تاکتیک های نیروی هوایی شوروی در جنگ افغانستان
تاکتیک های نیروی هوایی شوروی در جنگ افغانستان
ترجمه و گردآوری: وحید مجدی نسب
جنگ افغانستان برای کشورهای غربی همانند مدرسه ای بود که در آن اطلاعات بسیاری در مورد ارتش سرخ و نحوه استفاده آنها از تسلیحات مختلف و تاکتیکهایشان تدریس میشد. این جنگ برای خود ارتش سرخ نیز همانند یک معدن طلا برای امتحان کردن تسلیحات جدید و تاکتیک های مختلف و آموزش نیروها بود. ارتش سرخ در این جنگ توانست تنها با استفاده موثر از نیروهای هوابرد بر روی کابل، در مدت بسیار کوتاهی دولت مرکزی را فلج کند و پس از آن از انواع جنگنده ها و بمب افکن ها در این جنگ استفاده کرد. در زیر سعی شده است به طور خلاصه، نحوه استفاده از نیروی هوایی توسط ارتش سرخ در جنگ واکاوی شود.
ترابری
دکترین نظامی شوروی بر استفاده از تسلیحات و استراتژی های هجومی برای به هم زدن تمرکز خصم و جلوگیری از به وجود آمدن یک دفاع سازمان یافته تاکید داشت. هم در افغانستان و هم در چکسلواکی، ارتش سرخ از حربه پیاده کردن نیروهای هوابرد به صورت برقآسا در اطراف نقاط استراتژیک (مخصوصن در اطراف پایتخت) به همراه استفاده سریع از نیروهای زمینی در مسیرهای مهم و استراتژیک برای گیج کردن خصم و در نهایت فلج کردن فرماندهی قوای مدافع برای به نتیجه رساندن هرچه سریع تر جنگ استفاده کرد. حمله نظامی به افغانستان در شب کریسمس سال 1979 میلادی شروع شد. شوروی طی یک عملیات عظیم هوابردی که شامل استفاده از 280 هواپیمای ترابری که تا اتاق خلبان از سرباز، مهمات و تجهیزات پر شده بود با استفاده از هواپیماهای ایلیوشین76، آنتونوف 22 و آنتونوف 12 مقدمات استقرار سه لشکر معادل 45000 هزار سرباز را در افغانستان فراهم آورد. استقرار این سه لشکر بعدها توسط چندین عملیات ترابری تکمیل شد.
اندازه و سرعت اجرای این عملیات واقعن قابل توجه است. هر لشکر هوابرد شوروی به همراه توپخانه و نیروهای پشتیبانی شامل تقریبن 8500 نفر میشود. 280 هواپیمای استفاده شده در این عملیات نزدیک 38 درصد از توان هوابردی و ترابری شوروی را تشکیل میدهد. چنین حجم عظیمی از نیروهای هوابرد و هواپیماهای ترابری یکی از برگ های برنده شوروی در هر جنگ احتمالی هستند که به ارتش سرخ این امکان را میدهد که در مدت زمان کوتاهی تعداد بسیار زیادی از قوا را در خط مقدم یا خاک دشمن مستقر کند. البته عملیات آغازین شب کریسمس به معنای پایان یافتن نقش ترابری در جنگ افغانستان نبود. در حقیقت هیچ هواپیمای ترابریای به صورت دایمی در افغانستان مستقر نشد بلکه این هواپیماها همواره در حال رفت و برگشت به شوروی و افغانستان بودند.
شوروی ها در این جنگ برخی از تاکتیک های آمریکایی ها را نیز پیاده کردند که یکی از آنها استفاده از هواپیماهای ترابری به عنوان بمب افکن بود. در برخی از منابع ذکر شده است که ارتش سرخ از هواپیمای های آنتونوف 12 به عنوان بمب افکن نیز استفاده کرده است بدین گونه که به جای سرباز بمب داخل هواپیما میگزاشتند و در مناطق درگیری آن ها را پایین می انداختند. آمریکا در ویتنام با استفاده از این شیوه بمب های 15000 پوندی را از هواپیمای c-130 بیرون می انداخت تا مناطقی که را در آنجا قرار بود بالگرد فرود بیاید پاکسازی کند.
