سلطنت رومانوف در پایان راه …….
زهراصادقیان
نیکلای پسر بزرگ تزار به محض مرگ الکساندر سوم در سال 1894 به عنوان تزار جدید روسیه انتخاب شد . تزار جدید روسیه به شدت از تجملات و تشریفات سخت دربار روسیه بیزار بود. نیکلای سه هفته بعد از رسیدن به قدرت با پرنسس الکساندار فئودورنا آلمانی ازدواج کرد . اگرچه مخالفت چندانی با تزار جدید وجود نداشت اما فروریختن یکی از جایگاه های مردم در روز تاجگذاری تزارنیکلای باعث 2هزار نفر از مردم شد و همین اتفاق برای مردم خرافاتی روسیه کافی بود تا زمینه خوبی برای تنفر از تزار و همسر آلمانی اش پیدا کنند.
به غیر از این حادثه اوضاع آرام بود. در 1895 صد وهشتاد نماینده شورای زمستوف برای گفتن تبریک شروع سلطنت نزد تزار رفتند و از او خواستند زمینه های سلطنت مشروطه در روسیه را فراهم کند اما تزار به طرز عجیبی از سلطنت استبدادی دفاع کرد و آن را موهبت اعطا شده از سوی خدا به تزار دانست.
روزهای خوش آغاز
تزار در ابتدای سلطنت امور کشور را به پوبیدونوستروف سپرد. رشد صنایع فلزی و معدنی در آن سال ها بسیار چشمگیر بود تا جایی که روسیه در سال 1899 از نظر میزان تولیدات فلزی به رتبه چهارم جهان رسید. همچنین اعطای زمین به کشاورزان هم بتدریج بیشتر شد. ایجاد بانک کشاورزان در 1882 زمینه را برای اعطای زمین به کشاورزان بدون زمین تسهیل می کرد.
اگرچه در 1885 بانک اشراف هم به منظور وام دادن به اشراف! تشکیل شد که به شدت ضرر طبقه پایین بود. ارزش روبل ثابت و ارزشی معادل طلا داشت. همچنین به برکت سیاستمداران کارکشته تزار بودجه کشور متعادل شده بودو با انحصار فروش الکل توسط دولت هزینه ساخت خطوط جدید راه آهن روسیه تامین شد و میزان راه آهن تا 1905 به ده هزار و 600 کیلومتر رسید. مدارس پلی تکنیک در مسکو و پترزبورگ و کیف ساخته شد و 140 مدرسه بازرگانی در شهرهای دیگر روسیه به وجود آمد. همچنین قانون کار برای زنان کودکان تصویب شد.در آن سالها تزار و خانواده کوچیکش به جای زندگی در قصرهای سلطنتی پترزبورگ در قریه تزارسکویه سلو در جنوب این شهر زندگی می کردند. اگرچه اوضاع ظاهری روسیه ظاهرا بر وفق مراد بود اما اوضاع زندگی خانوادگی خاندان سلطنت چندان جالب نبود. الکساندرا از 1895 تا 1901 صاحب 4 دخترشد. نداشتن فرزند پسر کم کم اطرافیان تزار را نگران کرد. این فشار باعث شد تا آلکساندار که بسیار خرافاتی و مذهبی بود برای پسردار شدن دست به دامان رمال ها و روحانیون شود.
بحران آغاز می شود
دعاهای تزار و همسرش سرانجام جواب داد و در 1904 صاحب پسری به نام الکسی شدند. اما روزهای خوش تزار و روسیه دوام چندانی نداشت. براساس گزارشات اوخرانا پلیس مخفی تزاری فعالیت های مارکسیست های انقلابی در حال اوج گیری بود . مارکسیست ها از طرف نویسندگان معروفی مانند کنت تولستوی و ماکسیم گورکی پشتیبانی می شدند. ترورهای مداوم سیاست مداران و دولت مداران دولت تزاری از سوی مخالفین کم کم اوضاع روسیه را بحرانی کرد. میزان اعتصابات کارگری به حدی زیاد شده بود که دولت 200 هزار سرباز برای مقابله با این اعتصابات به کار گرفت. تشکیلات تروریستی اراده ملت از اولین گروهک های انقلابی روسیه بود که در دوره تزار نیکلای دوم ایجاد شده بود. میخاییلوف بنیان گذار این گروه بود. در زمان نیکلای هم گروه اراده نبرد ایجاد شده بود. در 1883 پلوخانوف اولین گروه مارکسیست را پایه گذاری کرده بود. در مارس 1887 سوقصد نافرجامی به جان تزار انجام شد. و الکساندرایلیچ اولیانوف که برادر بزرگتر لنین بود به جرم این سوقصد اعدام شد. در همین دوران محدودیت های سنگینی بر علیه یهودیان روسیه وضع شد و و آن ها از حق تحصیل و اشتغال در کارهایی مانند وکالت منع شدند. همچنین اسم لهستان از روی نقشه ها حذف و اسم این کشور به ویستول تغییر کرد. در دوره نیکلای همچنین روس گرایی وتنفر از آلمانی ها بشدت بیشتر شد. اوخرانا به فرماندهی پلوهوف وزیر کشور در آن سالها مدام در حال مبارزه با این گروهک های تروریستی بودند. در 1901 وزرایی مثل بوگولیوپوف و در 1903 فرماندار شهر اوفا ترور شدند.
وضعیت اروپایی
در 1882 پیمان اتحاد بین آلمان اتریش و ایتالیا باعث وحشت تزار شد . همچنین دولت روسیه قصد پیشروی در آسیای میانه به سمت هند را داشت که با هشدارشدید انگلستان منصرف شد. تزار برای مقابله با قدرت روز افزون آلمان با فرانسه پیمان اتحاد همه جانبه امضا کرد و تا جایی پیش رفت که جلوی حمله آلمان به فرانسه را هم گرفت.
