امپراتوری عثمانی از آغاز تا سقوط(قسمت سوم)
ازسلیمان باشکوه تا سلیم میگسار،عثمانی در مسیر سراشیبی
مقدمه
با سلام خدمت خوانندگان محترم سایت جنگاوران. تا به امروز تمامی مقالات تاریخی درسه یا نهایتا چهار قسمت به اتمام می رسید اما به دلیل طولانی بودن تاریخ امپراتوری عثمانی (بیش از 600 سال) و همچنین با توجه به اینکه بخش زیادی از تاریخ این کشور به جنگ با کشورمان ایران گذشته مقاله تاریخ امپراتوری عثمانی بیش از چهار قسمت خواهد بود.
قسمت سوم
نبرد با شوالیه های جنگ صلیبی در رودس
با سقوط بلگراد راه ارتش عثمانی برای پیشروی تا قلب اروپا باز شد. اما سلطان سلیمان به جای اینکه به لشکرکشی های خود در خاک اروپا ادامه بدهد به طور ناگهانی سراغ فتح جزیره رودس در شرق مدیترانه رفت.
این جزیره در نزدیکی سواحل شرقی عثمانی قرار داشت و برای قرن ها مقر شوالیه های هاسپیتالر(شاخه ای شوالیه های مذهبی بازمانده از جنگ های صلیبی ) بود. حضور شوالیه های صلیبی یک مانع جدی برای حکومت عثمانی در شرق مدیترانه محسوب می شد. چرا که کشتی های این جزیره به طور مدام به کشتی های عثمانی حمله می کرد و مسلمانان را به بردگی می گرفت.
سلیمان برای فتح این جزیره کوچک که تنها 6000 شوالیه جنگجو از آن محافظت می کردند 400 کشتی جنگی و 100 هزار سرباز به منطقه نبرد اعزام کرد. محاصره جزیره در 26 ژوئن 1522 آغاز شد و به نظر می رسید ارتش عثمانی کار سختی را پیش رو نداشته باشد. البته رودس یک بار درسال 1480 و در آخرین سال سلطنت سلطان محمد فاتح محاصره شد که نتیجه ای جز شکست ارتش عثمانی نداشت. فیلیپ ویلیرس رهبر شوالیه های هوسپیتالر از قبل انتظار حمله عثمانی ها را می کشید و به همین خاطراز تمام شوالیه های اروپایی درخواست کمک کرد و به تقویت استحکامات دفاعی جزیره پرداخت.
. شوالیه هایی از ونیز، پرتغال و اسپانیا برای کمک به رودس آمدند. برخلاف انتظار سلطان سلیمان محاصره رودس طولانی شد. مقاومت سرسختانه و حساب شده شوالیه های صلیبی جزیره در طی پنج ماه باعث کشته شدن 20 تا 60 هزار نفر از سربازان ارتش عثمانی شد. بروز بیماری بین سربازان ارتش عثمانی و مقاومت سرسختانه شوالیه های هوسپیتالر علی رغم کشته شدن 5000 هزار نفراز آنها سلیمان را عصبی و خسته کرد. در نهایت مذاکرات صلح در 22 دسامبر به نتیجه رسید. مذاکره صلح بیشتر از آنکه به نفع عثمانی باشد به نفع شوالیه های صلیبی تمام شد. براساس این پیمان صلح سلیمان به تمامی شوالیه های باقی مانده و مردم عادی اجازه داد ظرف ده جزیره را ترک کنند.رودس برای 5 سال از پرداخت مالیات معاف شد و همچنین امپراتورعثمانی متعهد شد از تخریب کلیساها و تبدیل آنها به مسجد خودداری و مجبور کردن ساکنین جزیره به پذیرش اسلام خودداری کند
اگرچه سلیمان قول داده بود از کشتارمردم جزیره خودداری کند اما پسر ونوه جم سلطان عموی شورشی معروفش که مسیحی شده و در رودس زندگی می کردند کشته شدند.
فیلیپ ویلیرس رهبر شوالیه های هوسپیتالر هم بعد از ترک رودس به جزیره مالت رفت و فرقه شوالیه های مالت را پایه گذاری کرد که بعدها باعث دردسر جدی عثمانی شد
زمینه های نبرد موهاچ
بعد از شکست شوالیه های سرسخت صلیبی رودس سلیمان اول به سراغ کشورگشایی در اروپا رفت. مجارستان تنها قدرت باقی مانده در اروپای مرکزی بود. البته به دلیل تلفات سنگین در تصرف جزیره رودس ارتش عثمانی سه سال را صرف تقویت نیروهای خود کرد.
بعد از مرگ ماتیاس کورینیوس پادشاه مجارستان و پسر ژان هونیادی دوران پادشاهان جنگاور و لایق مجارستان تمام شده بود. پادشاه آن زمان مجارستان لوییس دوم بود. اگرچه لوییس دوم قدرت پادشاهان سابق مجارستان را نداشت اما ازدواج او با خاندان قدرتمند هاپسبورگ اتریش زنگ خطر را برای سلیمان به صدا درآورد.
با وجود درگیری بین اسپانیا و فرانسه لوییس دوم عملا نمی توانست از غرب اروپا کمک بگیرد. فتوای مارتین لوترمبنی بر کمک نکردن به مجارستان نیز وضع را برای این کشور بدتر کرد.
موهاچ قتل گاه قوم مجار
متحدان لوییس دوم در جنگ موهاچ حکومت های پادشاهی لهستان،کرواسی،بوهمیا،دوک نشین باواریا،امپراتوری مقدس روم،دولت پاپ یا واتیکان متحدان مجارستان در این نبرد بودند. دو طرف در 29 اوت 1526 در دشت موهاچ واقع 9 کیلومتری غرب دانوب مقابل یکدیگر قرار گرفتند. ارتش های متحد اروپای مرکزی بین 25 تا 30 هزار نفر، و ارتش عثمانی بین 50 تا هفتاد هزار نفر نیرو داشت. متحدان اروپایی باوجود شکست های مداوم از عثمانی هنوز از سبک قدیمی نبرد خود دست نکشیده بودند و مبنای اصلی ارتش آنها براساس شوالیه های زره پوش و شجاع بود. البته اروپایی ها هم توپخانه داشتند که به هیچ وجه کارایی توپخانه عثمانی را نداشت. علی رغم شجاعت پاول تموری رهبر کلیسای مجارستان و فرمانده ارتش این کشور نبرد موهاچ تا ساعت های 4تا 5 بعد ازظهر روز 29 اوت به نفع سلطان سلیمان به پایان رسید. نتیجه نبرد موهاچ برای اروپایی ها هولناک بود. لوییس دوم پادشاه مجارستان در میدان نبرد کشته شد و با مردن او بدون جانشین تبار پادشاهان مجار از بین رفت. در پایان این نبرد سلطان سلیمان دستور داد هیچ اسیری گرفته نشود و کلیه اسرای جنگی اروپایی کشته شدند 25 هزار نفر از نیروهای اروپایی در این جنگ کشته شدند. صد هزارنفر از مردم مجارستان نیز به عنوان برده به استانبول فرستاده شدند.