بعد از استقرار لشکرها و تجهیزات نیروی ترابری ارتش سرخ بیشتر در نقش تدارکاتی ظاهر شد. ارتش سرخ بعد از مدتی پی برد که رساندن آذوقه و مهمات به پاسگاه ها و پایگاه هایی که نزدیک مرز پاکستان قرار داشتند از طریق زمینی بسیار سخت و خطرناک است. حتی پایگاه های بزرگ و مهمی همانند خست(Khost) و گاردز(Gardez) که هر کدام توسط یک هنگ یا گردان حفاظت میشدند، از طریق هوایی تامین آذوقه و مهمات میشدند. پاسگاه ها و پایگاه های کوچکتر که جای خود داشتتند.
بالگردها
شاید بیشترین سلاحی که شوروی در افغانستان استفاده کرد بالگردها باشند. ارتش سرخ از بالگرد ها در انواع مختلف ماموریت های نظامی استفاده کرد. بنابر تخمین ها حدود 500 الی 650 فروند بالگرد که حدود 250 فروند از آنها mil-24 هایند بود در جنگ افغانستان استفاده شد.
هایند با داشتن یک تیربار یا توپ زیر دماغه خود و تا 192 عدد راکت در زیر بالهایش به همراه توانایی حمل هشت تا دوازده سرباز به همراه تجهیزاتشان به حق یک سلاح خطرناک و تاثیرگذار در صحنه نبرد است. شوروی از این دستاورد خود در عملیات های جستوجو و نجات و پاتک زدن به خصم استفاده میکرد. از این ماشین کشتار برای عملیات های پشتیبانی نزدیک هوایی از نیروی زمینی (در برخی موارد به همراه هواگردهایی چون سوخو25) برای حمله به روستاهای افغان و عملیات های رزمی برای شناسایی و حمله به گروه های چریکی نیز استفاده میشد.
به خاطر داشتن یک زره ضخیم، تسلیحات کوچک چریکی بر هایند کارگر نیستند. یک گروه چریکی تنها در صورتی میتواند حریف این غول بی شاخ و دم شود که از یک موضع بالا در کوهستان به سمت هایند شلیک کند. در حقیقت هایند سه نقطه ضعف دارد که اولی دریچه های هوای توربینها، دومی سازه دم بالگرد و سومی مخزن سوختیست که در زیر علامت ستاره سرخ(این ستاره حکم یک سیبل برای مجاهدین را دشت) درون بدنه قرار گرفته است.
ناهمواریهای جغرافیایی افغانستان نیز تاثیر زیادی در استفاده از هایند به عنوان بالگرد اصلی ارتش سرخ داشت. اکثر جاده های باریک افغانستان از درون درهها و میانکوههایی میگذرند که کوههای بلندی به آنها اشراف دارند. چنین وضعیتی برای حملات چریکی از بالا عالیست. بنابراین هرگاه که قرار بود یک کاروان نظامی یا ستون زرهی از چنین جایی عبور کند، همواره چندین فروند هایند که خلبانهای آنها یک آرایش اسکورت را درست کرده بودند آنها را همراهی میکردند. این آرایش بدین گونه بود که چند فروند بر بالای سر کاروان پرواز میکردند تا گروههای چریکی که قصد حمله زمینی داشتند را پیدا کرده و با آنها درگیر شود و چند فروند که حامل سرباز بودند، جلوتر از کاروان بر روی ارتفاعاتی که امکان حمله از بالا چریک ها وجود داشت نیرو پیاده میکردند تا منطقه را پاکسازی کرده و از بالا امنیت را تامین کنند تا کاروان به سلامت از منطقه عبور کند. خود این سربازان نیز توسط هایند از حمله های چریکی که هنگام پاکسازی و ممکن بود اتفاق بیافتد محافظت میشدند. بعد از اینکه کاروان به سلامت از ناحیه عبور کرد، هایند ها سربازان را دوباره سوار کرده و جلوتر از کاروان پیاده میکردند تا بعدن به آنها ملحق شوند، در همین بین چند فروند هایند دیگر جلوتر از کاروان پرواز میکردند تا در صورت وجود هرگونه گروه چریکی در مسیر کاروان با آنها درگیر شده و نابودشان کنند.
