کیلومترها دور از خانه و در سرمای استخوان سوزی که مثل آن را کمتر دیده بودند با یونیفرم های تیره و کاملا قابل تشخیص در محیط برفی میجنگیدند و مشکلات لجستیک و تدارکات هم ارتش سرخ را کلافه کرده بود) اما نکته جالب این بار این بود که نبرد در نزدیکی روستای ساحلی “کیتیلا” رخ می داد و اندکی دور از ساحل جنوبی فنلاند دو جزیره به نام های “والامو” و “سالمی” قرار داشت که ارتش فنلاند در آن ها توپخانه مستقر کرده بود. توپهای مستقر در جزایر یاد شده توانستند خسارات و تلفات قابل توجهی به روس ها وارد کنند و آن ها را برای مدتی زمینگیر کنند. در این جبهه، ارتش سرخ به دلیل پیشروی بیشتر با مشکل لجستیک و تامین سوخت مواجه شده بود و تصمیم گرفته بود تا تانک ها را عقب نگه دارد و صرفا پیاده حمله کند. فنلاندی ها در این منطقه تصمیم به یک ضدحمله اساسی داشتند که در جریان آن یک واحد دست به دور زدن روس ها و قیچی کردن آن ها بزند و بقیه از روبرو پاتک کرده و متجاوزین را عقب برانند که البته عملیات لو رفته و به جایی نرسید تا جبهه فعلا بی تغییر بماند. در این هنگام فرماندهین لشکر 13م ارتش فنلاند تصمیم گرفتند از فضای باز و خالی بین واحدهای مهاجم شوروی استفاده کرده و بین آن ها رسوخ کنند تا از این طریق بتوانند آن ها را عقب برانند اما این نقشه هم شکست خورد و فنلاندی ها با دادن تلفات سر جای خود برگشتند. روس ها این بار پیش دستی کردند و توانستند با اشغال یک روستای دیگر اندکی پیشروی کنند اما مشکل دیگری که وجود داشت این بود که سربازان ارتش سرخ در سرمای استخوان سوز فنلاند درحال یخ زدن بودند. فنلاندی ها با علم به این قضیه مجددا پاتک کردند و یک روستا را پس گرفتند. از سوی دیگر یک گردان از نیروهای لشکر 12م برای کمک به منطقه اعزام شد و توانست عقبه لشکر 18م و 168م کمونیست ها را شکسته و به پشت آن ها برسد. روس ها نیز نیروی کمکی جدیدی برای حل این معضل فرستادند تا خط تدارکات جبهه شرق مجددا باز شود. در چند رفت و برگشت عقبه روس ها توسط فنلاندی ها شکسته و توسط روس ها بازپس گرفته شد تا این که نهایتا فنلاندی ها توانستند بین لشکرهای 18م و 168م ارتش سرخ جدایی بیندازند و فعلا آن ها را همان جا متوقف کنند.

جبهه شمال و شمال شرق

در شمال شرق اوضاع در ابتدا متفاوت پیش میرفت. لشکر 1م پیاده روس ها توانست 60 کیلومتر به داخل خاک فنلاند پیشروی کند. فنلاندی ها که از نظر تعداد به مراتب کمتر بودند دیگر بیشتر از این نمی توانستند عقب نشینی کنند زیرا بیم آن میرفت که متجاوزین از شمال محور شرق را محاصره کنند. اما نکته امیدوار کننده این بود که نیروهای فنلاندی مستقر در جبهه شمال نیروهای زبده و تعلیم دیده تحت فرماندهی ژنرال “تالوِلا” بودند که خود وی از قهرمانان جنگی و نخبه های نظامی فنلاند به شمار می رود. فنلاندی ها در شمال توانستند هم از روبرو روس ها را عقب برانند و هم آن ها را دور زده و قیچی کنند. واحدهای ارتش سرخ در شمال علاوه بر تحمل تلفات و خسارات سنگین، به دلیل تغییرجهت ناگهانی خط مقدم ناخوداگاه به طرف نیروهای خودی آتش گشودند و ساعاتی طول کشید تا این سوتفاهم برطرف شود.

اکنون ارتش سرخ در هر سه محور متوقف شده بود و علاوه بر نیاز شدید به استراحت و تجدید قوا باید زمان زیادی صبر میکرد تا نیروهای کمکی تازه نفس از راه برسند و این زمان کافی در اختیار فنلاندی ها قرار داد تا خطوط دفاعی خودشان را هر چه مستحکم تر کنند. لشکر 155م پیاده ارتش سرخ نیز پس از مدتی تقلا برای پیشروی بالاخره با مقاومت فنلاندی ها متوقف شد. اما خطر اصلی علیه فنلاندی ها در شمال و شرق هنگ پیاده 718م بود که اکنون به خط مقدم رسیده بود. وجود این هنگ باعث افزایش عرض محور شمال شرقی میشد و این کار را برای فنلاندی ها که تعداد کمتری داشتند سخت تر میکرد. در اینجا داستان جالبی رخ داد. هنگ 718م با حمله ای ناگهانی مقاومت واحدهای فنلاندی پیش روی خود را در هم شکست و 5 روز تمام فنلاندی های در حال عقب نشینی را تعقیب کرد. این 5 روز جنگ و گریز پیاپی سربازان این هنگ را خسته و گرسنه کرده بود، از این رو آن ها وقتی به آشپزخانه های صحرایی فنلاندی ها رسیدند تصمیم گرفتند فعلا دست نگه دارند و پیشروی را بعد از استراحت و غذا خوردن ادامه بدهند. فنلاندی های عقب نشینی کرده در آن محور نیز از این فرصت نهایت استفاده را کرده و با دریافت نیروهای کمکی تازه نفس و تجدید قوا آماده پاتک شدند. آن ها در نیمه شب 10 دسامبر با استفاده از تاریکی و اصل غافلگیری به هنگ 718م که در حال استراحت بود یورش بردند و یک نبرد تن به تن و نفسگیر تا صبح ادامه پیدا کرد. همزمان با طلوع خورشید، هنگ 718م با دادن تلفات بیش از صد نفری از مهلکه گریخت و عقب نشینی کرد. گزارشات به جا مانده از این شبیخون مهیب می گوید که برخی از کشته های روس ها با دهان پر از غذا (سوسیس) به زمین افتاده و مرده بودند و به همین دلیل این عملیات به “نبرد سوسیسی” معروف شد. پس از آن چند واحد رزمی شوروی از جنوب فنلاند به محل عملیات اعزام شدند تا تلافی کنند اما این نیرو هم با دادن تلفات چند صد نفری عقب نشینی کرد.