نبرد موهاچ یکی ازتعیین کننده ترین جنگ های اروپا درقرن 16 میلادی بود. این نبرد به دوران حیات پادشاهی قرون وسطی مجارستان پایان داد. نبرد های مجارستان و عثمانی پایان یافت و هفتاد درصد خاک پادشاهی مجارستان به دست عثمانی افتاد. البته امپراتوری هاپسبورگ خود را به عنوان وارث مجارستان معرفی کرد و بدین ترتیب خاندان هاپسبورگ به جدیدترین دشمن اروپایی عثمانی تبدیل شد.از نکات جالب توجه نبرد موهاچ رسیدن یان زاپولیا حاکم منطقه ترانسیلوانیا با تاخیر یک روزه به میدان نبرد بود. او وقتی دید تمامی متحدان اروپاییش قتل عام شده اند عقب نشینی کرد. نبرد موهاچ بعدها به نابودگاه موهاچ یا گور ملت مجار معروف شد. سلطان سلیمان که دیگر سلیمان باشکوه نامیده می شد بعد از پیروزی در موهاچ در 10 سپتامبر 1526 شهر بودا را فتح کرد.
حمله وین، اروپا در مرز نابودی
پیروزی در نبرد موهاچ و نابودی پادشاهی مجارستان قدرت و اعتماد به نفس سلطان سلیمان را چند برابر کرد. او به هیچ وجه قصد نداشت به تصرف مجارستان و اروپای مرکزی قناعت کند. بلکه رویای او فتح تمام قاره اروپا و نابودی دشمنان مسیحی اش بود. آخرین سنگر اروپا و کلید فتح این قاره شهر وین پایتخت امپراتوری هاپسبورگ بود. یک سال بعد از نبرد موهاچ کارل پنجم که به طور همزمان امپراتور مقدس روم ،پادشاه اسپانیا و آرشیدوک اتریش بود با کمک برادرش فردیناند به مجارستان لشکر کشیدند و مناطقی را ازعثمانی پس گرفتند. سلیمان برای بیرون راندن هاپسبورگها ازمجارستان در سال 1529 به این کشور بازگشت.
بعد از فتح دوباره مجارستان سلطان سلیمان ارتش عثمانی را به سوی وین در قلب اروپا پیش راند. تدارکات ارتش عثمانی برای محاصره وین واقعا عظیم بود. 250 تا 300 هزار سرباز به همراه 400 قایق و کشتی جنگی بر روی رودخانه دانوب تشکیل دهنده نیروهای عثمانی بودند. در آن سوی میدان اتریشی ها تنها 16 تا 20 هزار سرباز و 72 توپ جنگی برای دفاع در اختیار داشتند. بلندی دیوارهای دفاعی وین بیشتر از یک متر ونیم نبود و به نظر می رسید همه چیز برای یک پیروزی بی دردسر اما شکوهمند برای عثمانی فراهم شده است.
محاصره وین در 27 سپتامبر 1529 آغاز شد. علی رغم تدارکات فراوان سلطان سلیمان بدترین فصل ممکن را برای شروع محاصره وین انتخاب کرده بود. فصل پاییز با باران های سیل آسا و طوفان های شدید اروپا به محض آغاز محاصره وین شروع شد .
زمانی که سلیمان به سمت وین لشکر کشید حتی مارتین لوتر هم احساس خطر کرد. او فهمید خطر سلیمان اگر سرکوب نشود نه تنها مسیحیان کاتولیک بلکه کل اروپا را تهدید خواهد کرد از این رو از پیروان خود خواست به کمک وین بروند.
زمانی که سلیمان به سمت وین لشکر کشید حتی مارتین لوتر هم احساس خطر کرد. او فهمید خطر سلیمان اگر سرکوب نشود نه تنها مسیحیان کاتولیک بلکه کل اروپا را تهدید خواهد کرد از این رو از پیروان خود خواست به کمک وین بروند.
کنت نیکلاس فون سالم 70 ساله که ملیتی آلمانی داشت فرمانده مدافعان شهر وین بود که بعدها به قهرمان این شهر تبدیل شد. تمامی روستاهای اطراف وین به راحتی به تصرف عثمانی درآمد. اروپایی ها طبق معمول غافلگیر شدند . کارل پنجم و امپراتوری مقدس فقط توانست تعدادی سرباز تفنگدار آلمانی و اسپانیایی به وین بفرستد.
به محض آغاز محاصره شهر طوفان های شدید و باران های سیل آغازشد. به دلیل بارش شدید باران تمامی توپ خانه سنگین عثمانی که توان تخریب دیوارهای شهررا داشت در بین راه مانده بود. سیل در منطقه بالکان به حدی شدید بود که بیشتر راه های بلغارستان و مجارستان را از بین برد و عملا راه تدارکاتی ارتش عثمانی را قطع کرد.
سلطان سلیمان و ارتش بزرگ عثمانی سه هفته تمام در پای دیوارهای وین باقی ماندند و مدام به شهر حمله کردند. اما به دلیل نداشتن توپخانه سنگین آسیب چندانی به دیوارها وارد نشد.
یکی دیگر از تاکتیک های همیشگی ارتش عثمانی زدن نقب زیر زمین و رسیدن پای دیوارهای شهر و منفجر کردن آن با باروت هم به جایی نرسید چرا که سربازان اتریشی و اسپانیایی بسیاری از آنها را کشف کردند و از بین بردند . از 11 اکتبر هم با بارش باران
به دلیل وضعیت جوی و اقلیمی اطراف وین این نقشه قابل اجرا نبود. تاخت و تاز مداوم سربازان عثمانی در روستاهای اطراف وین نیز به سرعت این منطقه را به یک منطقه لخت و عریان تبدیل کرد تاجایی که ارتش عثمانی برای تغذیه سربازانش با مشکل مواجه شد. ابراهیم پاشا وزیر و یار همیشگی سلطان سلیمان نیز در اولین محاصره وین همراه او بود.