دیگر موارد استفاده از هایند نشاندهنده این است که ارتش سرخ خواهان برقراری رابطه بیشتری بین نیرویهوایی و نیرویزمینی بود (هایندها تمامی متعلق به نیروی هوایی شوروی بودند). این بالگردهای مخوف سلاح اصلی شوروی برای تامین پشتیبانی هوایی نزدیک در افغانستان بودند. هایندها نه تنها امنیت کاروان های نظامی را تامین میکردند، بلکه گاهی تا 30 کیلومتر وارد خط مقدم شده و در آنجا سرباز پیاده کرده و مجاهدین را گازانبری قلع و قمع میکردند.(بعدها شهید چمران نیز از این تاکتیک پیاده کردن سرباز در مواضع دشمن در بحران پاوه استفاده کرد)
بعد از این که در سال 1980 چندین قبضه موشک ضدهوایی استرلا به دست مجاهدین افتاد، ارتش سرخ دیگر توانایی استفاده تمامن آزاد از هایند ها را نداشت برای همین مجبور شد تا تاکتیک های خود را کمی تغییر دهد. یکی از تغییرات این بود که هایند ها به جای پرواز در ارتفاعات بالا، بسیار نزدیک به زمین پرواز میکردند تا از استرلا در امان باشند. مشکلی که این تاکتیک داشت این بود که این بالگرد برای پرواز بسیار نزدیک به سطح زمین طراحی نشده بود و خدمه آن نیز برای چنین شرایطی تعلیم ندیده بودند. برخی از گزارشات میگویند که تیغه های هایند ها به دلیل پرواز بسیار نزدیک به سطح زمین به بدنه خود بالگردها برخورد کرده که چنین امری هزینه های تعمیرات و پشتیبانی را به شدت بالا میبرد.
کمی طول کشید تا خلبان های شوروی به چنین تاکتیکی عادت کنند. اما بعد از آن دیگر ترسی نسبت به خصم نشان نمیدادند. یکی از روش های حمله آنها این بود که ابتدا مکان چریک ها را پیدا کرده سپس از ارتفاع 1000 متری بر سر آنها شیرجه میزدند و در حین شیرجه از راکت ها و تیربار و بمب های 250 کیلوگرمی استفاده میکردند. بعد از اینکه شیرجهشان تمام میشد، اگر به احتمال خیلی کم چیزی از مقاومت باقی مانده بود بلافاصله با یک مانور سریع از منطقه دور شده، ارتفاع خود را افزایش میدادند و دوباره از اول. چنین تاکتیکی معمولا توسط چندین هایند که در یک آرایش دایرهای قرار داشتند انجام میشد. بنابراین مجاهدین بیچاره هیچ شانسی نداشتند و گلوله و آتش بود که به طور مداوم بر سرشان توسط هایندها ریخته میشد.
بعد از مدتی شوروی ها تاکتیک های خود را بهبود دادند، بدین صورت که یک فروند هایند (یا بعضی وقتهاmil-8 ) در ارتفاع بالا پرواز میکرد و اهداف را شناسایی میکرد، سپس چندین فروند هایند یا بمب افکن بر علیه اهداف عملیات انجام میدادند.
در اواسط جنگ گزارش هایی منتشر شده بود که نشان میداد هایند ها از فاصله 7 یا 8 کیلومتری حمله به اهداف را شروع میکردند، بدین صورت که در ارتفاع کم پرواز کرده، سپس 20 الی 100 متر ارتفاع خود را افزایش میداند، حمله میکردند و دوباره ارتفاع خود را کاهش میدادند و این عمل را آنقدر تکرار میکردند که از خصم چیزی نماند. یک تاکتیک دیگر که همین اواخر توسط روسها در سوریه هم استفاده شد، این بود که یک فروند هایند در ارتفاع بالا و خارج از برد تسلیحات مجاهدین پرواز میکرد و آتش آنها را به سوی خود میکشید، سپس چندین فروند هایند که در ارتفاع کم و پشت هایند اولی پرواز میکردند بر سر آنها خراب میشدند.
هایند بالگرد اصلی شوروی برای عملیات تهاجمی و پشتیبانی بود. از بالگرد بزرگ و چندمنظوره mil-8 هیپ نیز بسیار زیاد استفاده شد. از هیپ بیشتر برای نقل و انتقال سرباز ها به میدان نبرد استفاده میشد. و از آنجایی که هیپ توانایی مسلح شدن به راکتهای 55 میلیمتری را داشت، توانایی تامین پشتیبانی هوایی قابل قبولی هم داشت. از هیپ همچنین برای مینریزی هوایی استفاده میشد، شوروی ها به این نتیجه رسیدند که اینگونه مینریزی برای ایجاد سریع یک ناحیه دفاعی بسیار مناسب است. همچنین برخی اوقات هیپ به همراه هایند برای تهاجم استفاده میشد. منتها هرچقدر هایند بی دردسر بود، هیپ برای ارتش سرخ دردسر درست کرد. عدم حفاظت کافی از سیستم سوخت رسانی که در صورت سقوط منفجر شده و جان خدمه را میگرفت، عمر کوتاه تیغهها، عدم توانایی تعویض سریع موتور، عملکرد ضعیف موتور و مانوردهی ضعیف بخشی از مشکلات هیپ بود.