اکنون سربازان تحت امر ژنرال تالولا هم هرچند تا اینجای کار پیروز و سربلند بودند اما پس از نبرد سخت و طاقت فرسا خسته شده بودند. ولی تا وقتی دشمن هنوز در مرزهای وطن بود چاره ای جز ادامه نبرد باقی نمیماند. تالولا مجددا دستور حمله داد و فنلاندی ها مثل همیشه با نیروی اصلی از روبرو و یک قسمت کوچکتر از نیروهای خود دشمن را دور زده و در دو خط به روس ها حمله کردند. یورش بسیار موفقیت آمیز بود و روس ها با دادن تلفات بیش از هزار نفری و بخشی از تجهیزات نظامی با ارزش عقب نشینی کردند، در حالی که تلفات فنلاندی ها از سیصد نفر فراتر نمی رفت. در روز بعد نیروهای تالولا روس ها را آنقدر عقب راندند که فرماندهی ارتش سرخ ناگزیر به ارسال لشکر 75م پیاده برای کمک به واحدهای فراری لشکر 139م شد تا پیشروی تالولا تا 16 دسامبر متوقف شود. فنلاندی ها دو حمله دیگر در 17 و 18 دسامبر تدارک دیدند که هر دو ناموفق بود و نتیجه خاصی در بر نداشت. شوروی که در این قسمت از جبهه شمال با ورود تانک های لشکر 75م تقویت شده بود دوباره دست به حمله زد اما واحدهای ضدتانک فنلاند عالی عمل کرده و با شکار چند تانک نه تنها روس ها را از ادامه منصرف کردند، بلکه تالولا توانست پیشروی را ادامه داده و روس ها را تا روستای “آگلایاروی” عقب براند. در این شرایط روس ها درخواست حمله هوایی دادند اما به دلیل پوشش گیاهی انبوه منطقه، بمباران کار خاصی از پیش نبرد. در 21 دسامبر دستور عقب نشینی به لشکرهای 139م و 75م داده شد و فنلاندی ها با تعقیب دشمن تلفات سنگینی از کمونیست های در حال عقب نشینی گرفتند. در مجموع درگیری های اتفاق افتاده میان نیروهای شوروی و فنلاند در این بخش از جبهه شمال شرقی، 6 هزار و 500 نفر از روس ها در مقابل کمتر از 800 سرباز فنلاندی کشته شدند.

سپاه 9م در شمال به فرماندهی دوکانوف برای شکستن خط و پیشروی در خاک فنلاند باید ابتدا شهر “سوموسالمی” را تصرف می کرد. همزمان با طلوع آفتاب 30 نوامبر 1939، بخشی از لشکر 163م یعنی هنگ های 662م و 81م از جهت شمال شهر، و هنگ 759م از جهت جنوب شهر حمله کردند. اما هنگ 662م با سرپیچی عمدی یا غیرعمدی از فرامین، به جای ادامه و پیشروی در خاک فنلاند، موازی با خط مرزی به سمت شمال حرکت کرد. هنگ 759م در حالی که از جهت جنوب سوموسالمی به این شهر نزدیک میشد با مقاومت یک گردان نیروهای فنلاندی مواجه و متوقف شد. روس ها روی رودخانه یخ زده چند مرتبه به خط دفاعی فنلاند حمله کردند که هربار ناموفق بودند. آن ها در 3 دسامبر این گردان را دور زده و آن را مجبور به عقب نشینی کردند اما ارتش شوروی مجددا مرتکب یک اشتباه بزرگ دیگر شد. روس ها که نمیدانستند فنلاندی ها عقب نشینی کرده اند، چهارروز زمان ارزشمند را نشسته و دست روی دست گذاشتند تا توپخانه برسد تا با اجرای آتش علیه این گردان بتوانند از سد آن عبور کنند غافل از این که فنلاندی ها همان چهار روز قبل به عقب رفته بودند و توپخانه ظفرمند هنگ 759م علیه زمین خالی شروع به اجرای آتش کرد.

تانک T-26 شوروی مدل 1937 “در حال تهاجمی در سمت شرقی رودخانه کولا در جریان نبرد کولاا

در سوی دیگر لشکر 54م نیروی مخصوص کوهستان ارتش شوروی متشکل از هنگ 337م و 118م در تدارک حمله مستقیم از روبرو به مدافعان بودند. حمله در 6 دسامبر انجام شد و نیروهای شوروی توانستند با پیشروی قابل توجه مدافعان فنلاندی را کیلومترها به عقب برانند. نیروهای کمکی در قالب هنگ 25م ارتش فنلاند برای کمک اعزام شدند و روس ها را قیچی کردند و در نبردی سخت موفق شدند سه قسمت شده و متجاوزین را کاملا محاصره کنند. آنها حتی توانستند یک گردان شوروی که از مرز برای کمک و شکست محاصره آمده بود را متوقف، تا مرز تعقیب، و به طور کامل از صفحه روزگار پاک کنند. بدین ترتیب حمله بزرگ نیروهای مخصوص کوهستانی شوروی نیز به طور کامل شکست خورد و متوقف شد.

در شمال شهر، هنگ 81م دست به یک حمله بسیار غیرمنتظره از جنگل های بکر شمال فنلاند و دریاچه “کیانتایاروی” زد که توسط تعداد بسیار کمی از فنلاندی ها محافظت میشد. فنلاندی ها چاره ای جز عقب نشینی نداشتند و شهر به دست روس ها اشغال و منابع آن غارت شد اما به دلیل سرمای بسیار شدید و همان اندک مقاومتی که صورت گرفته بود روس ها تلفات قابل توجهی متحمل شدند و نیروی کمکی برای آن ها اعزام شد. سپس نیروهای فنلاندی از شمال و شرق سوموسالمی خطوط تدارکاتی کمونیست ها را قطع کردند که با ضدحمله هرچند بی حاصل ارتش سرخ پاسخ داده شد و شهر به محاصره فنلاندی ها در آمد. دوکانوف لشکر 44م را برای شکستن محاصره اعزام کرد که با مقاومت فنلاندی ها کاری از پیش نبردند اما در روزهای بعد با ارسال سربازان، تانک ها، و هویتزرهای بیشتر شمار نیروهای این لشکر را به 14 هزار نفر رساندند تا بتوانند بالاخره از سد 350 مدافع فنلاندی پیش روی خودشان عبور کنند اما در کمال تعجب فنلاندی ها بازهم مقاومت کردند و جلوی پیشروی متجاوزین برای حرکت به سمت سوموسالمی و شکست حصر را گرفتند. نیروهای به دام افتاده در شهر که تا آن روز هزار و 500 نفر تلفات داده بودند از فرماندهی کل درخواست کردند تا دستور عقب نشینی را صادر کند اما فرماندهان این کار را نکردند زیرا باور داشتند که لشکر 44م اندکی دیگر به سوموسالمی خواهد رسید.