در روزهای پایانی محاصره بارش برف کار را برای ارتش عثمانی سخت تر هم کرد. سربازان عثمانی برای نبرد طولانی مدت در آب وهوای سرد ومرطوب اروپا آمادگی نداشتند. مسیرهای تدارکاتی قطع شده بود و هرلحظه امکان می رفت کارل پنجم با نیروی عظیم خود را به وین برساند.اگرچه این اتفاق در محاصره های بعدی وین رخ داد.
سلطان سلیمان چاره ای جز پایان دادن به محاصره بی نتیجه وین نداشت. 15 اکتبر 1529 عقب نشینی ارتش عثمانی از پای دیوارهای وین آغاز شد. سلطان سلیمان که بشدت از ناکامی اش در تسخیر وین ناراحت بود دستور داد بسیاری از غنائم به دست آمده از شهرها و روستاها اطراف وین را پای دیوار های این شهر آتش بزنند. بسیاری از زنان و دختران اروپایی هم در برابر چشمان مردم وین به عنوان برده به استانبول فرستاده شدند. شکست در محاصره وین اتفاق فوق العاده و نادر در تاریخ عثمانی بود.چرا که ارتش عظیم عثمانی از آب و هوا و نیروی بسیار کوچک شکست خورده بود.
سلطان سلیمان بعد از بازگشت از وین سوگند خورد روزی کارل پنجم امپراتور اسپانیا را دستگیر و به زنجیر بکشد.
این وین شکست ناپذیر
شکست ارتش عثمانی در اولین محاصره وین به هیچ وجه سلطان سلیمان را ناامید نکرد. او تنها سه سال بعد از اولین محاصره یعنی در سال 1532 با 200 هزار سرباز و 120 توپ دوباره برای تسخیر وین راهی اروپا شد. کارل پنجم این بار از فرصت به خوبی استفاده کرد و با کمک برادرش فردیناند از سرتاسر اروپا 78 هزار سرباز برای کمک به وین جمع آوری کرد و به این شهر فرستاد. در حالی که نیروهای کارل و فردیناند در شهر وین منتظر آمدن سلطان سلیمان و نیروهایش به پای دیوارهای شهر بودند. ارتش عثمانی در مسیر وین سه هفته برای تسخیر شهر کوچک گونزو معطل شد. این شهر در حالی که تنها 700 سرباز از آن دفاع می کردند. به شدت مقابل ارتش عثمانی مقاومت کرد و سلطان سلیمان در نهایت با فرستادن پیک به نیروهای مدافع با آنها پیمان صلح امضا کرد و بدون تسخیر این شهر کوچک به مسیر خودش به سمت وین ادامه داد. اما بازهم محاصره وین به جایی نرسید.
نیروهای مدافع وین در پناه دیوارها پناه گرفته بودند و حاضر نبودند در فضای بیرون شهر رودروی ارتش عثمانی قرار بگیرند. سلیمان که راهی برای تسخیر شهر نداشت شروع به غارت مناطقی از اتریش و مجارستان کرد. در حالی که ارتش عثمانی در حال تاخت و تاز بیهوده در اروپای مرکزی بود به امپراتور عثمانی خبر رسید که آندرئا دوریا دریاسالار معروف ایتالیایی ها مشغول غارت سواحل یونان است و حتی برخی از شهرهای پلوپونز را هم تسخیر کرده، سلیمان به محض شنیدن این خبر محاصره وین را رها کرد و به استانبول بازگشت.به محض بازگشت ارتش عثمانی فردیناند برادر کارل و دوک اتریش برای سلیمان نامه نوشت و خواستار امضای پیمان صلح شد. سلیمان هم به دلیل درگیری هایی که با امپراتوری عثمانی در شرق داشت این پیمان را پذیرفت که البته این پایان کار داستان وین نبود.
در 1536 و بعد از پایان درگیری های عثمانی و دولت صفویه فرانسوای اول پیشنهاد امضای پیمان اتحاد برضد کارل پنجم را برای سلیمان فرستاد. پیمان اتحاد فرانسه و عثمانی از جهاتی جالب توجه است. چرا که بر اساس این پیمان بازرگانان فرانسوی از حق آزادی تجارت در سرتاسر امپراتوری عثمانی برخوردار شدند و همچنین دولت عثمانی قول داد که اگر از اتباع فرانسه کسی در خاک عثمانی مرتکب جرمی شود به کنسول گری های فرانسه تحویل داده خواهد شد. در واقع فرانسوای اول با زرنگی حق کاپیتولاسیون را برای اولین بار در امپراتوری عثمانی به دست آورد.
ر 1540 فرمانروای دست نشانده عثمانی در مجارستان مرد وسلیمان این کشور را به خاک امپراتوری اش اضافه کرد.
فردیناند از شاه تهماسب پادشاه صفوی درخواست اتحاد برضد عثمانی را کرد اما سلیمان به اروپا لشکر کشید و مناطق دیگری از خاک مجارستان را تصرف کرد.
اگرچه فردیناند و سلیمان در سال 1547 پیمان صلح دیگری امضا کردند اما بازهم این پیمان نقض شد.
در نهایت فردیناند بعد از مرگ پاپ پاولوس وبرادرش کارل پنجم یک پیمان صلح دائمی با سلطان سلیمان امضا کرد و قول داد علاوه بر به رسمیت شناختن حاکمیت عثمانی در مجارستان و مولداوی سالیانه 120 هزار دوکات طلا به سلطان سلیمان خراج بپردازد.
جنگ بر روی دریا
قدرت نمایی و نبردهای سلطان سلیمان با کشورهای اروپایی تنها به روی خشکی محدود نمی شد. و از اقیانوس هند تا دریای مدیترانه تبدیل به صحنه نبرد ارتش عثمانی با دشمنان فراوانش بود.
نیروی دریایی عثمانی از سال 1518 به اقیانوس هند رسید و حتی روابط گسترده ای بین سلطان سلیمان و اکبرشاه امپراتور بزرگ مغولان هند برقرارشد.