Mil-4 هاوند نیز به همراه هایندها عملیات انجام میداد. بدین صورت که اکثر حمله های بالگردی با دو فروند هاوند که با راکت ها و تیربار حمله میکردند آغاز میشدند سپس چهار فروند هایند مسلح به توپ و راکت به دنبالشان آمده و شروع به آتش میکردند، در همین حین که هایندها مشغول پاکسازی بودند، هاوند ها با رها کردن شراره (برای در امان ماندن از شر استرلا) از منطقه دور میشدند. همینطور از هاوندها برای هماهنگ کردن آتش توپخانه ها نیز استفاده میشد.
جنگنده ها و بمب افکن ها
با اینکه بالگردها سلاح اصلی نیروی هوایی شوروی در افغانستان بودند، گزارش ها و شواهد نشان میدهد که ارتش سرخ بمب افکن ها و جنگنده های خود در را نیز میدان نبرد امتحان کرد. با اینکه گزارش های رسمی زیادی از استفاده بالگردها منتشر شده، گزارش های بسیار کمی در مورد نحوه استفاده از بمب افکن ها موجود است. اما از همین اطلاعات کم هم میتوان تصویر روشنی از نحوهی تفکر شوروی در چگونگی استفاده از هواپیماها برای پشتیبانی نیروی زمینی و بمباران رسم کرد.
از آنجایی که در افغانستان تهدید هوایی موجود نبود، جنگنده های شوروی تنها در نقش بمب افکن ظاهر شدند. استفاده از آنها بیشتر در کارپت بامبینگ، بمباران برای ایجاد ترس و عملیات روانی و یا به وجود آوردن یک ناحیه زمین سوخته برای از بین بردن یا بیرون راندن چریک ها بوده است. به عنوان مثال نصف شهر هرات که سومین شهر بزرگ افغانستان است و جمعیتی حدود 150هزار نفر دارد(1984)، در بمباران های اینچنینی کاملن با خاک یکسان شد.
خدمه این جنگنده ها در افغانستان تمرین پشتیبانی نزدیک از نیروی زمینی را در صورت درگیری در اروپا میدیدند. البته خارج از آموزش ها این جنگنده ها ارزش خود را با بمباران کردن مناطق تحت کنترل چریک ها ثابت کردند. خانه ها،مزارع، دامداری ها و هرآنچه که چریک ها می توانستند برای تهیه آذوقه و سرپناه از آنها استفاده کنند در بمبارانها برای ایجاد یک زمین سوخته از بین میرفت. بمباران برای ایجاد ترس در شهرهایی که مجاهدین نفوذ داشتند نیز انجام میشد تا عاقبت در مقابل شوروی ایستادن نشان داده شود. برای تکمیل کردن ویرانی ها معمولن بعد از بمباران نیروی زمینی وارد میشد و همه چیز را با خاک یکسان میکرد تا چریک ها توانایی برگشتن به منطقه را نداشته باشند.
در آغاز جنگ از میگ 21 ها برای بمباران کردن استفاده میشد. فیشبدها با مسلح بودن به یک تیربار دولول 23 میلیمتری و توانایی حمل 4 بسته از راکت های 5 میلیمتری، دو بمب 500کیلوگرمی و دو بمب 250 کیلوگرمی یا 4 بسته راکتهای 240 میلیمتری حمله خود را انجام میدادند. معمولن فیشبد ها حمله های خود را جفت جفت انجام میدادند اما در افغانستان بیشتر عملیات ها به صورت تکی انجام میشد. به این شکل که ابتدا یک فیشبد کار خود را انجام میداد سپس با رها کردن شراره ارتفاع میگرفت و بلافاصله پس از آن یک فیشبد دیگر حمله خود را شروع میکرد. برخی از گزارش ها نشان دهنده این هستند که برخی فیشبد ها حملات خود را از دو کیلومتری اهداف آغاز میکردند که عملن دقتی نداشت. چنین مواردی به علاوه عمل نکردن بسیاری از بمب ها بعد از برخورد کاملن ناکارآمدی بمب افکن ها را به رخ میکشید.