همکاری نظامی بین روسیه و فرانسه بشدت افزایش یافت و افسران دریایی دوکشور برای بازدید و آموزش مدام بین دوکشور در حال رفت آمد بودند
نبرد فاجعه بار با ژاپن و انقلاب 1905
سال 1905 یکی از بدترین سال های سلطنت تزار نیکلای بود. تزار روسیه در سال های سلطنتش مانند اجداد خود چندان به دنبال توسعه طلبی در اروپا نبود و بیشتر ترجیح میداد درآسیا دست به کشورگشایی بزند. در راستای همین سیاست روابط بسیار نزدیکی با امپراتوری رو به زوال چین برقرار کرد. در سال 1900 شورش باکسرها در چین اوضاع این کشور را به حدی بحرانی کرد که امپراتور چین از کشورهایی نظیر روسیه کمک خواست. ارتش روسیه در خاک چین مستقر شد. اگرچه قیام باکسرها به اتمام رسیده بود اما ارتش تزار از تخلیه چین سرباز زد. ژاپن به استقرار ارتش روسیه در نزدیکی خاک خودش به شدت معترض شد. دوکشور ترجیح دادند این اختلافات را با مذاکره حل کنند . از طرف تزار دریاسالار آلکسیف به عنوان نماینده تعیین شد.در کمال بی لیاقتی آلکسیف اختلافات نه تنها حل نشد بلکه کار به قطع روابط دو کشور هم رسید. به محض قطع روابط در فوریه 1904 ارتش ژاپن بمباران کشتی های روسیه در بندر پورت آرتور را آغاز کرد.
نیروهای اصلی ارتش روسیه از میدان جنگ بسیار دور بودند و وضع تدارکاتی مناسبی نداشتند به همین خاطر به سرعت بندر پورت آرتور سقوط کرد. در همین ایام پلوهوف وزیر شایسته کشور ترور شد. روسیه در نبرد لیائولنگ عقب نشینی کرد و ژنرال کورپاتکین به سختی شکست خورد. نیروی دریایی روسیه بعد از طی یک مسیر طولانی از دریایی بالتیک به شرق دور اعزام شده بود در 28 مه 1905 به دست دیاسالار تسوشیما بشدت شکست خورد و تقریبا از بین رفت. سرانجام نبرد دوکشور با پادرمیانی روزولت رییس جمهور وقت آمریکا پای میز مذاکره رفتند. برطبق معاهده پورتسموث جنوب ساخالین،بندر پورت آرتور و شبه جزیره لیائوتونگ به ژاپن واگذارشد. روسیه منچوری را تخلیه کرد و شبه جزیره کره هم تحت حمایه ژاپن شد.شکست عجیب و غریب روسیه از کشور کوچک و تقریبا بی نام و نشان ژاپن باعث حیرت افکار عمومی جهان شد و همین طور بهانه خوبی برای انتقاد از دولت تزاری به مخالفان داخلی داد.
درژانویه 1905 دامنه اعتصاب و تظاهرات ها در سنت پترزبورگ به اوج خود رسید. کارگران کارخانجات فلزکاری دست به اعتصاب گسترده زدند. 9 ژانویه 1905 هزاران نفر از دانشجویان و کارگران به سمت کاخ زمستانی تزار رفتند تا درخواست های خود را به تزار اعلام کنند. کشیشی به نام گاپون سردسته تظاهرات کنندگان بود. موقعی که این جمعیت انبوه به کاخ رسید سواره نظام محافظ عجولانه این جمعیت آرام و غیرمسلح را به گلوله بست. عده زیادی کشته شدند و تظاهرات مسالمت آمیز به خون کشیده شد. مردم فریاد می زدند قاتلها شما از ژاپنی ها شکست خوردید اما حالا مارا می کشید.
هرج و مرج اعتصاب کماکان ادامه داشت و حتی به ارتش روسیه هم سرایت کرد. افسران رزم ناو پوتمکین دست به شورش زدند و افسران را اعدام کردند. اما این شورش ها بشدت سرکوب شدند. اولین کنگره بلشویک ها در اکتبر 1905 در لندن برگزار شد.شمار اعتصاب کنندگان به یک میلیون نفر رسید. انتشار کتاب و مجلات متوقف شده بود. در نهایت تزار با اصرار وایت اعلامیه اکتبر را صادر کرد که به مردم آزادی بیان ،قلم و گردهمایی داده شده بود. دوما تشکیل شد اما گروهی به نام اعضای سیاه به عنوان طرفداران استبداد وارد میدان شدند و دولت را بابت تشکیل دوما تحت فشار گذاشتند و سعی کردند با ترور انقلابیون جلوی تحولات جدید را بگیرند.
بعداز انقلاب
وایت نخست وزیر جدید به سرعت شورش های پایگاه کرونشتات و بندر سواستوپل را سرکوب کرد. حزب کادت به عنوان حامی سلطنت مشروطه تشکیل شد وقانون اساسی روسیه منتشرشد. اما تزار به هیچ وجه تحمل دوما و نمایندگان پرسروصدای آن را نداشت. در ژوییه 1906 دوما را منحل کرد. در یک تحول عمده آرکادیوویچ استولپین به جای وایت نخست وزیرشد. بلافاصله استولپین به جنگ روزنامه های انقلابی رفت و همه را تعطیل کرد. وعده داد دوما در 1907 افتتاح خواهد کرد و نظام کشاورزی و تقسیم زمین اصلاح شد. میر یا مجمع کشاورزان منحل شد و براساس قوانین جدید هرکشاورزی می توانست با خروج از میر تقاضای زمین کند. اقدامات استولپین هم باعث نفرت طرفداران استبداد بود و هم باعث تنفر انقلابیون.تا سال 1915 شش میلیون کشاورز از میر خارج شدند و بر اساس قوانین جدید زمین گرفتند.اگرچه استولپین به سرعت مشغول سرسامان دادن به اوضاع آشفته روسیه بود اما تزار چندان از او خشنود نبود و از محبوبیت نخست وزیر جدید بین توده مردم دل خوشی نداشت.دومای جدید با اکثریت 68 درصد سوسیالیست های انقلابی تشکیل شد. همین ترکیب باعث انحلال مجدد دوما شد. اوضاع روسیه نسبتا آرام بود که موجود عجیب و غریبی به نام راسپوتین ظهور کرد.
راسپوتین فرشته یا شیطان؟
گریگوری در 1871 در روستای پوکروسکوی سیبری غربی به دنیا آمد. پدرش کشاورزی دائم الخمر بود و خودش به زودی جای اورا پرکرد. به دلیل مزاحمت های مداوم برای زنان و دختران روستا به او لقب راسپوتینک یا شهوتران دادند به اسم اصلیش بدل شد.