در 1537 شهر عدن در کشور یمن به تصرف نیروی دریایی عثمانی در آمد. نیروی دریایی عثمانی تا کشور هند هم پیش رفت. در 1538 نیروی دریایی عثمانی بندر دیو از مستعمرات امپراتوری پرتغال در خاک هند را محاصره کرد که شکست خورد. ارتش عثمانی دوباره سراغ یمن رفت و این بار شهر صنعا تصرف شد اما مردم عدن برضد عثمانی شورش کردند و پرتغالی ها را به آنجا دعوت کردند. عدن تا سال 1547 که پیری ریس دریاسالار معروف عثمانی آنجا را تصرف کرد دست پرتغال باقی ماند.
نیروهای عثمانی در 1552 شهر مسقط را گرفتند و در نهایت تمام منطقه شاخ آفریقا زیر نفوذ عثمانی قرار گرفت.نیروی دریایی عثمانی حتی به شرق آسیا هم رسید و در سال 1564 با درخواست کشور آچه(یکی از مناطق فعلی اندونزی) به آنجا رفت.
خیرالدین بارباروسا شیردریایی عثمانی
اصلی ترین بازوی سلطان سلیمان و نیروی دریایی عثمانی بر روی مدیترانه خیرالدین باباروسا(ریش قرمز) دریاسالار و کابودان پاشا معروف نیروی دریایی عثمانی بود. خیرالدین اصالتا اهل جزیره لسبوس یونان بود اما بعدها با غارت کشتی های اروپایی اسم و اعتباری در دریای مدیترانه بهم زد و در زمان حیات سلطان سلیم با حمله به تونس و الجزایر این مناطق را فتح به و امپراتور عثمانی تقدیم کرد. البته خیرالدین بارباروسا رقبای قدرتمندی در اردوی دشمن داشت. یکی از آنها آندریا مورئا دریاسالار وژنرال معروف اهل جنوا بود. مورئا به طور متناوب به کشورهای فرانسه، جنوا ،دولت پاپ و امپراتوری اسپانیا خدمت می کرد و تنها در یک چیز ثبات داشت و آنهم دشمنی تا پای جان با امپراتوری عثمانی بود. خیرالدین بارباروسا در سال 1534 نیروهای خود را در شهر بنزرت تونس پیدا کرد و سلسله 500 ساله حفصیون که در شمال آفریقا حکومت می کرد را به دست خود منقرض کرد. تا آن سال هیچ کشور اروپایی حتی نیروی دریایی قدرتمند اسپانیا در دریای مدیترانه توان قدرت نمایی در برابر عثمانی را نداشت.
. چرا که عثمانی با پادشاه فرانسه پیمان اتحاد بسته بود و پاپ کلمنس هفتم نیز متحد فرانسه بود در نتیجه عثمانی هیچ دشمنی نداشت. تا اینکه در سوم سپتامبر 1534 کلمنس هفتم مرد و پاولوس سوم جای او را گرفت. پاولوس بلافاصله از کارل پنجم امپراتور اسپانیا و نیمی از اروپا(قلمرو کارل پنجم تقریبا نیمی از اروپا را دربر می گرفت) برای جنگ با عثمانی تقاضای جنگ کرد.نیروی دریایی جنوا با دریانورد معروفش آندریا دورئا به کمک پاپ آمد. در بهار 1535 کارل پنجم 400 ناو جنگی و 30 هزار سرباز را در کالیاری واقع در جزیره ساردنی گرد هم آورد. ارتش متحدان اروپایی بلافاصله به سمت بندر لاگوت در خلیج تونس رفت و آنجا را محاصره کرد. خیرالدین تلاش کرد جلوی سقوط تونس را بگیرد اما شکست خورد. برده های مسیحی شهر را به ارتش اروپایی ها تسلیم کردند هزاران مسلمان در این جنگ کشته شدند. کارل پنجم برای تلافی مولای حسن فرمانروای سلسله منقرض شده حفصیون را به قدرت بازگرداندو پادگانی در تونس باقی گذاشت.
خیرالدین بارباروسا تمامی دوسال بعدی را صرف ساخت ناوگان جدید کرد و دویست کشتی جنگی ساخت. نیروی دریایی عثمانی در ژوییه 1537 در بندر تارانت پیاده شدند. دنیای مسیحیت در خطر افتاد و کشورهای ونیز،اسپانیا و دولت پاپی اتحاد مقدس را تشکیل دادند.
رویارویی بزرگ نیروی دریایی عثمانی با نیروی دریایی متحدین اروپایی در در روز 28 سپتامبر در پروزا واقع در غرب یونان رخ داد. اگرچه قوای متحدین تقریبا دو برابر بود اما خیرالدین بارباروسا اتحاد مقدس را شکست داد و تمام مستعمرات یونانی ونیز به دست عثمانی افتاد. با پیروزی در این جنگ نیروی دریایی عثمانی برای 33 سال آینده و تا زمان نبرد لپانتو قدرت اول در شرق مدیترانه شد.
ونیز با عثمانی صلح کرد و کارل پنجم سعی کرد با دادن وعده حکومت در شمال آفریقا خیرالدین را بفریبد. اما او نپذیرفت. ارتش اسپانیا در اکتبر 1541 در الجزایر با نیروهای عثمانی درگیرشد که هم در دریا و هم در خشکی مغلوب نیروی های خیرالدین بارباروسا شدند. با این پیروزی ها نیروی دریایی عثمانی از دریای مدیترانه تا اقیانوس هند را کنترل می کرد. در این بین تنها نیروی دریایی پرتغال بود که مدام با عثمانی در حال نبرد بود.
در سال 1542 ارتش عثمانی به طرف ایتالیا راه افتاد. خیرالدین شهر کالابریا را تصرف کرد و به شهر اوستیا که دروازه رم بود رسید. اما اتحاد پاپ پاولوس سوم با فرانسوای اول که متحد عثمانی بود دنیای مسیحیت را نجات داد. خیرالدین با پاپ صلح کرد و به بندر تولون فرانسه متحد اروپایی عثمانی رفت. قوای مشترک فرانسه و عثمانی به اسپانیا حمله کردند و شهر نیس به دست فرانسه افتاد. اما با اتحاد مجدد فرانسه واسپانیا در سال 1544 دوران اتحاد فرانسه و عثمانی به سر رسید. خیرالدین در سال 1546 در سن 88 سالگی مرد و دنیای مسیحیت یک نفس راحت کشید.
سلطان سلیمان و رقیب سرسختی به نام شاه تهماسب اول
جنگ های ایران و عثمانی در دوره سلطان سلیمان و شاه تهماسب از جذاب ترین بخش های تاریخ ایران و بیشتر شبیه به داستان های حماسی شاهنامه فردوسی است.