البته میگ 21 نیز به درد این کار نمیخورد. اولن فیشبد برای رزم هوایی ساخته شده بود، دومن چریک ها خیلی راحت فرا میکردند و تا احساس میکردند که ناحیه استقرارشان ممکن است بمباران شود بلافاصله جا به جا میشدند که عملا بمباران را بی خاصیت میکرد. سومن جغرافیای کوهستانی افغانستان زیاد اجازه استفاده از بمب افکن های پر سرعت را نمیداد چون چریک ها در اعماق دره ها و کوه ها مخفی میشدند و بمباران ها آنچنان اثری بر آنها نداشت. چهارم مشکل بزرگ ارتش سرخ عدم وجود هماهنگ کنندهها برای بمباران همانند آنچه که آمریکا در ویتنام استفاده میکرد بود و در نهایت عدم وجود توانایی بمباران در شب یا شرایط سخت جوی نیز توانایی بمباران را محدود میکرد.
در نهایت چنین مشکلاتی باعث شد تا شوروی سوخو 25 را وارد افغانستان بکند. سوخو 25 که در عملکرد شبیه ای10 آمریکایی است(گزارش گفته ها، نه من) به شدت بازدهی بمباران را بالا برد. فراگفوت با توانایی حمل ده هزار پوند بمب و راکت عملن کابوسی برای مجاهدین بود.
ارتش سرخ از سوخو 17 و سوخو 24 و میگ 23 نیز برای بمباران استفاده کرد. این هواپیماها به بمباران سنگین مناطقی که مجاهدین در آنها حضور داشتند میپرداختند به گونه ای به صورت میانگین در فاصله بین ماه آوریل تا می 1984 روزانه بیش از صد سورتی انجام دادند. بمباران های این هواپیما ها بیشتر برای کوبیدن اهداف دقیق و ثابت بود. گزارش های زیادی از عملکرد این هواگردها منتشر نشده است.
بمب افکن ها
شوروی از بمبافکنهای tu-16 Badger نیز در افغانستان استفاده کرد(کلن هرچیزی که پرواز میکرد رو آورده بودن افغانستان) این بمبافکن میان برد توانایی حمل 19800 پوند بمب را داشت تا هر منطقه ای را با خاک یکسان کند و از آنجایی که تا سقف 40هزار پا می توانست پرواز کند از گزند دوش پرتابهای افغانها نیز در امان بود. از این بمبافکنها در ابتدا برای بمب ریزی بر روی شهر هرات استفاده شد. از آن به بعد نیز بارها برای بمباران فرشی سنگرهای مجاهدین به صورت سنگین استفاده شد به طوری که در یک روز این بمبافکن 30 الی 40 سورتی پرواز داشت. بعد از اینکه Badgerها بمب ریزی میکردند، توپخانه وارد عمل میشد و منطقه مورد نظر را زیر آتش میگرفت و پس از آن بالگردها به منطقه اعزام میشدند تا از اینکه هیچ جنبنده ای روی زمین نمانده باشد اطمینان حاصل کنند.
گزارشهایی از استفاده ارتش سرخ از سلاح های شیمیایی نیز ارائه شد که به دلیل کافی نبودن مدارک هیچگاه اثبات نشد.
دیگر استفاده های شورویون از بمبافکنها انداختن بمبهای دودزا برای پنهان کردن پیشروی نیروهای زمینی بود.
شورویها از ناپالم و بمبهای سنگرشکن نیز علیه مجاهدین استفاده کردند.
همچنین مینهای ضد نفر که برای مجروح کردن و ایجاد آسیب روانی نیز استفاده شد. این مینها به اشکال مختلف مانند اسباب بازی و ساعت و خودکار طراحی شده بودند تا به مجاهدین آسیب برسانند(مانند قطع انگشت یا دست)
با اینهمه سلاح و بمب و مین مختلف اینکه چطور نسل افغان ها منقرض نشد، باید بررسی شود.