در جایی دیگر از جبهه شمال، هنگ 662م شوروی که در ابتدای حمله به بیراهه رفته بود اکنون از شمال به شهر سوموسالمی نزدیک میشد و فنلاندی ها با یک گردان به استقبال این هنگ رفته و آن را متوقف کرده بودند. آن ها با شنود بیسیم های روس ها دریافته بودند که 10 درصد نیروهای این هنگ به دلیل یخ زدگی مرده اند و هیچ نیروی کمکی نیز برای نجات آن ها فرستاده نمی شود. با شنیدن این خبر روحیه گردان فنلاندی دوچندان شد و با مقاومت مثال زدنی توانستند هنگ 662م را وادار به عقب نشینی و تحمل حدود 150 نفر تلفات دیگر بکنند. این هنگ با وخامت اوضاع شروع به عقب نشینی به عمق خاک فنلاند کرد و طبیعتا به محاصره کامل نیروهای فنلاندی در آمد. فرمانده هنگ پا به فرار به سمت مرز و خاک شوروی گذاشت و نیروهای متجاوز هنگ 662م ارتش سرخ به دست فنلاندی ها قتل عام شدند. تنها 300 نفر از آن ها توانستند زنده بمانند و خود را به خاک شوروی برسانند تا شاهد اعدام فرمانده بزدل و خائن خود “شاروف” باشند.

ادامه جنگ در شرق

در ادامه دوکانوف نیز به دلیل عدم شایستگی از فرماندهی سپاه 9م برکنار شد و جای خود را به ژنرال چویکوف داد تا بدین ترتیب سه تن از چهار فرمانده محورهای شمال، جنوب، و شرق تهاجم شوروی به خاک فنلاند به دلیل عدم لیاقت با نفرات جایگزین تعویض شوند. پس از این تغییر مهره بلافاصله به لشکرهای مستقر در شرق سوموسالمی دستور داده شد تا با تمام توان حمله کرده و محاصره نیروهای داخل شهر را بشکنند. اما از سوی دیگر ژنرال مانرهیم نیز لشکر 9م ارتش فنلاند را برای یکسره کردن کار اشغالگران شهر اعزام کرد. آن ها از غرب به شهر حمله کردند و تلفات سنگینی به لشکر 81م شوروی وارد آوردند و آن ها را از شهر بیرون کردند. تنها تعداد کمی از کمونیست ها داخل شهر باقی ماندند که توسط فنلاندی ها سلاخی شدند و بدین ترتیب شهر سوموسالمی آزاد شد.

اکنون لشکر 44م که در قالب یک ستون بسیار طولانی راهی این شهر بود میرفت تا هدف کمین فنلاندی ها قرار بگیرد. آن ها در یک جاده شرق به غرب صاف و مستقیم به نام “رَتی” در حرکت بودند و در دو طرف آن ها جنگل پوشیده از برف قرار داشت. روس ها و نیروهای اوکراینی همراه آن ها آموزش کافی برای استفاده از چوب اسکی ندیده بودند و همه چیز برای یک تله و کمین مرگبار آماده بود. فرمانده آن ها درخواست دستور عقب نشینی داد اما مورد قبول واقع نشد. از آن سو نیروهای فاتح سوموسالمی به قدر کافی استراحت کرده بودند و اکنون یک گردان نیروهای ویژه اسکی باز هم به آن ها ملحق شده بود. فنلاندی ها به چند نیرو تقسیم شدند تا به این ستون بزرگ حمله کنند. چند واحد در انتهای جاده به انتظار سر ستون نشستند و چند واحد دیگر در دو طرف جاده و چند واحد طول جاده را دور زدند تا به انتهای ستون هجوم ببرند. با رسیدن کمونیست ها کمین آغاز شد و سر ستون شوروی متوقف شده و تحت حمله شدید قرار گرفت و به قدری کار سخت و حمله همه جانبه بود که نیروهای مستقر در سر ستون شوروی پشت به پشت هم و در آرایش جوجه تیغی قرار گرفتند. روس ها برای جلوگیری از محاصره کامل ستون، هنگ 146م را به جنوب جاده فرستادند. در ابتدا این هنگ توانست مقاومت کند و نگذارد فنلاندی ها به انتهای ستون برسند اما سرما استخوان سوز بود و هربار که روس ها چادری میزدند و آتشی روشن میکردند تا گرم شوند تیربارهای فنلاندی (عمدتا مسلسل ماکسیم) از میان درختان امتداد جاده شلیک میکردند و بساط را به هم میزدند.

اسیران جنگی شوروی با لباس های گرم در نزدیکی دایره قطب شمال در رووانیمی در ژانویه 1940.

در 3 ژانویه 1940 فنلاندی های مستقر در جنوب جاده دستور گرفتند تا به کمر ستون حمله کنند. آن ها هنگ مدافع ستون را دور زدند و با گرفتن حدود 300 نفر تلفات آن ها را عقب راندند. تانک های ستون هم هدف قرار گرفتند و منهدم شدند، توپ ها توسط فنلاندی ها به غنیمت گرفته شدند، و تمام ستون دچار کمبود شدید تدارکات و مهمات شد. علاوه بر این نیروهای کمکی فنلاند در قالب هنگ 65م نیز از راه رسیدند و حلقه محاصره را تنگ تر کردند. فنلاندی ها با درست کردن تپه های برفی قادر بودند تا بدون دیده شدن به سرعت جابجا شوند. آن ها نتوانسته بودند جاده را از روس ها پس بگیرند اما ستون را از شمال و جنوب محاصره کرده بودند و ستون راه فراری از این مهلکه نداشت. در نهایت بالاخره یک واحد از نیروهای فنلاندی توانستند به انتهای ستون شوروی برسند و روی جاده قرار بگیرند و یک خط دفاعی موقت احداث کنند. روحیه فنلاندی ها اکنون بسیار بالاتر رفته بود و گردان های دیگر نیز توانستند یکی پس از دیگری به میان متجاوزین رخنه کنند و با قرار گرفتن روی جاده میان گردان روس ها فاصله بیندازند. حالا روی جاده هر واحد از روس ها میان دو واحد از فنلاندی ها قرار گرفته بود و از آن سو فرماندهی کل نیز دستور داده بود تا لشکر نگون بخت 44م ارتش سرخ تا آخرین نفر به مقاومت ادامه داده و همه کشته شوند. تیربارچی های فنلاندی از هر سو مینواختند و در نهایت عناصر لشکر 44م شوروی با تحمل تلفات بسیار به جنگل گریختند. البته نیروی کمکی از داخل خاک شوروی برای آن ها ارسال شد و به هر ترتیب هرکس که زنده مانده بود به شوروی برگشت و جاده رتی نیز آزاد شد. در این برهه از نبرد بیش از هزار نفر از سربازان ارتش سرخ به اسارت فنلاندی ها در آمدند و لشکر 44م شوروی نیز با تحمل 4 هزار تن تلفات و انبوهی از تجهیزات و خودروهای نظامی و تانک و هویتزر منحل شد. فرماندهی کل ارتش شوروی با دستور اشتباه به این لشکر برای باقی ماندن در جاده آن ها را به کشتارگاه فرستاد و از سوی دیگر هرکس که از دستور سرپیچی می کرد هم اعدام میشد. در شهر هلسینکی جشن بزرگی به افتخار این پیروزی بزرگ برگزار شد.