شاه اسماعیل صفوی در سال 1524 در سن 38 سالگی و از غم شکست چالدران درگذشت و سلطنت به ولیعهد ده ساله اش شاه تهماسب اول رسید. تهماسب در حالی به سلطنت رسید که علاوه بر سران قدرت طلب قزلباش از ازبکان گرفته تا ارتش شکست ناپذیر عثمانی را به عنوان دشمنان سرسخت پیش روی خود داشت. شاه تهماسب اول جزو پادشاهان کمتر شناخته شده ایران است و حتی بین سلاطین صفوی نیز کمتر شهرت دارد. با این وجود این پادشاه در همان سنین نوجوانی دست به کاری زد که امپراتوران مقتدر اروپایی مثل کارل پنجم از انجام آن عاجز بودند. تهماسب علی رغم سن کم 6 سال اول سلطنت خود را صرف سرکوب شورش های داخلی و همین طور نبرد با ازبکان کرد. تهماسب در حالی به سلطنت رسیده بود که سلطان سلیمان قانونی در اوج قدرت افتخار به سر می برد. ارتش عثمانی به راحتی تا قلب اروپا یعنی شهر وین پیش رفته بود و تمامی قدرت های اروپایی ترجیح داده بودند با این سلطان مقتدر صلح کنند. ایران و عثمانی در دوران سلطنت سلیمان و شاه تهماسب چهار بار باهم جنگیدند . جنگ های که هرکدام برای نابودی استقلال کل ایران کافی بود اما این ماجرا رخ نداد
جنگ های اول و دوم
از سال 1524 میلادی تحریکات ابراهیم پاشا وزیر مقتدر و دوست سلطان سلیمان برضد ایران آغاز شد. ابراهیم پاشا معتقد بود امپراتوری عثمانی می بایست از سمت ایران توسعه پیدا کند و سلطنت شاه تهماسب 19 ساله در ایران را بهترین فرصت برای تصرف کامل امپراتوری صفویه می دانست. در نهایت در سال 940 قمری مصادف با 1533 لشکری عظیم به فرماندهی ابراهیم پاشا به سمت ایران لشکرکشید. شاه تهماسب در زمان حمله عثمانی با تمامی نیروهای خود برای دفع حملات ازبکان در خراسان بود. به محض شنیدن خبر حمله عثمانی ارتش ایران را به سرعت به سمت آذربایجان حرکت داد. سرعت حرکت شاه آنقدر زیاد بود که بسیاری از سربازان از فرط خستگی در طی مسیر جاماندند.در زمان حمله اول اولمه تکلو حاکم خیانتکار آذربایجان در پیروزی عثمانی نقش اصلی را داشت و او بدون درگیری آذربایجان را تسلیم ارتش ابراهیم پاشا کرد. به دنبال این هجوم شهر بغداد و همین طور تمامی مناطق کرد نشین برای اولین بار به تصرف عثمانی در آمد.ارتش قزلباش شاه تهماسب نه از نظر تعداد نفرات و نه تعداد تجهیزات توان رویارویی با ارتش عثمانی را نداشت و نیروهای ایرانی سعی می کردند به سبک جنگ و گریز پارتیزانی به ارتش قدرتمند عثمانی ضربه وارد کنند. شاه تهماسب با هوشیاری از رویارویی مستقیم با ارتش عثمانی اجتناب کرد. با فتح تبریز سلطان سلیمان هم وارد ایران شد و تصمیم گرفت باقی مانده ایران را نیز فتح کند. اما تعقیب گریز آنقدر طولانی شد که زمستان سرد و سخت غرب ایران آغاز شد. ارتش عثمانی که تاشهر سلطانیه زنجان پیشروی کرده بود گرفتار سرما و برف شدید شد و بسیاری از سربازانش کشته شدند. سلطان سلیمان دستور عقب نشینی به سمت موصل عراق را داد. در این بین مردم شهر تبریز نیز دست به قیام زدند. شاه تهماسب نیز با رسیدن نیروهای کمکی به سمت تبریز راه افتاد و نیروهای اشغالگر عثمانی هم قبل از رسیدن ارتش ایران تبریز را تخلیه کردند و شاه تهماسب دوباره تبریز را پس گرفت.
در نبردی که بین پیشقراولان دو طرف در منطقه درجزین رخ داد ارتش عثمانی شکست خورد و شاه تهماسب قلعه وان را محاصره کرد. حاکم دیاربکر به کمک وان آمد اما اوهم شکست خورد و به قلعه ارجیس پناهنده شد. سلطان سلیمان سنان پاشا را با یک لشکر برای کمک به ارجیس فرستاد اما سنان پاشا از نیروهای قزلباش به فرماندهی بداق خان قاجار شکست خوردند و سنان پاشا نیز کشته شد.با این واقعه هجوم اول و دوم عثمانی به ایران در دوره سلیمان تمام شد.
به محض آغاز جنگ های ایران و عثمانی کشورهای اروپایی نیز نفس راحتی کشیدند. کارل پنجم امپراتور اسپانیا بلافاصله نامه هایی برای شاه تهماسب فرستاد و خواستار اتحاد با ایران شد.
هجوم سوم با تحریک برادر شاه تهماسب
سومین هجوم سلطان سلیمان به سمت ایران در سال 1548 و به تحریک القاص میرزا برادر کوچکتر و خیانتکار شاه تهماسب به ایران انجام شد. القاص میرزا به دلیلی اختلافاتی که با برادرش داشت به خاک عثمانی گریخت و به سلطان سلیمان گفت بسیاری از سران قزلباش و مردم عادی از شاه تهماسب ناراضی اند و او به راحتی می تواند بقیه ایران را تسخیر کند.
شاه تهماسب به محض اینکه از خبر لشکر کشی عثمانی آگاه شد خود را به تبریز رساند و در منطقه شنب غازان اردو زد و به تمام شهرهای ایران دستور داد قوای کمکی به اردوی او بفرستند. قوای کمکی به سرعت به او رسید. شاه تهماسب این بار سیاست جدید زمین سوخته را در پیش گرفت. به دستور او تمامی چاه های آب و منابع آذوقه مسیر لشکرکشی عثمانی تخریب شد و از بین رفت. اولمه تکلو حاکم خیانتکار تبریز با یک لشکر به سمت وان حرکت کرد و القاص میرزا نیز با لشکری که سلیمان به او داد بود به طور ناگهانی به سمت مرکز ایران رفت. او به سرعت همدان،قم، کاشان و ری را تصرف کرد. اصفهان را نیز محاصره کرده بود که شاه تهماسب به برادرش بهرام میرزا و ابراهیم خان ذوالقدر حاکم شیراز دستور مقابله داد. آنها به سرعت القاص میرزا را فراری دادند و او از سمت خوزستان به طرف عراق گریخت. بزرگان عثمانی به سلطان سلیمان در مورد خطر القاص میرزا هشدار دادند او هم لشکری برای دستگیری فرستاداما القاص بازهم به مریوان فرار کرد. آنجا دستگیر شد و شاه تهماسب او را به زندان قهقهه فرستاد که تا پایان عمر همانجا ماند.با دستگیری القاص میرزا هم هجوم سوم ارتش عثمانی بی نتیجه به پایان رسید.