او به فرقه کلیتی ها پیوست که طرفدار گناه آگاهانه بودند. اگرچه ازدواج کرد و صاحب دخترانی شد اما چیزی از شرارت های او کم نکرد. به شهرکازان یکی از مذهبی ترین شهرهای روسیه رفت و نظر پدرمیخاییل اسقف شهر را جلب کرد. با معرفی نامه او در 1904 راهی پترزبورگ شد. پدرتئوفان اورا پذیرفت و به او لقب استارتز داد. تئوفان او را به اسقف هرموژن معرفی کرد. آشنایی او با روحانیون برجسته پایتخت باعث آشنایی او با خانواده سلطنتی شد. گراندوشس آناستازیا از اولین افراد خاندان رومانوف بود که تحت تاثیر راسپوتین قرار گرفت. او در اواخر 1905 به دیدار تزار و همسرش رفت و به آنها معرفی شد. آلکسی تنها پسر و وارث تزار از بیماری هموفیلی رنج می برد. هموفیلی از خاندان مادری آلکساندار یعنی ملکه ویکتوریا به آلکسی کوچک رسیده بود(ملکه روسیه نوه دختری ملکه ویکتوریا ،ملکه معروف انگلستان بود). به دلیل این بیماری که درمانی هم نداشت تزار و همسرش دست به دامن روحانیون شده بودند. اکتبر 1906 راسپوتین به طور موقف هموفیلی پسرتزار را درمان کرد و اعتبارش نزد خانواده سلطنت چندین برابرشد.الکساندرا به دلیل ماهیت خرافاتی اش بشدت به راسپوتین ایمان آورده بود و هر روز با او دیدار می کرد. راسپوتین به سرعت از این فرصت استفاده کرد و با آنا ویروبوا ندیمه تزار و دیمیایف دارو فروش مغول معروف پترزبورگ یک مثلث سه نفره را تشکیل داد. راسپوتین توسط ویروبوا از لحظات بحرانی بیماری آلکسی خبر داشت و به محض اینکه این علائم ظاهر میشد ودر دربار حاضر می شد و احتمالا با قدرت هیپنوتیزم خود آلکسی را موقتا درمان می کرد.حتی استولپین نخست وزیر بزرگ روسیه برای درمان فرزندش دست به دامان راسپوتین بود. نفوذ عجیب و غریب راسپوتین در دربار باعث سواستفاده مخالفان شد آنها حتی تهمت ارتباط نامشروع راسپوتین با ملکه را به آنها نسبت دادند. بسیاری از شاهزادگان و دولتمردان روسیه به سرعت به مریدان راسپوتین تبدیل شدند . اگرچه استولپین در عرصه سیاست اجازه عرض اندام به راسپوتین نمی داد. ستپامبر 1911 و در اپرای کیف دانشجویی به نام باگروف به سمت جایگاه تزار شلیک کرد. اما گلوله به استولپین برخورد کرد. بعدها مشخص شد قاتل از اعضای اوخرانا بوده است!
مرگ استولپین بزرگترین ضربه به خاندان رومانوف بود چرا که جلوی روند اصلاحات که می توانست جلوی انقلاب را بگیرد گرفت.مرگ استولپین چندان باعث ناراحتی تزار و خانواده اش نشد. شخص امپراتور از توجه بیش از حد مردم و افکار عمومی به تزار ناراحت بود .
با مرگ استولپین قدرت راسپوتین چند برابر شد. اگرچه خانواده تزار یعنی مادر و برادرانش از راسپوتین و حضورش در دربار متنفر بودند اما نیکلای اهمیت چندانی به مخالفت آنان نمی داد. در بین روحانیون هم مخالفانی برضد راسپوتین بود. کشیشی به نام ایلیوردور کی اونیا گووسوا یکی از زنان اطراف راسپوتین را تحریک به کشتن او کرد و در ژوئن 1914 و اندکی پیش از شروع جنگ جهانی این زن با چاقو بشدت راسپوتین را زخمی کرد اما در کمال تعجب زنده ماند.
آغاز جنگ جهانی اول
ژوئن 1914 شاهزاد فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش به دست یکی از ملی گرایان صرب در شهر سارایوو ترور شد. اتفاقی که در آغاز زیاد مهم به نظر نمی رسید اما جرقه آغاز جنگ جهانی اول بود. روسیه به دلیل قراردادی که با صربستان داشت متحد این کشور بود . اتریش به صربستان اخطار داد. اگرچه تزار و راسپوتین علاقه ایی به جنگ نداشتند. اما زمانی که آلمان در حمایت از اتریش به فرانسه اعلام جنگ داد روسیه ناچارا به دلیل قرار داد نظامی با فرانسه وارد جنگ شد. هزاران نفر از مردم روسیه و اشراف این کشور بشدت برای شروع جنگ میهنی با آلمانی ها اشتیاق داشتند .
گراندوک نیکلای نیکلایوویچ فرمانده کل قوای روسیه شد. راسپوتین به شدت با شروع جنگ مخالف بود در یک نامه شدید الحن به تزار در مورد شروع جنگ هشدار داد.اگرچه به نظر برخی مورخان روس راسپوتین به طور غیر مستقیم جاسوس آلمانی ها بود و حتی سازمان جاسوسی انگلستان هم متوجه این موضوع شد و به همین دلیل زمینه قتل این چهره عجیب روسیه را فراهم کرد.
ماه های آغازین جنگ شرایط برای روسیه بسیار خوب پیش می رفت و پیشروی های زیادی هم صورت گرفت. اما به دلیل ضعف تسلیحاتی روس ها این پیروزی ها به بهای کشته شدن هزاران نفر از سربازان و افسران زبده ارتش روسیه تمام شد. علی رغم حضور روسیه در جبهه متفقین کمک چندانی از طرف انگلیس و فرانسه به این کشور نیم شد. ارتش روسیه در تاننبرگ به سختی از مارشال هیدنبورگ شکست خورد. اما در جبهه اتریش و عثمانی موفق بودند. تزار اعلام کرد هدفش تسخیر مجدد قسطنطیه است. فوریه 1915 ارتش تزار وارد مجارستان شد اما بلافاصله بعد از ضد حمله اتریش و آلمان عقب نشینی کرد. انتقاد عمومی از گراندوک نیکلایوویچ باعث بدگمانی تزار به او شد. در همان سال گراندوک نیکلای برکنار شد و تزار شخصا فرماندهی را به عهده گرفت.