حمله از شمال

همزمان با این اتفاقات سپاه 14م ارتش سرخ به فرماندهی ژنرال فرولوف متشکل از لشکر 104م نیروی مخصوص کوهستان در نوک پیکان حمله، لشکر 14م نیروی احتیاط، و لشکر 122م برای حمله از شمال شرقی وارد عمل شدند. در حالی که مدافعان فنلاندی حدودا سه گردان بودند. لشکر 41م کوهستان برای تصرف تنها بندر قطبی فنلاند در شمال این کشور به نام بندر “پِتسامو” حمله را آغاز کرد. فنلاندی ها خوب می دانستند که تعدادشان خیلی کمتر است پس از همان ابتدا رو به جنگ و گریز و جنگ چریکی رو آوردند. آن ها سنگرهای دفاعی موقت را بنا می کردند، با رسیدن کمونیست ها مدتی مقاومت می کردند و با زیادتر شدن آتش دشمن یک خط به عقب می رفتند و مجددا همان کار را انجام می دادند. آن ها تا 15 دسامبر به ایستادگی ادامه دادند اما شوروی با اضافه کردن لشکر 52م به نیروهای مهاجم از شمال کار فنلاندی ها را سخت تر کرد. مقاومت با چنگ و دندان ادامه داشت و از طرفی سرمای منهای 40 درجه سانتیگراد کورسوی امید مدافعان برای خسته کردن روس ها از حمله و وادار شدن آن ها به توقف بود. با وجود سرمای مرگبار متجاوزین به پیشروی ادامه دادند و فنلاندی ها در شمال چاره ای جز این نداشتند که عقب نشینی کنند و هر از گاه کمینی بر سر راه دشمن تدارک ببینند و از این راه سرعت پیشروی آن ها را کندتر کنند. همین هم شد و کاروان ارتش سرخ در راه پیشروی از شمال به جنوب فنلاند بارها هدف کمین تک تیراندازها و تیربارچی های فنلاندی قرار گرفته و علاوه بر دادن تلفات ناگزیر به پایین آوردن سرعت پیشروی برای انجام عملیات شناسایی و جلوگیری از غافلگیری شدند و این حملات آنقدر تکرار شد تا لشکرهای 52م پیاده نظام موتوریزه و 104م مخصوص کوهستان بالاجبار متوقف شدند.

لشکر 122م به کمک لشکر 273م که از عقب برای کمک آمده بود از شمال شرقی وارد خاک فنلاند شد، نسبتا خوب عمل کرد و مدافعان را تقریبا تا نیمی از عرض کشور فنلاند عقب راند. مدافعان در عمق خاک خودی دو قسمت شدند و در مسیر دو جاده شرقی-غربی سنگر گرفتند. روس ها که به دلیل پیشروی سریع خود، فنلاندی ها را دستکم گرفته بودند، دو لشکر خود را از هم جدا کردند و هرکدام را به یکی از جاده ها فرستادند. لشکر 273م در امتداد جاده بالایی به سمت مدافعان فنلاندی رفت و آن ها را عقب تر و عقب تر راند. تا جایی که فنلاندی ها دست از عقب نشینی برداشتند و تصمیم به مقاومت تا آخرین نفس گرفتند. نبرد نزدیک و خونینی در گرفت و لشکر 273م حسابی مشغول و از دور و بر خود غافل شد. در نتیجه نیروهای کمکی فنلاندی تحت پوشش جنگل و بدون دیده شدن از دو جناح مختلف به منطقه رسیدند و لشکر متجاوز 273م از سه جناح مورد حمله قرار گرفت و با دادن تلفات بالا و رها کردن بسیاری از تجهیزات با ارزش خود به سمت خاک شوروی عقب نشینی کرد.

سربازان کشته شده شوروی و تجهیزات آنها در جاده رااته، سوئوموسسالمی، پس از محاصره شدن در نبرد جاده رائه

در 20 دسامبر و در جاده پایینی لشکر 122م به سمت مواضع دفاعی فنلاندی ها پیش رفت و با مقاومت و آتش توپخانه آن ها متوقف شد. فنلاندی ها در ابتدا توانستند روس ها را قیچی و آن ها را زمینگیر کنند اما بعد سریعا واحدهای کمکی از پشت جبهه هم برای مهاجمان و هم برای مدافعان اعزام شد و کمونیست ها توانستند از محاصره درآمده و به عقب بگریزند. واحدهای فنلاندی مستقر در آن جاده به کمک نیروهای کمکی سوئدی و نروژی متجاوزین را تعقیب کردند و در امتداد همان جاده اما نزدیکتر به مرز دوباره درگیری از سر گرفته شد. اما هیچکدام از جناحین دیگر موفقیت قابل توجهی کسب نکردند و جبهه نبرد در آن منطقه موقتا آرام گرفت.