هجوم چهارم و پایانی
تا 5 سال بعد از هجوم سوم یعنی سال 1554 صلح نسبی بین دو کشور برقرار بود. اسکندر پاشا حاکم وان این بار بانی جنگ شد. او مدام در حال تاخت و تاز در مرزهای ایران بود نیروهای ایرانی به خاطر برهم نخوردن صلح با او مقابله نمی کردند. اسکندرپاشا این عدم واکنش را به ضعف تعبیر کرد و سلطان سلیمان را برای هجوم جدید به ایران دعوت کرد. سلطان سلیمان از هجوم های ناموفق قبلی عصبانی بود بلافاصله به شاه تهماسب نامه نوشت و به او اعلام جنگ کرد. بازهم سیاست زمین سوخته اجرا شد . از تفلیس تا وان از آذوقه خالی شد. شاه پسرش اسماعیل میرزا(شاه اسماعیل دوم) را برای جنگ با اسکندر پاشا فرستاد. اسماعیل پیروز شد. ارتش عثمانی به دلیل کمبود آذوقه در حلب اردو زد و برای گذراندن زمستان به سمت نخجوان حرکت کرد. در تمام مسیر ارتش ایران مدام در حال شبیخون زدن به نیروهای عثمانی بود.
اما در نخجوان از آذوقه خبری نبود. در نبردهای مدام بین نیروهای پیش قراول دو طرف سنان بیک از نزدیکان سلیمان اسیر ایرانی ها شد. ارتش عثمانی که از نظر آذوقه شرایط خوبی نداشت اسارت سنان بیک را دستمایه صلح قرار داد و مذاکرات صلح آماسیه بین دو طرف آغاز شد. در سال 1555 پیمان صلحی بین دو طرف امضا شد که عثمانی صاحب متصرفات قبلی اش در عراق و کردستان شد و در عوض قول داد از یورش به ایران دست بردارد. شاه تهماسب نیز قول داد از تحریک شیعیان آناتولی برضد عثمانی دست بکشد. این پیمان صلح تا پایان دوره شاه اسماعیل دوم پایدار باقی ماند.
فرار بایزید به ایران
چهارسال بعد از امضای پیمان صلح آماسیه بایزید یکی از دو پسر زنده مانده سلطان سلیمان برضد پدر و برادرش سلیم شورید و بعد از شکست از نیروهای برادرش سلیم در سال 1559 با ده هزار سرباز و چهار پسرش به ایران پناهنده شد. پناهندگی بایزید به ایران دولت صفوی را دچار وضعیت عجیب و غریبی کرد.شاه تهماسب ابتدا سعی کرد با مذاکره و نوشتن نامه پدر و پسر را آشتی دهد اما سلطان سلیمان فقط خواهان تحویل بایزید و پسرانش بود. در نهایت جاسوسان به شاه تهماسب خبر دادند بایزید قصد مسموم کردن شاه و پیشکش کردن ایران به پدرش را دارد. شاه تهماسب هم بلافاصله بعد از گرفتن 500 هزار دوکات طلا در سال 1561 بایزید و پسرانش را تسلیم جلادان سلطان سلیمان کرد و به دستور سلیمان پسر و نوه هایش در همان ایران گردن زده شدند.
وقتی یک زن پایه گذار نابودی امپراتوری عثمانی می شود
هر قدر دوران سلطنت سلطان سلیمان و زندگی سیاسی او باشکوه و افتخار آمیز بود زندگی خصوصی اش دچار دردسر ، بحران و جنگ زنانه بود.
سلطان سلیمان به مانند تمامی اجدادش دهها زن در حرمسرای خود داشت و طبق سنت بیشتر این زنان از کنیزان به اسارت گرفته شده کشورهای اروپایی بودند. زنانی که به مرحله خاصگی یا کادین سلطان می رسیدند فرزندانشان تبدیل به شاهزادگان وارث تاج و تخت می شدند. سلاطین عثمانی تا زمان سلطان سلیمان هیچ گاه زن عقدی نداشتند و عقد کردن یک زن خاص را نشان دهنده پایین آمدن شان امپراتور می دانستند.
زندگی شخصی و خانوادگی سلیمان در ده سال اول سلطنتش تقریبا آرام بود همسرش ماه دوران زن محبوب او بود و پسراو به نام شاهزاده مصطفی نیز شاهزاده ایی تمام و کمال و بشدت محبوب در کل امپراتوری بود. اما با ورود یک زن روسی به نام روکسلانه تمامی ارکان حرمسرا و حتی امپراتوری عثمانی به لرزه درآمد.
روکسلانه به دلیل هوش و زیبایی به سرعت مورد توجه قرار گرفت و به دایره زنان خاصه سلطان راه یافت. او بعدها به نام خرم سلطان معروف شد. این زن مرموز بتدریج شروع به نفوذ و تسلط بر روی سلطان سلیمان کرد. اما دو مانع عمده بر سر راه او وجود داشت اولی ابراهیم پاشا وزیر مقتدر که شوهرخواهر سلطان نیز بود. دومی شاهزاده مصطفی ولیعهدشایسته و بشدت محبوب عثمانی. خرم سلطان بتدریج شروع به توطئه چینی برضد ابراهیم پاشا کرد. چرا که ابراهیم پاشا اصلی ترین حامی مصطفی بود. قدرت و نفوذ ابراهیم پاشا تا حدی بالا رفته بود که سلطان سلیمان اداره مستعمرات اروپایی را به او سپرده بود و همچنین سوگند خورده بود هیچ گاه فرمان مرگ وزیر محبوبش را نخواهد داد. ثروت عظیم ، غرور بیجای ابراهیم پاشا و همین طور تحریکات خرم سلطان در نهایت کار دست ابراهیم پاشا داد و سلطان سلیمان علی رغم سوگندی که خورده بود(براساس برخی روایات ابراهیم زمانی که سلیمان خواب بود به قتل رسید تا سوگند سلطان شکسته نشود!) در 15 مارس 1536 ابراهیم پاشا در کاخ توپقاپی به قتل رسید.