مخابرات و فرماندهی و مدیریت صحنه نبرد
همانطور که در بالا دیده شد شوروی ها از به کار بردن هیچ سلاحی برای پیشروی و پیروزی در میدان صرف نظر نمیکردند. فرماندهی این حجم عظیم از تسلیحات متفاوت و هماهنگی بین نیروهای زمینی و هوایی نیاز به یک سیستم مخابراتی و فرماندهی پیشرفته و به روز داشت. از این رو شوروی ها با استفاده از ماهوارههایی که مستقیم داده های صحنه نبرد را به مسکو مخابره میکردند، از کرملین صحنه نبرد در افغانستان را مدیریت و فرماندهی میکردند. توانایی مدیریتی که ارتش سرخ در هماهنگ کردن بمب افکن ها، توپخانه و نیروی زمینی در افغانستان نشان داد بسیار بالا بود به گونه ای که بلافاصله بعد از بمباران، آتش توپخانه نقاطی را که توسط بمباران هوایی نابود نشده بود همراهی میکرد تا از نابودی کامل سنگرها اطمینان حاصل شود و بلافاصله بعد از اتمام آتش توپخانه نیروی زمینی برای پاکسازی کامل و پیشروی مواضع در صحنه حاضر میشد. مقرهای فرماندهی رادیویی نیز در درون خود افغانستان بین لشکرهای مختلف زرهی هماهنگی کاملی برای اجرای عملیات های همزمان و پیشروی در چندین جبهه فراهم کرده بود.
در میانه های ژانویه 1980 مقر فرماندهی مستقر در افغانستان از تمز به کابل منتقل شد. از آن به بعد کابل به مرکز فرماندهی و ارتباطات نیروهای مستقر در افغانستان تبدیل شد. بعد از این امر واحدهای ضدهوایی، ضد تانک، جنگال و راکت های فراگ که واحدهای فرماندهی و کنترل را پشتیبانی میکردند به شوروی برگردانده شدند و به جای آن واحدهای سیگنال شوروی جایگزین شدند. هر واحد سیگنال از سه جوخه تشکیل شده بود که یک جوخه وظیفه ساخت مسیرهای مخابراتی و دو واحد دیگر وظیفه کنترل و نگهداری و هماهنگی آنها را داشتند.
علاوه بر واحدهای سیگنال هر لشکر هوابرد در درون خود یک واحد سیگنال داشت که متشکل از 22 افسر و 221 سرباز است. این واحدها به 30 خودروی جیپ-شکل، 23 کامیون GAZ-66، 11 موتورسیکلت و 9 ضدهوایی متحرک SA7 مجهز هستند. ارتباطات بین مقر فرماندهی اصلی و این واحدها به صورت معمول از طریق رادیوهای VHF و UHF و یا سیم های مخابراتی بود.
با بررسی گزارش های ارتش سرخ میتوان نحوه کارکرد مخابراتی شوروی ها را به چهار دسته تقسیم کرد:
- مایکروویو و UHF و VHF برای مسافتهای نزدیک (20 تا 30 مایلی)
- Troposcatter که به صورت متحرک و ثابت برای ارتباطات تا 200 مایل استفاده میشد
- Satcom که به ارتباطات از طریق ماهواره اطلاق میشود
- ارتباط از طریق سیم های مخابراتی که توسط نیروهای شوروی احداث شده بودند. شورویها ارتباطات توسط سیم های مخابراتی زیرزمینی را ترجیح میداند.
پس از حمله، ارتش سرخ افغانستان را به هفت منطقه نظامی تقسیم کرد. منطقه اصلی که کابل باشد توسط Satcom و Troposcatter با مقرهای فرماندهی مناطق دیگر و مسکو متصل بود اما به خاطر تاخیر در مخابرات و سخت بودن برقراری ارتباط در برخی مناطق به فرماندهان آن مناطق اختیارات و آزادی عمل بیشتری برای مدیریت نسبت به مناطق دیگر داده میشد.