ادامه درگیری در ساحل لادوگا

با فرا رسیدن ژانویه و سال نو 1940 میلادی ساحل دریاچه لادوگا مجددا به تکاپو افتاد. با تلفات سنگین ارتش سرخ و کاهش قوای تهاجمی آن ها، فرماندهان ارتش فنلاند تصمیم به ضدحمله و عقب راندن دشمن گرفتند. حمله در 3 ژانویه آغاز شد و فنلاندی ها توانستند در شکافی در خط دفاعی شوروی رسوخ کنند و بین لشکرهای روس جدایی بیندازند. هرچه می گذشت فنلاند سربازان بیشتری به سمت این شکاف گسیل می کرد و سعی داشت ضدحمله را تا جایی ادامه بدهد که هر دو قسمت خط دفاعی قیچی شده و به محاصره دربیاید. آن ها سرانجام توانستند واحدهای روسی در سمت چپ این خط را با استفاده از نیروهای نفوذ کرده به میان همان شکاف به محاصره کامل دربیاورند. اکنون واحد های فنلاندی به شکل حرف T روس ها را به دو نیم کرده بودند و ارتباط زمینی واحد های محاصره شده روسی در سمت چپ این T با پشت جبهه خودی کاملا قطع شده بود. اما ارتش سرخ هنوز میتوانست با هواپیماهای باری از آسمان تدارکات و مهمات برای این نیروها بفرستد. هرگونه تقلای کمونیست ها برای شکستن این محاصره از طریق اعزام نیروی زمینی نظیر لشکر 11م نیز توسط فنلاندی ها بی نتیجه می ماند. در اواخر ژانویه و اوایل فوریه نیروهای روسی بیرون محاصره تلاش کردند تا خط اصلی فنلاند و پشت واحدهای نفوذ کرده به خط شوروی را هدف قرار دهند اما فنلاندی ها که سرشار از روحیه شکست دادن کمونیست های متجاوز به وطن بودند با یک پاتک سنگین روس ها را غافلگیر کردند. در این پاتک ناگهانی چند قبضه خمپاره سنگین از دارایی های ارتش سرخ به دست فنلاندی ها به غنیمت گرفته شد که نظیر آن در سازمان رزم ارتش فنلاند وجود نداشت. فنلاندی ها با همین چند قبضه و قدرت آتشی که حالا افزون تر شده بود به روس ها هجوم بردند و تیپی که قصد شکستن خط را کرده بود را کاملا تار و مار و نابود کردند. (همین نشان میدهد که اگر سلاح خوب در دست نیروی کارآزموده و کاربلد نباشد نمی تواند تاثیر مثبت در روند جنگ بگذارد؛ نشان می دهد که آموزش صحیح نیرو و تمرین مداوم چقدر مهم است و صرفا اتکا به تعداد بالا و حمله گله ای دردی را دوا نمیکند؛ چه بسا ارتش های واکسی که علیرغم داشتن تجهیزات خوب در تعداد بالا به زانو در آمدند و چه بسا نیروهای جنگ دیده و حرفه ای که با سطح و تعداد تجهیزات پایین تر از دارایی دشمن توانستند عملیات های سرنوشت ساز را با موفقیت به انجام برسانند.) کمی بعد دوباره دستور به واحد دیگری از واحدهای روسی مستقر در خط جنوب برای تلاش در جهت شکستن محاصره داده شد اما هر بار فنلاندی ها با تقسیم نیروها و رسوخ به قسمت دیگری از خط متجاوزین، آن ها را در محاصره موقت قرار می دادند و این بار هم تیپ مهاجم پاداش جسارتش را دریافت کرد و تا آخرین سرباز آن توسط آتش سنگین توپخانه و تیربارها و آتش دقیق تک تیراندازها روی برف ها افتادند. فنلاندی ها همچنین در 5 فوریه کمین مهیبی به لشکر 11م که از عقب برای کمک و شکست حصر آمده بود زدند و فرمانده این لشکر سرهنگ بوریسوف طی همین کمین کشته شد. لشکر مکانیزه 34م ارتش سرخ برای کمک به لشکر 11م فرستاده شد و فرماندهی این نیرو که سپاه 15م نامیده شده بود به ژنرال “کوالیوف” سپرده شد. وی نیز در جهت شکست حصر کاری از پیش نبرد و خیلی زود جای خودش را به ژنرال “کورجوموف” داد. ارتش سرخ تصمیم داشت تا با تقویت قوای روس در ساحل شمالی لادوگا از طریق اعزام لشکرهای 144م و 119م مکانیزه هرطور شده حصر را بشکند. اما رسیدن دو لشکر مذکور خیلی طول میکشید. به لشکر 34م دستور حمله داده شد و در ابتدا با وجود مقاومت جانانه فنلاندی ها این لشکر توانست پیشروی کند. آن ها خود را به لشکر 168م (همان لشکر محاصره شده) رساندند و آمدن آن ها باعث روحیه مضاعف لشکر محاصره شده و ادامه مقاومت آن ها شد. اما در خط اصلی روس ها در جبهه ساحل لادوگا که اکنون با نفوذهای متعدد فنلاندی ها بیشتر شبیه خط چین بود تا خط، اوضاع به نحو دیگری پیش می رفت. هر گردان کمونیست ها پیش رو و چپ و راست خود فنلاندی ها را می دید و شرایط برای آن ها خیلی سخت شده بود. در جایی از این خط 400 نفر تلفات از روس ها گزارش شده است. با این حال واحدهای زرهی روس ها تصمیم داشتند که پیشروی کنند تا از بار آتش فنلاندی ها اندکی کمتر شود اما این تلاش نتیجه ای در بر نداشت که هیچ، تا آخرین تانک هم مورد اصابت و انهدام قرار گرفت. در جریان این تک زرهی ناموفق 1200 سرباز روس پا به فرار گذاشتند که از این میان 900 نفر آن ها زخمی بودند! لشکر 18م ارتش سرخ با تحمل 9 هزار تن تلفات وادار به عقب نشینی و فرار شد و لشکر 168م تا پایان جنگ در محاصره ماند.

مجددا در شرق

شوروی می خواست هر شکستی که در جنوب و ساحل لادوگا و شمال خورده بود را به یکباره در شرق جبران کند. آن ها ژنرال “اشترن” را با جمعا 6 لشکر مامور نفوذ از شرق کردند. قرار بود لشکرهای 75م، 56م، و 164م از روبرو و از آن سوی رودی که از شمال به جنوب جاری بود حمله کنند و لشکر 14م و 128م مکانیزه سعی کنند فنلاندی ها را قیچی و محاصره کنند. روس ها در دوم مارس و با بارش آتش توپخانه حمله را شروع کردند. فنلاندی ها در آن سوی رودخانه که از قبل انتظار این حمله بزرگ را می کشیدند تمام ساحل غربی رود را با سیم خاردار مجهز کردند و خود نیز با یونیفرم های سفیدشان در برف ها استتار کردند. لشکرهای عمل کننده از روبرو با مقاومت روبرو شدند اما لشکر 128م توانست اندکی پیشروی کند و خط دفاعی فنلاندی ها را به شکل یک هلال منحنی دربیاورد. روس ها شرایط را بسیار سخت می دیدند زیرا برای هر قدمی که پیشروی می کردند تعداد زیادی سرباز از دست می دادند. پس به مواضع قبلی خود در آن سوی رودخانه برگشتند. فرماندهی ارتش سرخ از این اتفاق بسیار خشمگین بود و دستور برای حمله ای دیگر در هفتم مارس صادر شد. لشکر 87م نیز دوباره به جبهه اعزام شد تا شانس پیروزی در حمله جدید بالاتر رود. بمباران و توپ باران شدید روس ها مجددا آغاز شد و این بار لشکر 56م توانست با موفقیت از رودخانه عبور کند و به تبع آن سایر لشکرها نیز به تدریج خود را به آن سوی رود رساندند و خط جدیدی تشکیل شد. فنلاندی ها ناگزیر از تعداد بالای متجاوزین یک خط به عقب تر رفتند و منتظر دستور برای پاتک و راندن مجدد دشمن به آن سوی رودخانه شدند. هرچند با نزدیک شدن به مذاکرات آتش بس هرگز دستور برای این ضدحمله صادر نشد.

 

یک سرباز فنلاندی یک توبای(یک ساز موسیقی) شوروی را بررسی می کند که در میان بسیاری از آلات موسیقی که لشکر 44 نابود شده شوروی برای رژه پیروزی بعد پیروزی بر فنلاند قرار بود برگزار شد، پیدا شده بود.