ار 1916 روسیه ارزروم عثمانی را تصرف کرد همچنین برای کمک به ایتالیا که به تازگی به متفقین پیوسته بود صدها هزار سرباز روس کشته شدند.تا پایان 1916 افکار عمومی از ارتش تا مردم عادی بشدت برضد راسپوتین شده بودند. تزار مدام در جبهه بود و چندان از اوضاع داخلی اطلاعی نداشت اداره کشور به عهده الکساندرا بود. و او هم دست راسپوتین را برای دخالت در امور بازگذاشته بود. از اواسط 1916 سوسیال دموکراتها به افشای فساد دولتی پرداختند.
قتل راسپوتین
در همان روزها یکی از اعضای دوما به نام پوروشکوویچ به پرنس یوسوپوف نزدیک شد. به طرح توطئه کشتن راسپوتین پرداختند. گراندوک دیمیتری پاوولویچ به همراه دکتر لازوور به آنها پیوستند. برنامه قتل راسپوتین ریخته شد. یوسوپوف خود را به راسپوتین نزدیک کرد. در شب 17 دسامبر او را به کاخ خود دعوت کرد.دکتر لازوور تمام شیرینی و نوشیدنی های راسپوتین را به سیانور آغشته کرده بود. اما در کمال تعجب حاضران راسپوتین هیچ درد و ناراحتی را حس نکرد . پرنس یوسوپوف که از زنده ماندن او عصبانی شده بود با چماق به او حمله کرد و در نهایت گراندوک پاوولویچ و دکتر لازوور هم چند گلوله به سمت او شلیک کردند. راسپوتین بیهوش شد و دست پای او را بستند و به رودخانه یخ زده نوا انداختند. بعد از کالبد شکافی مشخص شد دلیل مرگ او خفگی در آب بوده است!
قاتلین ابتدا به هیچ وجه زیر بار کشتن راسپوتین نرفتند و مدعی شدند در آن شب تنها به سمت گرگها شلیک کرده بودند. تزارین به سرعت به عزاداری برای راسپوتین پرداخت اسامی توطئه گران به سرعت بین مردم افشا شد. تزار در جبهه خبر مرگ راسپوتین را شنید اما چندان هم ناراحت نشد. پووشکوویچ نماینده دوما به دلیل محبوبیت تنها از پتروگراد(سنت پترزبورگ بعد از شروع جنگ جهانی اول به دلیل اسم آلمانی اش به پتروگراد تغییر نام داده بود) تبعید شد. گراندوک دیمیتری ابتدا به ایران و شهر قزوین تبعید شد و سپس عازم جبهه شد.پرنس یوسوپوف هم به املاکش در کورسک تبعید شد. اگرچه افکار عمومی روسیه از مرگ راسپوتین بشدت خوشحال شدند اما حتی مرگ این چهره مرموز روسیه هم نتوانست جلوی انقلاب مردم را بگیرد و دولت تزار بنا به پیشگویی راسپوتین به سرعت در آستانه شرایط بحرانی قرار گرفت.
در ژانویه 1917 اعتراضات مردمی باردیگر اوج گرفت. زمزمه برکناری و تبعید تزار نیکلای و همسرش کم کم بین اشراف رده بالای روسیه هم مطرح شد. چرا که نیکلای و الکساندرا کوچکترین توجهی به هشدارهای اطرافیان خود نداشتند.تزار حتی حاضر به شنیدن حرفهای گراندوشس الیزابت خواهر خود که برای دادن هشدار در مورد وضعیت بحرانی کشور به نزد او آمده بود نشد.
حتی جرج بوکانان سفیر انگلیس در دیداری از نیکلای خواست از سلطنت استبدادی دست بکشد و با دادن حقوق به مردم جلوی بحرانی شدن اوضاع را بگیرد. اما تزار در کمال سادگی جواب داد من و امپراتریس دست در دست خداوندیم و اراده اش را می پذیریم.
توطئه گراندوک ها
گراندوک میشل برادر تزار،گراندوک نیکلایووی فرمانده سابق ارتش،گراندوک نیکلا پسرعموی تزار و گراندوک دیمیتری به سرعت هسته یک توطئه برضد تزار را تشکیل دادند. آنها به دنبال برکناری سریع نیکلای و انتخاب گراندوک میشل به جای او بر تخت سلطنت بودند. اما گراندوک میشل اعلام کرد به هیچ وجه به برادرش خیانت نخواهد کرد. این توطئه به سرعت از طرف اشراف روسیه بین جامعه پخش شد و تزار و پلیس مخفی او را هشیار کرد و آنها به سرعت گراندوک ها را از پایتخت دور کردند.
همچنین ژنرال کریموف قصد داشت با کمک قزاق های وفادارش کودتایی را برای کنترل اوضاع نابسامان کشور طراحی کند حتی موافقت ژنرال الکسیف هم جلب شد اما این توطئه هم ناکام ماند.
آغاز انقلاب
در روزهای آشفته اوضاع روسیه یکی از وکلای جوان روسیه به نام الکساندر کرنسکی با نطق های مهیج خود هواداران فراوانی بین مردم به دست آورده بود.در 29 ژانویه 1917 کنفرانس متفقین در پتروگراد تشکیل شد. نمایندگان کشورهای حاضر با حیرت متوجه اوضاع نابسامان روسیه شدند و به همین دلیل تصمیم گرفتند از ارسال تجهیزات جنگی به روسیه خودداری کنند. در حالی که این اجلاس در حال برگزاری بود شورش های گسترده ایی در پایتخت روسیه رخ داد. از 9 تا 12 ژانویه صد وپنجاه هزار کارگر به یاد یکشنبه خونین 1905 دست به اعتصاب گسترده زدند. در 265 فوریه 20 هزار کارگر دست به راهپیمایی و شورش زدند. تعداد شورشیان روزهای بعد به هشتاد هزار نفر رسید. کمبود سوخت و مواد غذایی آن هم در اوج زمستان به شدت پایتخت روسیه را تهدید می کرد. اعضای حزب کادت خواستار استعفای دولت شدند.