با اینکه شورویون ارتباطات را تا حد ممکن برقرار کرده بودند، به خاطر سیستم فرماندهی خود برای پشتیبانی سریع از نیروهای زمینی دچار مشکل بودند. به عنوان مثال برای درخواست پشتیبانی هوایی در یک منطقه یک افسر ابتدا باید درخواست بدهد، سپس این درخواست به فرماندهی لشکر مخابره میشود و پس از آن از طرف فرماندهی درخواست به نیروی هوایی مخابره میشود. از آنجایی که این درخواست در دو مرحله باید پردازش شود باعث ایجاد تاخیری میشود که در میدان جنگ پذیرفته نیست. علاوه بر آن فرماندهی مرکزی در صورتی که عملیات طبق نقشه پیش نرود مانع ارسال پشتیبانی به نیروها میشود!(برای جلوگیری از دست دادن تجهیزات) نمونه ای از این تاخیر و ضعف مدیریتی را در نبردی که در جولای 1981 در اطراف کابل رخ داد میتوان دید که به دلیل تاخیر در رسیدن نیروهای پشتیبانی، نیروهای زمینی پیشروی کرده بودند و به سنگرهای مجاهدین رسیده بودند و بمبافکنهای خودی که از پیشروی نیروهای خودی آگاه نبودند، آنها را بمباران کردند.
بعد از مدتی در مناطق پاکسازی شده ارتش سرخ رادارهای بلند بردی را برای زیر نظر گرفتن فعالیت های هوایی در کشورهای ایران، پاکستان، چین و بقیه کشورهای حاشیه خلیج فارس مستقر کردند. در حقیقت بعد از مدتی سیستم های مخابراتی شوروی از سامانه های متحرک و مستقر در چادر به پایگاه ها با ساختمان و رادارهای ثابت بلند برد تبدیل شد.
در کل شوروی از مشکلات داخل افغانستان درس گرفت و بعدها بسیاری از سیستم های مخابراتی و مدیریتی صحنه نبرد خود را که از دهه 1950 به بعد دست نخورده بودند بهروزرسانی و یا جایگزین کرد. پرسنل و مهندسان شوروی نیز ارزش خود را با عمل کردن زیر فشار و شرایط جنگی به اثبات رساندند. در اواخر جنگ افغانستان نیز ارتباطات ماهواره ای کم کم به صورت کامل جایگزین ارتباطات از طریق سیم شدند.
دستاوردهای شوروی از حمله به افغانستان
ارتش سرخ در درون افغانستان با ساخت و نوسازی هفت فرودگاه نظامی که توانایی پذیرش هرگونه هواگرد را در هر شرایط هوایی در تمام سال دارند توانایی استراتژیک خود را برای مقابله با پاکستان، ایران و چین بسیار بالا برد. ظرفیت این هفت پایگاه هوایی به گونه ایست که توانایی پذیرش و مدیریت یک ناوگان عظیم را علیه کشورهای ذکر شده در صورت وقوع جنگ را دارا بودند.
در قسمتی از افغانستان که به چین نزدیک است ارتش سرخ ابتدا تمامی سکنه را پاکسازی کرد و سپس در آن مناطق ایستگاه های شنود راداری و نظارتی مستقر کرد تا تحرکات هوایی چین را در زیر نظر داشته باشد.
مهم ترین پایگاه های شوروی در افغانستان، بگرام و شینداد بودند. بگرام پایگاه فرماندهی ارتش در افغانستان بود، اکثر افسرهای بلندپایه شوروی و سامانه های ارتباطات ماهوارهای و دیگر سیستم های نظارتی در پایگاه بگرام مستقر بودند. در شینداد نیز تمامی بمبافکن های شناسایی هوادریای شوروی مستقر بودند. سامانه های جنگال شوروی نیز در این پایگاه نصب شده بودند.
این پایگاه های همچنین اجازه استفاده از جنگندههای شناسایی میگ 25 را 200 مایل نزدیک تر به خاک ایران و چین میدادند. همچنین سامانه های شناسایی مستقر در این پایگاهها به ارتش سرخ اجازه رصد تحرکات نیروی دریایی آمریکا در خیلج فارس را میداد.
جدای این پایگاه ها و دستاوردهای شناسایی، ارتش سرخ درس های بسیاری در مورد میزان موثر بودن تاکتیک ها و تسلیحات خود در میدان نبرد گرفت.همچنین جغرافیای کوهستانی افغانستان درس های بسیاری به نیروهای هوابرد شوروی برای مقابله با نیروهای ناتو در مناطق کوهستانی همانند سوئد داد.
در کل میتوان گفت که افغانستان، ویتنام شوروی بود اما دستاوردهایی که شوروی با ایجاد پایگاه های هوایی و شناسایی و تجربه هایی که تنها در نبرد به دست می آیند، خود بسیار با ارزش بودند.
درگیریهای هوایی پاکستان و شوروی
در سال 1979 فرمانده نیروی هوایی پاکستان انور شمیم از طریق رییسجمهور و فرمانده کل قوای نظامی پاکستان در آن زمان زیا الحق خبردار شد که سرویس امنیتی پاکستان از نقشههای حمله هند به تاسیسات تحقیقات هستهای پاکستان در کاهوتا خبردار شده است. در جواب نگرانیهای رییس جمهور ارتشبد شمیم گفت که نیروی هوایی هند در صورت تصمیم به حمله این توانایی را دارد که در عرض 3 دقیقه به منطقه مورد نظر رسیده و عملیات خود را انجام دهد در صورتی که رسیدن به این مکان برای هواپیماهای پاکستانی 8 دقیقه طول خواهد کشید که در این فاصله نیروهای هندی بمباران خود را انجام داده به خاک هند برگشتهاند. بنابراین در صورت چنین حمله ای نیروی هوایی پاکستان توانایی دفاع از تاسیسات را نخواهد داشت. از آنجایی که کاهوتا به مرز هند نزدیک بود، ارتش پاکستان به این نتیجه رسید که تنها راه مقابله با هند در این منطقه خرید تسلیحات و جنگندههای جدید است.ازین رو با این تسلیحات جدید میتوان در جواب حمله هند به کاهوتا به تاسیسات تحقیقات هستهای هند در ترومبی حمله کرد. با توجه به مقتضیات تعریف شده جنگنده اف-16 به عنوان مناسب ترین انتخاب برای این امر انتخاب شد. از آنجایی که پاکستان قبل تر جنگندههای F-5E و F-5G را رد کرده بود با فروش F-16 به پاکستان موافقت کرد. در نهایت در سال 1983 اولین دسته از F-16های پاکستانی تحویل داده شدند و ارتشبد شمیم از توانایی پاسخ دادن پاکستان به حملهی هند به تاسیسات کاهوتا خبر داد.
قراردادی برای خرید 28 فروند F-16A و 12 فروند F-16B در دسامبر 1981 بین ایالات متحده و پاکستان امضا شد. این قراردادها(دروازه صلح1 و دروازه صلح 2) برای سفارش 6 و 40 F-16 بلاک 15 بودند که قدرت آنها را موتورهای f100-pw-200 تامین میکرد بودند. اولین هواپیمای قرارداد دروازه صلح 1 در شهر فورت ورث ایالت تگزاس در اکتبر 1982 بیرون آمد. در 1983 دو F-16A و چهار F-16B به نیروی هوایی پاکستان تحویل داده شد. اولین F-16هایی که در پایگاه هوایی ساراگودا(که امروزه به نام پایگاه موشاف شناخته میشود) فرود آمدند، توسط رهبر اسکادران شهید جاوید به پرواز درآمده بودند. 34 فروند باقیمانده قرارداد دروازه صلح 2 در بین سالهای 1983 تا 1987 تحویل داده شدند.
در بین ماه می 1986 تا نوامبر 1988، F-16های پاکستانی حداقل هشت فروند از هواپیماهای مهاجم از سمت افغانستان را شکار کرده بودند. سه فروند اول این جنگندهها( یک سوخو-22، یک احتمالن سوخو-22 و یک آنتونوف-26) توسط دو خلبان از اسکادران شماره 9 شکار شدند. پنج فروند دیگر(دو سوخو-22، دو میگ-23 و یک سوخو-25) توسط خلبانان اسکادران 14 به زیر کشیده شدند. اکثر این شکارها با موشک سایدوایندر انجام شدند اما حداقل یکی از آنها(یک فروند سوخو-22) با آتش رگبار هواپیما شکار شد. سه عدد ازین شکارها را ستوان خلبان خلید محمود انجام داده است. یک فروند F-16 نیز در یک درگیری هوایی بین دو فروند F-16 پاکستانی و چهار فروند میگ-23 شوروی از دست رفت که خلبان آن شهید سیکندر خان با موفقیت اجکت کرد.
گفته میشود که نیروی هوایی پاکستان قبل از تصمیم به خرید F-16، میراژ 2000 را نیز بررسی کرده بود.
http://www.globalsecurity.org/military/library/report/2001/soviet-afghan_compound-warfare.htm
https://history.state.gov/milestones/1977-1980/soviet-invasion-afghanistan
http://www.understandingwar.org/russia-and-afghanistan