مرگ سفید

در همین جبهه قهرمانانی مانند “سیمو هایها” ظهور کردند که نام آن ها تاکنون نیز بر سر زبان هاست. این تک تیرانداز فنلاندی توانست در مدت 3 روز نبرد 51 سرباز ارتش سرخ را شکار کند. فرماندهان ارتش فنلاند که توانایی و استعداد او در تیراندازی را دیده بودند یک دیده بان اختصاصی برای او تعیین کردند که شکارهای هایها را ثبت و گزارش کند. طبق گزارش دیده بان، سیمو هایها رکورد 542 شلیک موفق را در 100 روز به ثبت رسانده بود. وی به دلیل خدمات قهرمانانه ترفیع درجه گرفت و در میان سربازان ارتش شوروی به “مرگ سفید” مشهور شد. او بعدا در یکی از ماموریت ها از ناحیه گونه چپ مورد اصابت گلوله یک تک تیرانداز روس قرار گرفت اما جان سالم به در برد و بعد از آن دیگر به خط مقدم اعزام نشد. او در نهایت در سال 2002 در سن 96 سالگی از دنیا رفت.

به جبهه نبرد برمیگردیم، نیروهای ژنرال تالولا در شمال شرقی با مقاومت مثال زدنی نیروهای پیش روی خود را از پیشروی ناامید کرده و آن ها را به عقب برگرداندند. اما از شمال نیروهای ویژه لشکر 54م کوهستان ارتش شوروی خطر بزرگی بودند که نزدیک و نزدیک تر می شدند و آمده بودند تا به شهر “لیِکسا” در شرق یا سوموسالمی در شمال هجوم ببرند. از طرفی هنگ پیاده 529م نیز از شمال شرقی اعزام شده بود تا به شهر “لیِکسا” حمله کند. نکته اینجا بود که تنها سه گردان نیروی فنلاندی از این شهر محافظت می کرد. هنگ 529م نرسیده به شهر با مقاومت فنلاندی ها برخورد کرد و متوقف شد. ارتش فنلاند در صدد قیچی دشمن یک گردان را به پشت سر آن ها اعزام کرد اما قبل از تکمیل محاصره ظفرمندان ارتش سرخ از مهلکه گریختند. فنلاندی ها روس ها را تعقیب کردند تا نشانی از آن ها بیابند و مجددا درگیر شوند اما هنگ 529م با عقب نشینی کامل خط مقدم را واگذار کرد تا شهر لیِکسا تا پایان جنگ از اشغال در امان بماند.

لشکر 54م کوهستان نیز در جاده شرق به غرب منتهی به سوموسالمی گرفتار کمین فنلاندی ها شد و همانجا زمینگیر شد. از شرق یک گردان اسکی باز برای نجات آن ها اعزام شد که به دلیل بی نظمی و عدم آموزش صحیح آن ها نیز در نهم فوریه کمین خوردند و اکثر نفرات گردان کشته یا اسیر شدند و مابقی گریختند. نیروهای مستقر روی جاده از شمال و جنوب مورد حمله قرار گرفتند. در یازدهم فوریه یک تیپ اسکی باز از شمال شرق برای نجات نیروهای روی جاده اعزام شد. یک واحد از فنلاندی ها بر سر راه این تیپ کمین کردند و منتظر ماندند اما هرگز خبری از روس ها نشد زیرا نقشه های معیوبی که در اختیار داشتند آن ها را در موقعیت اشتباه قرار داده بود و تیپ اسکی باز روسی از چند کیلومتر آنطرف تر عبور کرده و به سمت جاده سوموسالمی رفته بودند. اما همین مسئله به ضرر اسکی بازها تمام شد زیرا آن ها در مسیر به تله دو واحد دیگر از فنلاندی ها افتادند و تک تیراندازها با استفاده از استتار و اختفا در برف و تاکتیک شلیک و تعویض موقعیت دمار از روزگار این تیپ مهاجم در آوردند. در سحرگاه 15 فوریه، اجساد بیش از 400 سرباز اسکی باز شوروی بی جان روی برف ها افتاده بودند که یکی از آن ها فرمانده این تیپ بود. به همین ترتیب لشکر 163م نیز که برای کمک ارسال شده بود مورد کمین قرار گرفت و متوقف شد تا نیروهای روی جاده از همیشه ناامیدتر شوند. فنلاندی ها نیز که می خواستند کار را زودتر تمام کنند از یکم مارس حدود 4500 گلوله توپ روی سر واحدهای لشکر 54م مستقر در جاده ریختند و نیمی از آن ها که هنوز زنده مانده بودند را وادار به عقب نشینی کردند. این یکی از خونین ترین و پر تلفات ترین درگیری های جنگ زمستان بود که برای فنلاندی ها افزون بر 4500 و برای ارتش سرخ حدود 13 هزار تن تلفات بر جای گذاشت.

آرایش مجدد

اکنون با پیروزی های متعدد در تمامی جناح ها، فنلاندی ها روحیه بهتر در جبهه نبرد و دست بازتر در مذاکرات صلح داشتند. از سوی دیگر شوروی دریافت که تاکتیک های جنگی مورد استفاده ارتش سرخ نمیتوانند در برابر جنگ و گریز چریکی موثر باشند و ژنرال مرتسکوف که مقاومت نیروهای فنلاندی را دستکم گرفته بود از این شکست بزرگ و تحقیرآمیز درس خوبی گرفت. از طرفی عملکرد فاجعه بار ارتش شوروی با وجود تعداد و تجهیزات چند برابر بر همگان آشکار شد و خط مستحکم و نفوذناپذیر مانرهایم را نیز میتوان از دیگر دلایل شکست کمونیست ها تا به اینجای جنگ برشمرد. اکنون نوبت خود مرتسکوف شده بود تا از مقام خود برکنار شود و جای خود را به ژنرال تیموشنکو بدهد تا آبروی بر باد رفته ارتش سرخ بازستانده شود. 21 لشکر تازه نفس نیز تحت فرماندهی او قرار داده شد تا با تدابیر دفاعی از سرزمین های اشغال شده توسط متجاوزین دفاع و آن ها را تثبیت کند.

با پیوستن نیروهای تازه نفس، ارتش سرخ سپاه 7م خود را مجددا تشکیل داده بود تا بالاخره تکلیف جنگ را یکسره کند. حالا تیموشنکو مسئولیت سپاه 7م برای شکست خط مانرهایم را به عهده مرتسکوف گذاشته بود و سپاه 8م در شمال دریاچه لادوگا در جنوب شرقی فنلاند، سپاه 9م در شرق این کشور، و سپاه 14م در شمال و شمال شرقی فنلاند مستقر شده بودند. سپاه 7م در جنوب فنلاند با پیوستن 5 لشکر جدید اکنون 14 لشکر در اختیار داشت و از سوی دیگر خطوط دفاعی فنلاندی ها پس از ماه ها جنگ و تحمل آتش، و سربازان فنلاندی پس از ماه ها حضور در جبهه و خستگی موقعیت متزلزلی داشتند. آن ها علاوه بر جنگیدن، پس از هر حمله و گلوله باران توسط کمونیست ها باید اسلحه را موقتا زمین گذاشته و بیل و کلنگ برمیداشتند تا سنگرهای مخروبه و استحکامات آسیب دیده مجددا تعمیر و عملیاتی بشوند، و این باعث خستگی و کلافگی بیشتر شده بود. تعداد آن ها با تنها 8 لشکر مستقر در دو لایه خط دفاعی در جنوب فنلاند، کمتر از یک سوم متجاوزین بود و تاثیر این عوامل با حمله ارتش سرخ کاملا آشکار شد.