در روز جهانی زن که مصادف با 23 فوریه بود زنان پتروگراد بدون هماهنگی دست به یک تظاهرات مسالمت آمیز زدند. اگرچه این راه پیمایی برنامه ریزی نشده بود اما به زودی صد هزار کارگر هم به آنها پیوستند و همگی فریاد نان سر دادند. تا به این جای انقلاب هیچ کدام از سران احزاب سوسیالیست هیچ نقشی در قیام نداشتند.
در 24 فوریه هزار کارگر معترض دستگیر شدند. قیمت مواد غذایی روز به روز بیشتر شد. تظاهرات شدیدی بر ضد پروتووف وزیر کشور رخ داد. او دستور شلیک به سوی مردم را صادر کرد. قزاق ها که جزو وفادار ترین نیروهای نظامی به تزار بودند برای سرکوب مردم اعزام شدند. اما یکی از واحدهای قزاق از شلیک به سمت مردم خودداری کرد. پلیس هم تصمیم به نظاره گرفت و مردم شعار زنده باد قزاق سردادند. در 25 فوریه هزاران نفر به خیابان ها پتروگراد ریختند و به غارت مغازه ها پرداختند. پلیس سعی کرد اوضاع را کنترل کند. برخی نیروهای پلیس به سمت مردم شلیک کردند اما این بار قزاق ها به کمک مردم آمدند و پلیس خلع سلاح شد.درشب 25 فوریه هیچ کدام از سران بلشویکی که بعدها جزو سران شوروی شدند در انقلاب پتروگراد نقشی نداشتند. زینووف ،لیتونیوف به همراه لنین در سویس بودند. بوخارین و تروتسکی در نیویورک، کامنف و استالین هم در سیبری در دوران تبعید خود به سر می بردند.
روز 23 فوریه رادزیانکو رییس دوما به نزد تزار رفت و از او خواست از آخرین فرصتش برای نجات تاج و تخت استفاده کند او خواهان اعطای سریع قانون اساسی و حمایت تزار از دوما بود. اما تزار با گفتن ما در برابر اراده خدا تسلیم هستیم به حرفهای رادزیانکو پایان داد.تزار همان روز پتروگراد را به قصد جبهه ترک کرد. اکثر سربازان و وفادار به تزار در جنگ 4 ساله فرسایشی کشته شده بودند. گارد سلطنتی علاقه چندانی به مداخله نداشت و از دست پلیس هم کاری برنمی آمد. همه این شرایط سقوط سلطنت در روسیه را تسریع کرد. وقوع انقلاب فوریه حتی لنین و همفکران در تبعیدش را هم متعجب کرد. تزار از جبهه به ژنرال گورکو دستور داد سربازان وفادار را برای سرکوبی شورش به پتروگراد بفرستد.اما گورگو بعد از کلی تعلل تنها حاضر به اعزام ملوانان انقلابی شد!
سواره نظام گارد سلطنتی هیچ وقت به شهر نرسید. در روز 27 فوریه تزار دوما را منحل کرد. شورش از ایستگاه راه آهن فنلاند آغازشد. شورشیان به سرعت کاخ سلطنتی رسیدند و پرچم سلطنتی پایین کشیده شد و پرچم سرخ بالا رفت. بلافاصله کشت کشتار آغازشد. کرنسکی به سرعت به اوضاع مسلط شد و کمیته موقت دوما را تشکیل داد.
دولت موقت
پروتووف وزیر کشور یک روز بعد خود را تسلیم کرد. تزار بار دیگر از ژنرال ایوانوف خواست برای سرکوبی مردم به پتروگراد برود. اما سربازان ایوانوف در سحرگاه اول مارس به انقلابیون پیوستند. دولت تزار عملا از 28 فوریه از بین رفته بود.
کرنسکی در این باره گفته بود در 26 فوریه هیچ کس به انقلاب باور نداشت و کسی اصلا به جمهوری فکر نمی کرد ما هنوز قدرتی نداشتیم و فقط یک لشکر سرباز وفادار به تزار می توانست کل انقلاب را سرکوب کند. اما در کل روسیه هیچ سربازی به تزار نیکلای وفادار نبود. اولین دولت موقت به ریاست پرنس لووف تشکیل شد. اما کرنسکی مرد اول دولت بود. کرنسکی بشدت خواهان اتحاد برای ادامه نبرد میهنی مقابل آلمان بود. از روز 28 فوریه خانواده سلطنتی تحت نظر قرار گرفتند. تزار به محض شنیدن خبر تشکیل دولت موقت تصمیم به بازگشت به پایتخت گرفت. اما متوجه شد به دلیل حضور انقلابیون در راه آهن امکان بازگشت وجود ندارد. سرانجام بعد از چند روز با قطار به پسکف رسید. رادزیانکو در تلگرافی به تزار اطلاع داد باید استعفا دهد.در 15 مارس 1917 تزار تحت فشار انقلابیون استعفای خود از سلطنت را به نفع برادرش گراندوک میشل اعلام کرد.
گراندوک پل عموی تزار در پایتخت خبر استعفای نیکلای را به همسرش داد. نیکلای در 23 مارس به تزارسکویه سلو برگشت. انقلابیون به مقبره راسپوتین هم رحم نکردند جنازه او را بیرون کشیدند و آتش زدند.کرنسکی در تلاش بود مردم را برای مبارزه با آلمان تهییج کند.همچنین دستور بازداشت خانواده سلطنتی را صادر کرد. اما بلشوویکها با تشکیل سوویت کارگران به دنبال تشکیل دولت دیگری بودند. بلشویکها با ادامه جنگ مخالف بودند. کرنسکی در دوما اعلام کرد قصد دارد خانواده سلطنتی را به خارج از کشور بفرستد. همین مسئله به ضرر تزار شد. چرا که مخالفان بخصوص بلشویکها راه آهن را زیر نظر گرفتند.19 مارس میلیوکوف وزیر خارجه دولت موقت به انگلستان اعلام کرد آیا حاضر به دادن پناهندگی به خانواده تزار است یا نه.