خرم سلطان قبل از مرگ ابراهیم پاشا ترتیب یک ماجرای بزرگ را داد و آن مجبور کردن سلیمان به عقد کردن وی بود. بدین ترتیب در سال 1532 خرم سلطان به عقد سلطان سلیمان در آمد و نفوذ و قدرتش چند برابر شد. در فاصله این سالها خرم 5 پسر به نام های محمد،عبدالله،سلیم،بایزید و جهانگیر برای سلطان به دنیا آورد.
چهار سال بعد از مرگ ابراهیم پاشا خرم سلطان برای زمینه را برای خلع مصطفی از ولیعهدی آماده کرد. اما ولیعهد جوان بشدت بین مردم عثمانی محبوب بود . بوسبک سفیر امپراتوری مقدس روم درباره شاهزاده مصطفی برای دولتش نوشت: در میان فرزندان سلیمان، پسرش مصطفی به طرز شگفتانگیزی فرهیخته و باملاحظه است و از آنجایی که ۲۴ یا ۲۵ سال سن دارد آمادهٔ سلطنت میباشد. خدا نیاورد آن روزی را که چنین بربری با چنین قدرتی به نزدیکی ما برسد.
البته امپراتوری عثمانی هم هیچ سیستم مشخصی برای جانشینی نداشت. از زمان پدر سلیمان یعنی سلیم او که کوچکترین پسر بود با کشتن سایر برادرانش به سلطنت رسید. بعد از مرگ ابراهیم پاشا با نفوذ خرم دامادش رستم پاشا صدراعظم شد.
در سال 1540 با نفوذ رستم پاشا و خرم سلطان مصطفی از ولیعهدی عثمانی خلع شد اما بازهم خیال خرم سلطان آسوده نبود.
در سال 1553 و در جریان هجوم چهارم به ایران رستم پاشا فرماندهی ارتش عثمانی را به عهده گرفت. خرم و جاسوسانش بلافاصله شایعه را به گوش سلطان رساندند که شاهزاده مصطفی از اینکه فرماندهی به او سپرده نشده ناراضی است و قصد شورش دارد. سلیمان بتدریج شایعات را باور کرد و در بازگشت از ایران دستور احضار مصطفی را صادر کرد. مصطفی به خوبی می دانست چه توطئه ای برضد او در جریان است اما از آنجا که از پشتیبانی نیروهای ارتش وینی چری مطمئن بود به خیمه فرماندهی پدرش رفت. بنا به روایت بوسبک به محض ورود مصطفی به چادر خواجگان سلیمان برسرش ریختند و در روز 6 اکتبر 1553 در سن 38 او را کشتند.کشته شدن مصطفی از عوامل امضای پیمان صلح آماسیه بین ایران عثمانی هم شد چرا که سلیمان بشدت از شورش ینی چری ها بیمناک بودو به سرعت با ایران صلح کرد.
سلیمان بعد از کشتن فرزندش متوجه اشتباه خودش شد. بعد از برکناری مصطفی شاهزاده محمد پسر بزرگ خرم ولیعهد شد اما اوهم یک ماه بعد از مرگ مصطفی به طرز مشکوکی مرد. اکنون تنها سه پسر برای سلیمان باقی مانده بود سلیم، بایزید و جهانگیر(عبدالله در سال 1526 مرده بود) در بین این سه نفر شاهزاده جهانگیر بشدت به برادر بزرگش شاهزاده مصطفی وابسته روحی و عاطفی داشت و تنها چند روز بعد از مرگ مصطفی بیمار شد و در سن 23 سالگی درگذشت. حالا فقط سلیم و بایزید باقی مانده بود. از بین این دونفر بایزید شخصیتی جنگجو وشایسته تر ازسلیم همیشه خوشگذران داشت. اما خرم سلطان به طرز عجیبی به دنبال ولیعهدی پسر نالایقش سلیم بود تا اینکه بایزید هم شورید و به ایران گریخت و کشته شد و در نهایت سلطان سلیم یکی از نالایق ترین پسران سلیمان ولیعهد امپراتوری عظیم عثمانی شد و پایه گذار اضمحلال این دولت در سال های آینده شد.
سال های ناکامی
سلطان سلیمان در پنج سال آخر سلطنتش روزهای خوبی را سپری نکرد. در 1564 خبریورش های متوالی شوالیه های شهسوار جزیره مالت به کشتی های عثمانی به سلیمان رسید. شهسواران مالت باقی مانده همان شوالیه های صلیبی جزیره رودس بودند.
سلیمان درآوریل همان سال 150 کشتی با 20 هزار سرباز برای حمله به مالت روانه این جزیره کرد. اما شوالیه های مسیحی به فرماندهی ژان دولاوالت به سختی مقاومت کردند. دژسنت المو پس از دادن 6 هزار کشته به دست عثمانی افتاد اما به سرعت و به دلیل رسیدن قوای کمکی اسپانیا نیروهای عثمانی مجبور به عقب نشینی شدند.
مرگ سلیمان قانونی
در جولای 1564 فردیناند اول امپراتور مقدس روم مرد و سلطنت به پسرش ماکسیملیان دوم رسید. ماکسیملیان به محض رسیدن به سلطنت پیمان صلح و پرداخت خراج به عثمانی را باطل اعلام کرد. سلیمان هم علی رغم سن زیاد در سن 71 سالگی و در سال 1566 برای تنبیه ماکسیملیان به اتریش لشکرکشید. دراوت همان سال شهر سگیتوار در اتریش به دست عثمانی محاصره شد اما شهر به سرعت تسخیر نشد و بنا به گفته مورخان سلطان سلیمان به همین خاطر روز 7 سپتامبر داخل چادرش سکته کرد و مرد. اگرچه شهر با تلفات سی هزار نفره سقوط کرد اما به دلیل مرگ امپراتوری مقتدر عثمانی ارتش شهر را رها کرد و به استانبول بازگشت.
بامرگ سلطان دوران اقتدار امپراتوری عثمانی هم به پایان رسید. اگرچه سلیمان امپراتوری اجدادش را به اوج قدرت رساند و به قدرت اول دنیا در دوران خودش تبدیل کرد اما تصمیمات اشتباه و نفوذ وحشتناک زنانی مانند خرم سلطان در برخی تصمیمات او پایه گذار آغاز سقوط این امپراتوری شد.