انبوه سربازان روس با پشتیبانی توپخانه و زرهی و حمله هوایی با هجوم به خط دفاعی فنلاندی ها در جنوب موفق شدند در سمت غربی آن نفوذ کرده و مدافعان را عقب برانند و سنگرها را تصرف کنند. بالاخره قسمتی از خط مانرهایم شکسته شد و چند واحد از نیروهای کمونیست ها توانستند در آن رسوخ کنند. فنلاندی ها سعی کردند با پاتک آن ها را عقب برانند اما تعداد و قدرت آتش کم آن ها مانع از این شد. هلسینکی لشکر 5م ارتش فنلاند را برای مقابله به محل شکست خط اعزام کرد اما از آن سو نیز روس ها از نیروهای نفوذ کرده پشتیبانی کردند و منطقه ای که خط در آن شکسته شده بود موقتا به نقطه عطف جبهه جنوب تبدیل شد. فنلاندی ها نیروهای پیاده روس را کمی عقب راندند اما تانک های پرتعداد متجاوزین باعث می شد تا این پاتک به سرانجام نرسد. فنلاندی ها هرچه نیرو داشتند برای نگه داشتن خط فرستادند زیرا اگر مانرهایم کاملا از هم می پاشید دشمن فضای لازم برای حمله همه جانبه به تمامی نقاط فنلاند و نهایتا تصرف هلسینکی را پیدا میکرد. در نهایت و پس از فشار خرد کننده بر آن قسمت از جناح غربی خط مانرهایم، فنلاندی ها چند کیلومتر عقب نشینی کردند. اما نکته جالب توجه اینجا بود که ظفرمندان این بار هم به جای تعقیب فنلاندی ها به اردو زدن و استراحت پرداختند و به مدافعان فرصت استراحت و تجدید قوا دادند.

در اواسط فوریه 1940، شرق خط مانرهایم نیز مورد تهاجم روس ها قرار گرفت و آن ها با توپ و تانک و بمب های هواپرتاب سنگرهای فنلاند را زیر آتش گرفتند اما با وجود تلفات بالا، مقاومت جانانه مدافعین با چنگ و دندان مانع از شکست خط شد. نکته مثبت اینجا بود که هر زمان فنلاندی ها در دفاع با مشکل مواجه می شدند و فشار روس ها خیلی زیاد می شد، ارتش فنلاند بی درنگ نیروی کمکی اعزام می کرد تا خط و نیروها و روحیه ارتش از بین نرود. از این رو کمونیست ها تصمیم گرفتند تا در شرق خط، حمله مستقیم و گازانبری را متوقف کرده و از فاصله دور و ارتفاع بالا به بمباران و توپ باران خطوط فنلاندی ها بپردازند تا دستورات جدید برسد.

در غرب خط مقرر شد تا فنلاندی ها که بسیار خسته بودند و امکانات کمی داشتند همگی به صورت هماهنگ یک خط به عقب بروند و روس ها نیز این اجازه را به آن ها دادند و تعقیب و گریزی اتفاق نیفتاد. البته بخاطر استفاده از چوب اسکی فنلاندی ها در جابجایی و عقب نشینی سرعت عمل خوبی داشتند. حالا سر روس ها خلوت تر شده بود و میتوانستند روی شرق خط متمرکز شوند. آن ها مجددا حمله کردند و توانستند سنگرهای فنلاندی را پاکسازی و تصرف کنند اما پس از فراری دادن فنلاندی ها از تعقیب آن ها خودداری میکردند زیرا از پاتک و کمین می ترسیدند و این به نیروهای مدافع اجازه استراحت و تقویت خود را داد. ولی در کل به نظر میرسید عقب نشینی اتفاق افتاده در غرب خط می بایست در شرق نیز تکرار شود.

در مرکز خط دفاعی جنوب، فنلاندی ها مجددا با وجود نفرات و تجهیزات بسیار کمتر مقاومت شگفت انگیز و قهرمانانه ای از خودشان نشان دادند و خط را چند روز نگه داشتند. این ایستادگی مدافعان باعث عزل و نصب مجدد در ساختار فرماندهی کمونیست های متجاوز شد و چند فرمانده لشکر دیگر هم از سمت خود برکنار شدند اما چه می شد کرد که روس ها با انبوه نفرات و تجهیزات و مهمات به میدان آمده بودند. آن ها درست مثل خود فنلاندی ها در نقطه ای از مرکز خط نفوذ کردند و سرپل گرفتند. اکنون فنلاندی ها که هم در چپ و هم در راست موقعیت خود روس ها را میدیدند بینشان جدایی افتاد و کار برای آن ها از قبل نیز سخت تر شد. هر واحد فنلاندی توسط چند واحد روس محاصره می شد و قدرت آتش بیشتر آن ها باعث زمینگیر شدن مدافعان می شد. اما نیروهای کمکی از پشت جبه می آمدند و باعث افزایش روحیه گردان های فنلاندی در مرکز خط می شدند و آن ها با نبرد نفسگیر و سنگین توانستند از مخمصه در آمده و مجددا در یک خط کنار هم قرار بگیرند.

در غرب خط اکنون مجددا روس ها به محل مواضع جدید فنلاندی ها رسیده بودند و مرتسکوف با یک نیرو متشکل از دو تیپ زرهی و دو گردان پیاده در صدد رسوخ به خط بود. اما روز بعد فنلاندی ها دوباره به صورت هماهنگ یک خط به عقب رفتند تا نفوذ در خط فعلا امکان پذیر نباشد. اکنون تمام نیروهای مدافع فنلاندی باقیمانده در تمامی شرق تا غرب خط دفاعی جنوب در یک خط واحد قرار گرفته بودند. در غرب خط لشکر های 1م، 23م، 3م، 4م، و 5م ارتش فنلاند در مقابل عناصر سپاه 7م ارتش سرخ صف آرایی کرده بودند و شهر “ویپوری” در پشت سر آن ها آخرین امید ارتش فنلاند بود و به هیچ وجه نمی بایست اجازه تصرف آن را می دادند. مرتسکوف با تکیه بر تعداد بالاتر نیروهایش بر آن بود تا هر پنج لشکر مدافع را از هر دو طرف دور بزند و به پشت آن ها و شهر ویپوری برسد تا مستقیما بر جاده منتهی به هلسینکی مسلط شود و فنلاند را فتح کند و از سوی دیگر دولت فنلاند شبانه روز جلسه برگزار میکرد تا راهی برای مذاکره و اتمام صلح آمیز جنگ پیدا کند.