اگرچه دولت انگلیس موافقت خود را اعلام کرد اما به دلیل مشکلات فراوان دولت موقت خروج تزار و خانواده اش به تعویق افتاد. در نهایت دولت انگلیس به بهانه اینکه حضور تزار می تواند باعث بروز شورش های کارگری در این کشور شود این پناهندگی را لغو کرد. کرنسکی بعدها در فرانسه مورد انتقاد شدید قرار گرفت که چرا سریعا حکم اعدام خانواده سلطنتی را صادر نکرده ، دولت موقت باز به انگلیس درخواست پناهندگی داد اما در آخر ماه ژوئن بوکانان به دولت موقت اطلاع داد انگلیس بازهم نمی تواند به تزارنیکلای پناهندگی بدهد.لنین تصمیم به بازگشت به روسیه گرفت. او معتقد بود دولت موقت توانایی اداره کشور را ندارد و باید انقلاب پرولتاریایی در روسیه انجام شود. باتوجه به مواضع ضد جنگ بلشویکها آلمانی ها به سرعت زمینه را برای بازگشت لنین و یارانش فراهم کردند. قطار بازگشت توسط آلمانی ها فراهم شد و بلشویکها قول داده بودند به هیچ وجه تا رسیدن به روسیه از قطار خارج نشوند. این قطار به واگن مهروموم شده معروف شده است. در 16 آوریل لنین وارد پتروگراد شد و مورد استقبال قرار گرفت. منشوویک هایی مانند سوخانوف از این بازگشت چندان خوشحال نشدند. لنین بلافاصله جلسات بلشوویکی تشکیل داد. بسیاری از انقلابیون مخالف انقلاب سوسیالیستی بودند. عده ایی از ملوانان دریایی بالتیک در روز 29 آوریل از بازگشت لنین با حمایت آلمانی ها ابراز تاسف کردند. لنین از دولت موقت و حتی منشوویکها متنفر بود. لنین خواستار بازگشت کامنف ،تروتسکی و زینووف از تبعید بود. وضعیت در جبهه ها بشدت نابسامان بود.رومانی در ژانویه 1917 به دست آلمان افتاد. با درگذشت فرانتس ژوزف امپراتور اتریش اوضاع جنگ در اروپا تغییر کرده بود. در آوریل 1917 آمریکا وارد جنگ شد. 3 مه تعداد زیادی از کارگران در پایتتخت تظاهرات کردند. اما با دخالت ژنرال کورنیلف درگیری ها تمام شد. افکار عمومی کم کم به سمت سوسیالیست های انقلابی تغییر می کرد.متفقین مدام با فرستادن هییت هایی قصد ترغیب روسیه به ادامه جنگ را داشتند.
اولین کنگره پان سوویت در 6 ژوییه در پتروگراد برگزار شد. این کنگره از دولت موقت حمایت کرد. حمایت کنگره از دولت موقت خشم لنین را برانگیخت. تروتسکی که تازه از آمریکا آمده بود اعضای کنگره را به بورژوازی متهم کرد.جلسه به جدال بین کرنسکی ولنین تبدیل شد. اما در نهایت لنین با خشم جلسه را ترک کرد.کمونیست ها قدرت را به دست می گیرند.روزهای 3تا 5 ژوییه شورش در پایتخت باردیگر آغازشد. کرنسکی تصمیم به خلع سلاح بلشویک ها گرفت. عده زیادی از ملوان کرونشتات دستگیر وبه جبهه فرستاده شدند. در روزهای پرتنش تابستان 1918 یکی از وکلای دوما به اسم گرگوار آلزنسکی که از بلشوویک ها متنفر بود نزد کرنسکی رفت. او سندی را به وسیله یکی از جاسوسان روسی در اداره اطلاعات آلمان به دست آورده بود. در آن سند به همکاری تروتسکی لنین و بسیاری از سران بلشوویکی با آلمان اشاره شده بود. اما کرنسکی حاضر به دستگیری آنها نشد. آلزنسکی خشمگین نزد روزنامه های پتروگراد رفت تا این اسناد را منتشرکند اما هیچ کدام زیر بار نرفتند . در نهایت یک روزنامه کوچک این اسناد را در صفحه اول خود منتشرکرد. بلافاصله افکار عمومی برضد لنین شد. بنا به نوشته خاطرات استالین بلشوویکها بلافاصله لنین را پنهان کردند . ریش و سبیل او تراشیده شد و با کمک سرژآلیووف و استالین لنین به فنلاند فرار کرد و تا پیروزی انقلاب اکتبر همانجا ماند. بلشویک ها موقتا شکست خوردند. در همان روزها کرنسکی در یک تصمیم ناگهانی خانواده تزار را به شهر دورافتاده توبولسک در سیبری فرستاد. او مدعی بود در آن شهر کسی برضد سلطنت نیست و می توان امنیت او را حفظ کرد. تزار قبل از حرکت برای آخرین بار برادرش گراندوک میشل را دید. آنها در 19 اوت به توبولسک رسیدند. فرماندار و حتی مردم شهر رفتار بسیار خوبی با آنها داشتند. اما در ماه سپتامبر کمیسری به نام نیکوسکی به شهر آمد و شروع به نشر عقاید کمونیستی بین مردم کرد. بلافاصله سربازان محافظ تزار به دشمنان او بدل شدند. در پتروگراد اوضاع بحرانی بود. ژنرال کورنیلف به همکاری شورای کشیشان ارتدوکس به دنبال اجرای یک کودتای نظامی بود. آنها به کرنسکی پیشنهاد کردند هدایت دولت را به نظامیان ارتش و در راس آنها ژنرال کورنیلف قرار دهد اما کرنسکی با خنده و شوخی این موضوع را رد کرد. در نهایت کورنیلف هم در 13 سپتامبر خودکشی کرد.
تبلیغات شدید بلشویکها برضد دولت شدت داشت. صدها هزارسرباز فراری از جبهه ها به دشمنان دولت تبدیل شده بودند. در 23 اکتبر کرنسکی متوجه اقدامات بلشوویکها شد. دستور به بازداشت کمیته نظامی انقلابی داد. او سربازان وفادارش را به پایتخت فراخواند.اما بلشویکها بلافاصله کارگران را مسلح کردند. درشب 25 اکتبر پتروگراد به دست بلشوویک ها افتاد و لنین هم ازفنلاند بازگشت. لنین رییس دولت و تروتسکی وزیرخارجه شد.وزرای دولت موقت دستگیر و در قلعه پتروپل زندانی شدند. اما کرنسکی دست از مقاومت نکشید او در 26 اکتبر قشونی از قزاق های وفادارش را حرکت داد و گاتشینا را اشغال کرد.بلشویک ها با بستن راه آهن جلوی ارسال نیروی کمکی از جبهه ها را گرفتند. کرنسکی به ژنرال کرااسنوف فرمان حمله به شهر را داد.اما قشون دولتی به موقع نرسید . لنین که بشدت از این شورش عصبانی بود خواهان مقابله فوری شد. کارگران مسلح شدند در 30 اکتبر قزاق ها تسلیم شدند. کرنسکی دستگیر وبه فرانسه تبعید شد. در همان ایام سازمان چکا به ریاست درزژینسکی ایجاد شد و دستگیری مخالفان را آغاز کرد. هرج و مرج قحطی کماکان ادامه داشت.
پیمان ننگین برست لیتوفسک
لنین بلافاصله به محض رسیدن به قدرت به قول خود به آلمانی ها عمل کرد. این پیمان در سه مارس 1918 امضا شد و بر طبق آن روسیه به طور کامل از جنگ جهانی اول دست کشید. تمامی ادعای های خود بر کشورهای حوزه بالتیک را پس گرفت. فنلاند،اوکراین و بخش روسی لهستان به آلمان واگذارشد. اراضی تصرف شده عثمانی به این کشور بازگشت. همچنین قرار شد روسیه 6 میلیارد مارک به آلمان غرامت پرداخت کند.این پیمان ننگین حتی باعث حیرت بسیاری از بلشویک های متعصب هم شد. براساس این پیمان روسیه یک سوم جمعیت نیمی از صنایع و نود درصد منابع زغال سنگ خود را از دست داد.
قتل خاندان سلطنتی
در شهر توبولسک اوضاع برای خانواده تزار اسفناک بود. جیره غذایی به خانواده سلطنتی داده نمی شد. براساس یک خبر 300 سرباز وفادار به تزار در تیومن با هدایت سطلنت طلبان به دنبال نجات خانواده سلطنتی بودند. اما سوولوویف به عنوان جاسوس به صفوف سربازان نفوذ کرد. او جاسوس بلشوویکها بود اما چون داماد راسپوتین بود مورد اعتماد کامل تزار قرار داشت. واسیلی یاکوف لف به عنوان کمیسر جدید به شهر آمد. او مدعی بود فرمان جابه جایی خانواده تزار به یکاترینبورگ را دارد. پسرتزار در این جابه جایی آسیب دید. نقش یاکوف لف از نقاط مبهم تاریخ تاریخ روسیه است. آنها در 30 آوریل به یکاترینبورگ رسیدند.بیشتر معلمان و اطرافیان خانواده سطنتی از آنها جدا شدند.
در ماه ژوئن تدارکات لازم برای قتل عام انجام شد. لنین دسته های آدمکش را به شهر فرستاد. در نیمه شب ژوییه 1918 یوروفسکی به خانه تزار رفت آنها را به همراه مستخدمین و آشپز به زیر زمین فراخواند.همه افراد کنار هم به صف شدند. یوروفسکی فرمان مرگ تزار و خانواده اش را خواند. آخرین کلام او چرا بود. بلافاصله یوروفسکی به اسلحه به سمت تزار و پسرش شلیک کرد. بقیه افراد هم به سمت همسر دختران و خدمتکاران تیراندازی کردند. بقایای اجساد با اسید سوزانده شد. . به دنبال قتل تزار بسیاری از اعضای خاندان رومانوف ازجمله گراندوک میشل هم اعدام شدند.تروتسکی بعدها در مورد این کشتار گفت: برای من مهم نبود تیرباران چگونه انجام شد و اصلا زنده یا مرده بودن تزار برای ما اهمیتی نداشت.
چند روز بعد از 25 ژوییه نیروهای سلطنت طلب موسوم به ارتش سفید شهر را تصرف کردند و از جنایات رخ داده مطلع شدند. به دنبال شورش های گسترده تروتسکی ارتش سرخ را که برای مقابله با این شورش ها تشکیل داده بود به جنگ انقلابیون سلطنت طلب فرستاد. 40 هزار سرباز خطوط راه آهن ولگا و ولای یوستوک را اشغال کردند. به دنبال درخواست کمک آنها از متفقین انگلیس ،فرانسه، ژاپن و آمریکا نیروهایی برای کمک به ارتش سفید به روسیه فرستادند . ارتش سرخ کمونیستی در چند نوبت شکست خورد. البته آلمان از کمونیست ها حمایت کرد. اما در نهایت با امضای پیمان صلح بین متفقین و آلمان حمایت خارجی از ارتش سفید به اتمام رسید و آنها هم بعد از مدتی به دست ارتش سرخ شکست خوردند.با پایان جنگ های داخلی روسیه اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت و دوران جدیدی در تاریخ روسیه آغاز شد.
نیکلای و ایران
دوران سلطنت نیکلای دوم در روسیه با 4 پادشاه آخر سلسله قاجاریه همزمان بود. ناصرالدین شاه قاجار دوسال بعد از به سلطنت رسیدن نیکلای در 1896 درگذشت. آغاز سلطنت مظفرالدین شاه مصادف با اوج نفوذ روسیه تزاری در ایران بود. شاه بیمار قاجار به محض رسیدن به سلطنت هوس سلطنت اروپا کرد و از آنجا که خزانه قاجاریه همیشه خالی بود در یک اقدام عجیب و غریب با به گرو گذاشتن کل گمرکات ایران نزد بانک روسیه موفق به دریافت 23 میلیون روبل وام شد. اولین سفر اروپایی مظفرالدین شاه در سال 1900 میلادی رخ داد. دو سال بعد و در سال 1902 دوباره این مسافرت اروپایی تکرار شد و این بار در اعضای اعطای امتیازاتی در شمال ایران مبلغ ده میلیون روبل از روسیه برای تامین هزینه این مسافرت قرض گرفته شد.
انقلاب مشروطه
شکست تحقیر آمیز روسیه از ژاپن در سال 1905 بازتاب زیادی در بین مردم و آزادی خواهان ایرانی داشت. بسیاری از مردم ایران تا پیش از این شکست، تصور می کردند امپراتوری رومانوف و تزارها روسیه شکست ناپذیر و فنا ناپذیرند اما پیروزی کشور کوچک ژاپن کم کم زمزمه آزادی خواهی و مشروطه طلبی در ایران را تقویت کرد. در نهایت با تلاش های بسیاری از مردم ،قشر تحصیل کرده و همین طور برخی روحانیون آزادی خواه مظفرالدین شاه قاجار در سال مرداد ماه 1285 شمسی مصادف با 1906 میلادی فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی را صادر کرد.
صدور فرمان مشروطیت در ایران آنهم درشرایطی که نیکلای به تازگی از دست بحران های آزادی خواهانه 1905 روسیه خلاصی پیدا کرده بود او را بسیار عصبانی کرد. خصوصا اینکه بسیاری از آزادی خواهان روس از طریق خاک قفقاز به ایران پناهنده و درجریان مبارزات مشروطه نقش مهمی داشتند.
مظفرالدین شاه بلافاصله بعد از صدور فرمان مشروطه مرد و سلطنت به پسر مستبدش محمد علی شاه قاجار رسید. وابستگی او به روسیه بسیار بیشتر از اجدادش بود و همین مسئله باعث آغاز سرکوبی آزادی خواهان ایرانی شد. اعزام سربازان روس و قزاق برای کمک به محمد علی شاه از جمله اقدامات سرکوب گرانه نیکلای دوم در ایران بود. در نهایت در ژوئن 1908 میلادی کلنل لیاخوف روس مجلس شورای ملی ایران را به توپ بست و بلافاصله دستگیری بسیاری از آزادی خواهان ایرانی با حمایت مستقیم روسیه آغازشد. افرادی چون ملک متکلمین و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل به طرز فجیعی در باغشاه تهران کشته شدند.
اما بسیاری از شهرهای ایران از جمله تبریز زیر بار این استبداد روسی قاجاری نرفتند. قیام تبریز در حضور آزادی خواهانی مانند ستارخان و باقرخان شکل گرفت. پادشاه وقت ایران که توان سرکوبی این قیام گسترده را در خود نمی دید از روسیه تقاضای کمک نظامی کرد و شهر تبریز در سال 1909 به مدت ده ماه محاصره شد. به دلیل وجود بازرگانان و معلمین خارجی فراوان این محاصره بازتاب فراوانی در مطبوعات وقت جهان پیدا کرد. بسیاری از روزنامه های اروپایی به انعکاس اخبار و خصوصا نقش روسیه پرداختند. ادوارد براون ایران شناس معروف ایرانی که در لندن ساکن بود نقش زیادی از افشای جنایات روسیه در تبریز داشت و همین مسئله تا حد زیادی به اعتبار و آبروی روسیه و تزار نیکلای دوم ضربه زد.
سرانجام در سحرگاه 30 فروردین 1288 دانش آموزان مدرسه آمریکایی مموریال به رهبری هوارد باسکرویل معلم معروف و محبوب تبریزی ها به حلقه محاصره روسیه حمله کردند در نهایت بسیاری از آنها از جمله باسکرویل کشته شدند. در نهایت یک ماه بعد با توافق روسیه و انگلیس این محاصره طولانی به پایان رسید. اما این پایان کار نبود قیام مردمی به سرعت به شهرهایی مانند گیلان و تبریز رسید و آزادی خواهان با حرکت به سوی تهران در جولای 1909، پایتخت را تصرف و محمد علی شاه را از سلطنت خلع کردند.
به محض برکناری محمد علی شاه فرزند خردسال اواحمد شاه به سلطنت انتخاب شد. اما دولت تزاری به هیچ وجه قصد رها کردن جنبش مشروطه ایران را نداشت دو سال بعد و در پاییز 1290 مصادف با 1911 محمد علی شاه که به صورت تبعید در اودسا روسیه بود با حمایت و تجهیزات روسیه از گمش تپه گرگان وارد ایران شد تا دوباره سلطنت استبدادی در ایران برقرار کند. اما مجلس ایران بلافاصله با پشتیبانی مورگان شوستر آمریکایی که یک سال قبل به عنوان مستشار مالی امور خزانه ایران را در دست گرفته بود بلافاصله تجهیزات و نفرات لازم به یپرم خان ارمنی داده شد و او هم به سرعت به جنگ نیروهای متحد محمد علی شاه و برادرانش رفت و آن ها را شکست داد. اگرچه شاه مخلوع قاجار بار دیگر شکست خورده به محل تبعید خود بازگشت اما دولت تزار ازپا ننشست. در نهایت بلافاصله یک اولتیماتوم شدید به دولت ایران داده شد مبنی بر اینکه دولت ایران بر اساس قرارداد های منعقد شده حق استخدام مورگان شوستر را نداشته و باید فورا او را برکنار کند. مجلس وقت زیر بار نرفت و با حمایت افکار عمومی قصد مقابله با زورگویی روسیه را داشت اما بلافاصله نیروهای ارتش روسیه وارد ایران شدند و علاوه بر اشغال تبریز به قتل و غارت در شهرهای رشت و مشهد پرداختند.
از فجیع ترین اقدامات روسیه در این ایام اعدام ثقه الاسلام تبریزی و تعداد زیادی از آزادی خواهان تبریزی در ده دی 1290 شمسی بود. این اقدامات باعث تنفر شدید مردم ایران از روسیه تزاری شد. ضمن اینکه روسیه براساس قرارداد 1907 میلادی قصد تقسیم ایران به سه منطقه بین روسیه و انگلیس را داشتند. اماشروع جنگ جهانی اول و شورش های انقلابی در روسیه باعث شد تا این کشور به کلی فرصت چندانی دیگری برای دخالت در امور داخلی ایران نداشته باشد. در نهایت با انقراض حکومت تزاری و به قدرت رسیدن لنین در روسیه او در یک اقدام بسیاری از امتیازات روسیه در ایران نظیر حق انحصاری کشتیرانی در خزر ،کاپیتولاسیون و همین طور بانک استقراضی روسیه در ایران را منحل کرد.
منابع
پادشاهان سرخ نوشته میشل دوسن پیر
تاریخ مشروطه از احمد کسروی
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%87%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A8%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D9%84%DB%8C%D8%AA%D9%88%D9%81%D8%B3%DA%A9