سلیم میگسار
بعد از مرگ سلطان سلیمان در قلب اروپا پسر نالایق و خوشگذرانش به نام سلیم دوم به امپراتوری رسید. سلیم چهره ای متورم داشت وبیشتر اوقات هم مست بود به همین خاطر به زودی لقب میگسار گرفت. در واقع سلطان سلیم آنقدر امپراتور نالایقی بود که بزودی شایعاتی در سرتاسر امپراتوری رواج یافت که اصلا سلیم پسر سلیمان نیست!
حتی شایع شد سلیم پسر ابراهیم پاشا وزیر مقتول عثمانی است.
اولین اقدام سلیم تبعید و اخراج تمام زنان پدرش بود. از آنجا که خرم سلطان در سال 1553 مرده بود اختیار دربار به دست نوربانو سلطان همسر محبوب سلیم افتاد.
تنها خوش شانسی دولت عثمانی وسلیم حضور وزیر باکفایتی به نام صوقللی محمد یا محمد سوکولو در سمت صدراعظمی امپراتوری بود.سلیم باوجود بی لیاقتی به خوبی از ضعف های خودش آگاه بود و تمامی اختیار سلطنت را به صوقللی محمد سپرد. در زمان حکومت سلیم شراب خواری که تا آن زمان امری حرام و ناپسند بود اندک اندک در کل امپراتوری رواج یافت. شراب خواری بتدریج روحیه جنگاوری ینی چریها را از بین برد.
سلیم در کل دوران حکومتش در هیچ لشکرکشی حاضر نشد. در دوران او ماکسیمیلیان دوم با پرداخت تنها سی هزار سکه طلا صلح را از عثمانی خرید. در دوره سلیم نوربانو از طریق صوقللی محمد کل امپراتوری را کنترل می کرد. در این دوران عربستان به طور کامل زیر نفوذ عثمانی قرار گرفت. تنها دستاورد نظامی دوران سلیم حمله به جزیره قبرس بود. هر قدر سلیم به دنبال دسترسی به شراب های مرغوب قبرس بود صوقللی محمد به ارزش استراتژیک این جزیره فکر می کرد. حمله به قبرس در تابستان 1570 آغاز شد.
60 هزار سرباز تحت فرماندهی لالامصطفی پاشا به جزیره قبرس که جزو جمهوری ونیز بود حمله کردند.
سرانجام در 9 سپتامبر شهر نیکوزیا مرکز قبرس بعد از یک مقاومت شدید سقوط کرد.
پاپ پیوس که از سقوط قبرس نگران شده بود و با تلاش فراوان در 20 مه 1571 اتحاد مقدسی را با حضور ونیز و اسپانیا تشکیل داد و زمینه های نبرد لپانتو چیده شد.
نبرد لپانتو
بعد از پیروزی عثمانی در فتح قبرس بعد از بیش از 33 سال بار دیگر نیروی دریایی کشورهای اروپایی برای جنگ با عثمانی در کنار هم ایستادند. در این جنگ کشورهای اسپانیا، اتریش،ونیز، مالت ،ناپل،سیسیل ، جمهوری جنوا، شوالیه های صلیبی مالت و نیروهای پاپ در تابستان 1571 تحت فرماندهی شاهزاده دون خوان پسرنامشروع کارل پنجم در منطقه مسینا جمع شدند.
در 7 اکتبر 1571 نیروی دریایی دو طرف در خلیج لپانتو رودر روی یکدیگر قرار گرفتند. ارتش عثمانی 270 کشتی و 35 هزار سرباز و ارتش متحدین 250 کشتی و سی هزار سرباز داشت. مزیت نیروهای اروپایی 6 ناو جنگی جدیدی بود که ساخته بودند. از نکات جالب توجه این جنگ حضور سروانتس نویسنده معروف اسپانیانی در بین نیروهای اروپایی بود که در این جنگ دست چپش را از دست داد و به همین خاطر بقیه عمر به نویسندگی پرداخت. او بعدها در باره آن نبرد گفت در آن روز فرخنده مسیحیت دریافت که اروپایی هاهم شکست می خورند.
جنگ بسیار سخت و خونین دنبال شد و بعد از کشته شدن علی پاشا موذن زاده فرمانده نیروهای دریایی عثمانی مقاومت آنها فروپاشید. در پایان این جنگ 260 کشتی عثمانی نابود شد و 50 هزار سرباز عثمانی کشته شدند. 15 هزار اسیر مسیحی هم آزاد شدند.
نبرد لپانتو را آخرین جنگ دریایی صلیبی اروپایی ها هم نامیده اند.
اگرچه صوقللی محمد در عرض 18 ماه بعد ناوگان از دست رفته را جبران کرد اما نیروی دریایی عثمانی ملوان و سرباز کارآزموده برای جایگزینی نداشت.
از نکات جالب توجه این جنگ بهم خورد اتحاد مقدس در پایان نبرد بود. در حالی که عثمانی با نابودی نیروی دریایی اش عملا هیچ دفاعی نداشت کشورهای اروپایی از این فرصت استفاده نکردند. بعد از پایان جنگ برسر تقسیم غنائم بین کشورها اختلاف افتاد.
برخی از کشورهای اروپایی می خواستند اسیران مسیحی آزاد شده را همچنان به عنوان برده خود نگه دارند اما پاپ پیوس مانع این کار شد. پاپ که از این پیروزی خوشحال بود برای پادشاه ایران شاه تهماسب، و سایر دشمنان عثمانی نامه نوشت و خواستار اتحاد برای نابودی نهایی عثمانی شد. اما به جایی نرسید و اتحاد مقدس به خاطر اختلافات فراوان طرفین از هم پاشید. بعد از پایان جنگ لپانتو عثمانی با فرانسه و اتریش پیمان صلح امضا کرد. در15 دسامبر 1574 سلطان سلیم 50 ساله کاملا مست به حمام رفت و در اثر سرخوردن سرش به سنگ مرمر خورد و در اثر خونریزی مغزی مرد.
ادامه دارد
تهیه و گرد آوری: زهرا صادقیان
منابع: تاریخ تمدن ویل دورانت
فرمانروایان خلیج شاخ زرین نوشته نوئل باربر
شاه اسماعیل صفوی مرشد سرخ کلاهان نوشته احمد پناهی سمنانی