آب های ساحل جنوبی و جنوب غربی فنلاند در این مقطع از سال یخ بسته بود و این امکان پیشروی تانک های روس از این مناطق را می داد و این مشکل بزرگی برای فنلاندی های کم تعداد بود. ارتش سرخ نیز با علم به این موضوع حمله را از همین زمین های یخ زده شروع کرد و لشکر 4م فنلاند را وادار به عقب نشینی کرد. فنلاندی ها به ناچار به آخرین خط دفاعی پشت سر خود پناه بردند و چند واحد از روس ها اسکی کنان از آب های یخ زده گذشتند و به خشکی رسیدند و مدافعان ساحل را نیز به عقب راندند. اما فنلاندی ها به هر ترتیبی که بود ساحل جنوب غربی را حفظ کردند و روس ها را از حمله از طریق زمین های یخ زده منصرف کردند. روس ها حمله بزرگ دیگری در غرب خط ترتیب دادند که با مقاومت جانانه و نفسگیر لشکرهای 1م، 5م، 23م، و 3م پاسخ داده شد و کمونیست ها اجازه پیشروی نیافتند. در این حین یک آفند اشتباه و ناموفق از سوی گاردساحلی فنلاند در جنوب غربی و عقب نشینی مجدد به ساحل باعث شد تا روس ها مجددا یک سرپل را در ساحل تصرف کنند. آن ها رفته رفته در ساحل پیشروی کردند و حالا با شکست گارد ساحلی، تثبیت موقعیت خود، و تصرف بخش قابل توجهی از ساحل جنوب غربی فنلاند، در تدارک دور زدن 5 لشکر مدافع ویپوری و تصرف این شهر بودند. روس ها به جاده ویپوری-هلسینکی که یک جاده شرقی-غربی بود رسیدند اما فنلاندی ها نیز از دو طرف به سراغ آن ها آمدند. نبرد سختی روی جاده درگرفت و هم متجاوزین و هم مدافعان متحمل تلفات سنگینی شدند.

اتمام جنگ

حالا که شهر ویپوری و مدافعان آن از غرب و شرق محاصره شده بودند دولت فنلاند پذیرفت تا با مسکو وارد مذاکره شود. اما کمونیست ها همزمان با مذاکرات آتش بس، برای نیروهای مستقر در ساحل جنوب نیروهای کمکی فرستادند و با اقدام مشابه از سوی فنلاندی ها، نبرد در ساحل سنگین تر شد. لشکر 4م ارتش فنلاند نیز در جنوب ابتدا چند روز مقاومت کرد اما نهایتا جزایر واقع در زمین های یخ زده جنوب را واگذار و به ساحل عقب نشینی کرد. در آن سو ویپوری و مدافعان آن زیر آتش سنگین متجاوزین قرار داشتند و فرمانده محور درخواست اجازه عقب نشینی را داشت اما دولت می دانست که با ادامه مذاکرات، جنگ در آستانه اتمام است و اشغال ویپوری دست متجاوزین را در مذاکره بازتر میکند. مرتسکوف نیز که شرایط اورژانسی را درک کرده بود هرچه نیرو داشت اطراف شهر جمع کرد تا با یک حمله همه جانبه کار را بسازد اما پیش از صدور دستور آغاز حمله بالاخره دولت فنلاند شرایط استالین را پذیرفت و روز بعد یعنی 12 مارس سال 1940 میلادی مفاد قرار داد صلح موسوم به “توافق صلح مسکو” تنظیم و اعلان عمومی شد. خط جدیدی در جنوب فنلاند تعیین شد و تمامی نیروهای فنلاند به پشت این خط که اکنون مرز جدید شوروی و فنلاند بود منتقل شدند. پرچم فنلاند در ویپوری پایین کشیده شد و این شهر به خاک شوروی ضمیمه شد. وسعت سرزمین هایی که فنلاندی ها در جریان این جنگ از دست دادند حتی بیشتر از آن مقداری بود که شوروی قبل از جنگ از آن ها خواسته بود، اما این موضوع باعث نمی شود که فکر کنیم جنگ زمستان برای فنلاند بی حاصل بوده است. زیرا در نتیجه این نبرد مشخص شد که ارتش سرخ از نظر دانش و مهارت نظامی یک ارتش واکسی یا به قول انگلیسی ها یک ببر کاغذی است و همچنین اگر فنلاندی ها بدون جنگ تمام عیار سرزمین هایی که استالین از آن ها خواسته بود را به او واگذار میکردند، این به مذاق خوی متجاوز و زیاده خواه روس ها خوش می آمد و در مراحل بعد سرزمین های بیشتری طلب می کردند، کما اینکه پذیرش عهدنامه گلستان، عهدنامه ترکمانچای را به دنبال داشت. عهدنامه صلح مسکو بخشی از شرق و بخشی از جنوب فنلاند و سرجمع 9 درصد خاک این کشور را به متجاوزین واگذار میکرد اما حداقل استقلال فنلاند را حفظ و تلاش های شوروی برای الحاق کل این کشور به خاک خود را متوقف نمود.

فنلاندی ها مقاومت و ایستادگی قهرمانانه و شگفت انگیزی در مقابل ارتش انبوه و مجهز شوروی از خود نشان دادند و همگان شاهد بودند که کمونیست ها هرچه هم که به دست آوردند با گسیل انبوه تجهیزات و نیروها و فدا کردن هزاران هزار سرباز حاصل شد. هیچ حرکت و تاکتیک قابل توجه و نوآوری جالبی از سوی متجاوزین دیده نشد و تنها قدرت آتش بیشتر آن ها را به پیش می برد و در عوض فنلاندی ها با وجود عِده و عُده بسیار کمتر عملکرد خارق العاده و ماندگاری از خود به جا گذاشتند. چه بسا اگر شمار تجهیزات و تعداد نیرو در دو جناه این جنگ مهم و سرنوشت ساز یکسان و مساوی می بود، نظام کمونیستی شوروی خیلی زودتر از سال 91 میلادی به زباله دان تاریخ پرتاب می شد.

در این جنگ فنلاندی ها در مجموع تنها حدود 25 هزار نفر تلفات و 45 هزار نفر زخمی متحمل شدند و از سوی دیگر ارتش سرخ 150 هزار سرباز و افسر را از دست داد و 200 هزار روس نیز مجروح و معلول به خانه بازگشتند. همچنین ارتش سرخ شوروی 400 هواپیما و 3 هزار تانک و خودروی زرهی را در این نبرد از دست داد که از بین رفتن این حجم عظیم از تجهیزات 15 ماه بعد و با حمله رایش سوم به شوروی اهمیت خود را نشان داد. در ضمن فنلاند که اکنون متحدانی مثل سوئد و آلمان نازی را در کنار خود می دید، با آغاز یورش هیتلر به شوروی به این ائتلاف پیوست و در جنگ جهانی دوم نیز علیه شوروی جنگید.

مقالات مشابه

حمله نیروهای روسی به فرودگاه انتنوف در اوکراین

نبرد دریایی میدوی

عملیات ضربه نخست

عملیات لاینبکر

جنگ قره باغ2020

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن