جنگ ها و عملیات های نظامی

استراتژی چین در قبال امریکا در منطقه اقیانوس ارام

استراتژی چین در قبال امریکا در منطقه اقیانوس ارام

بسم الله الرحمن الرحیم

استراتژی چین در قبال امریکا در منطقه اقیانوس ارام

مترجم: محمد رجبعلی

بسیاری از ناظران بر این باورند که چین در حال ساخت و توسعه ی نیروی نظامی خود، خصوصا نیروی دریایی است تا  اولین و دومین حلقه جزایر خود را پشت سر گذاشته و ایالات متحده را از منطقه اسیا-اقیانوسیه بیرون براند. (اولین زنجیره از مجمع الجزایر اسیای شرقی  چین که شامل جزایر کری، مجمع الجزایر ژاپن و…. می شود. در دکترین دفاعی چین، این کشور باید این مناطق را عاری از پایگاه ها، ناوهای هواپیمابر و هواپیماهای امریکایی کند، و در  دفاع از خود باید حمله پیشگیرانه به این مناطق صورت دهد. هدف از این سیاست دفاعی حفاظت از دریای زرد، دریای جنوبی چین و دریای شرقی چین است. طبق گزارشات مراکز تحقیقاتی RAND و CSBA امریکا، تا سال 2020 چین در مسیر دست یافتن به این سیات خود قرار خواهد گرفت.) گسترش حضور نظامی چین در منطقه به عنوان تهدیدی جدی علیه امنیت و منافع امریکا است.

اما مشکل بزرگی در زبان موجود است. عباراتی مثل “بیرون راندن امریکا از منطقه اسیا-اقیانوسیه “،  “گسترش حضور نظامی چین در اسیا”، “پشت سر نهادن دو زنجیره جزایر” تصویری از یک فرایند فیزیکی فشار نظامی چین به نیروهای امریکا و پایگاه های آن در منطقه اسیا-اقیانوسیه را به ما می دهد که امریکا دیگر نمی تواند مقاومت کند و مجبور به خروج از منطقه است. در واقعیت، هم هدف و هم فرایند متفاوت هستند-و تا زمانی که استراتژیست های امریکا شیوه نگرش خود در این مورد را اصلاح نکنند، ممکن است به نتایج خطرناکی دست یابند.

موضوع نه تنها در مورد یک نتیجه فیزیکی بلکه یک نتیجه سیاسی است. مسئله تنها به پایگاه های امریکا در ژاپن یا کره جنوبی بر نمی گردد.  امریکا در فیلیپین پایگاه های دائمی ندارد، اما به خاطر معاهده نظامی مشترک بین دو کشور، در صورت حمله نظامی، سربازان امریکایی از این کشور دفاع خواهند کرد. هدف چین تنها این نیست تا خدمه و تجهیزات نظامی امریکا را از منطقه بیرون کند، و یا اینکه استقرار نظامی ادواری یا تمرین های مشترک در اسیا-اقیانوسیه را متوقف کند: بلکه هدفش این است تا نفوذ واشنگتن بر کشورهای منطقه را از طریف ابطال معاهده های دفاعی انها و قانون روابط تایوان بگیرد که همه ی این موارد امریکا را متعهد به حمایت دفاعی از تایوان می کند.

این بدین معنی نیست که چین قصد دارد تا برای همیشه از شر امریکا در کشورهای منطقه اسیا-اقیانوسیه خلاص شود: چین با مبادلات تجاری و سرمایه گذاری شرکت های امریکایی در کشورهای منطقه مشکی ندارد. اما هدف چین محدود کردن نفوذ واشنگتن تا حدی است که امریکا دیگر سعی نکند یا نتواند دولت های منطقه را متقاعد کند تا علیه چین اقدام کنند همانند انچه در مسئله ممنوعیت تکنولوژی نسل پنج Huawei رخ داد.

اگر سربازان امریکایی ژاپن و کره جنوبی را ترک کنند تا حدودی به چین کمک خواهد کرد اما معاهده های دفاعی مشتکر آنها هنوز اجرایی می ماند. تا زمانی که واشنگتن شریک اصلی انها باقی بماند، دولت امریکا باز هم می تواند توکیو و سئول را متقاعد کند تا دست به اقداماتی علیه چین همچون محدود کردن شرکت های تکنولوژی چین بزند.

با این حال هم در پکن و هم در واشنگتن، باوری وجود دارد که اگر چین برتری نظامی خود بر امریکا را در منطقه ایجاد کند،  قادر خواهد بود تا امریکا را از منطقه اقیانوس ارام اسیا بیرون کند. اما انتقال این برتری نظامی به نفوذ سیاسی بسیار بغرنج تر از آنچه به نظر می رسد است.

تصور کنید سال 2025 است و در حالی که امریکا از چین عقب مانده است، نیروی نظامی چین قوی تر و فعال تر شده است.  اندیشکده ها و کاشرشناسان هشدار می دهند که تعادل نظامی به نفع چین تغییر کرده است و در صورت وفوع جنگ، احتمال پیروزی چین بالا است. ایا متحدان امریکا در منطقه از سئول تا کانبرا (پایتخت استرالیا) خود را با خواسته های چین همانند حاکمیت بر شبه جزیره های دریای جنوبی چین مثل Senkaku و Diaoyu، و یا سانسور مخالفان ضد دولتی محلی  هماهنگ می دهند؟ و یا اینکه به امریکا می چسبند، توان نظامی خود را می سازند و دیگر پیمان های نظامی را تقویت می کنند؟

هم متحدان امریکا و هم کشورهای بی طرف در منطقه اسیا-اقیانوسیه از قدرت رو به رشد چین در منطقه و خواسته های ژئوپوتیک ان واهمه دارند. این مسئله در زمانی اتفاق می افتد که تعادل نظامی هنوز به نفع واشنگتن است. اگر چین قوی تر شود، تهدید کننده تر می شود. به استثای هند، تمامی کشورهای منطقه تحت الشعاع چین قرار داند و از ان کوچک تر هستند. اگر این کشورها تنها گذاشته شوند، مجبور خواهند بود تا تسلیم خواسته هایی پکن شوند، زیرا شانس انها برای غلبه بر چین در یک درگیری نظامی دوطرفه صفر است.   (منظور از قویتر شده چین یعنی افزایش قدرت نظامی  چین در جنوب شرقی اسیا و اطراف چین است و نه در سطح کلی از امریکا)

در چنین منطقه متنوع ژئوپولوتیکی، ایالات متحده-حتی ضعیف تر از چین-تنهی شانس این کشورها خواهد بود. چین ترسناک تر (خظرناک تر) دولت امریکا و عامه مردم را تحریک به رویارویی با خود می کند. توسعه نظامی به خدی خود نمی تواند چین را به اهداف خود برساند.

قدرت نظامی چین می تواند در دو سناریو امریکا را مجبور به خروج از منطقه کند: چینی که قدرت امریکا را کوچک جلوه داده و حضور این کشور در منطقه را تحت الشعاع قرار داده که قدرتش بلامنازع و شکست ناپذیر است، یا یک پیروزی نظامی قاطع. سناریوی اول مستلزم این است که برنامه ریزان نظامی منطقه باور کنند که دیگر نمی توانند هزینه کافی بر چین تحمیل کنند، در نتیجه تاثیر بازدارنگی اتحادهای نظامی بی اثر و ملغی خواهد شد. اگر مشخص شود که روابط با امریکا به هیچ هدف دفاعی کمک نخواهد کرد، همراه با تحریم های اقتصادی چین یا  درگیری های نظامی، ممکن است کشورهای  اسیا-اقیانوسیه مجبور شوند روابط خود با امریکا را قطع کنند. اما بسیار بعید است که یک دولت امریکایی اجازه دهد چنین فاصله ایی بین این کشورها با امریکا رخ دهد.

سناریوی دیگر، نیازمند یک پیروزی قاطع نظامی چین در برابر امریکا است که ممکن است شامل اشغال یکی از همپینان امریکا شود. در این سناریو یک پیروزی تاکتیکی کفایت نمی کند.  اگر چین اتحاد امریکا-ژاپن را با غرق کردن چند کشتی و بمباران  برخی پایگاه ها از بین ببرد، ایا منجر به یک توافق دیپلماتیک می شود که پکن کنترل جزایر Senkakuو  Diaoyu را به دست گیرد و نهایتا ژاپن معاهده دفاعی خود را با امریکا معلق کند و در چنگ چین اسیر بماند؟ این سناریو از از نظر ژوپولوتیکی قابل فهم و عاقلانه به نظر نمی رسد. بلکه منجر به تقویت روابط دفاعی با امریکا و یا حتی توسعه توان هسته ای برای بازدارندگی در برابر تهدید چین شود. تنها یک شکست ویران بار در یک درگیری تمام عیار که ممکن است به جنگ هسته ای منجر شود می تواند باعث تحقق این هدف شود-مسئله ای که چین نیز همانند بقیه به ان تمایلی ندارد.

این رویه به مشکل اصلی با استراتژی چین منجر می شود: اولین دیدگاه نظامی این کشور در نگاه اول خوب به نظر می رسد، اما زمانی که نگاه عمیق تری به ان داریم، قابل فهم و عاقلانه به نظر نمی رسد. اگر امریکا رقابت خود با چین را مشتاقانه ترک کند، پکن هرگز نمی تواند شکاف نظامی مورد نیاز برای ترساندن تمام منطقه برای تسلیم را ایجاد کند. این استراتژی به سادگی ترس کافی ایجاد می کند تا حضور متوازنانه امریکا در منطقه بین کشورهای منطقه را محبوب تر کند.

یک هدف سیاسی به یک راه کار سیاسی نیاز دارد.  نیروی نظامی تنها بخش کوچکی از استراتژی ژئوپولوتیکی است، استراتژی که به نظر می رسد چیم فاقد ان است.  دو راه وجود دارد که چین به هدف خود مبنی بر اسیا-اقیانوسیه عاری از امریکا دست یابد: متقاعد کردن کشورهای منطقه برای رها کردن امریکا، یا ایجاد شرایطی (یا اینکه به راحتی اجازه دهد همه چیز مسیر طبیعی خود را طی کند) برای اینکه امریکا منطقه را ترک کند.

مورد دوم تا نوامبر 2016 بسیار سخت و مشکل می نمود. رئیس جمهور امریکا دونالد ترامپ هیچ فایده ای در حضور نظامی امریکا در منطقه اسیا-اقیانوسیه نمی بیند. اگر همه چیز تنها به وی بستگی داشت، بدون فشار مسئولان امنیت ملی و سیاسیون  جمهوری خواه، ترجیح می داد سربازان امریکایی را خارج کند و معاهده های نظامی دوجانبه را لغو کند. برای اولین بار ترامپ انزواگرایی سیاسی را وارد کاخ سفید کرد. تمام کاری که چین باید انجام می داد این بود تا اجازه دهد همه چیز مسیر خود را طی کند، و شاید تکان کوچکی نیز به ان بدهد.  ترامپ برد تجاری می خواست. چین می توانست  با تقدیم یک پیروزی بزرگ مورد لطف و مرحمت ترامپ واقع شود، و مطمون شود  که ترامپ  نیت سوئی نسبت به پکن ندارد و مشاوران تندرو خود را نادیده بگیرد و منتظر بماند تا ترامپ دیدگاه انزواگرایانه خود را به اجرا دراورد. متاسفانه رهبران چین در محاسبات خود اشتباه کرده و وارد یک جنگ تجاری شدند که منجر به یک رویارویی کلی با امریکا شده است.  هدف چین باید این باشد تا سیاست انزواگرایانه امریکا را تقویت کند، و این امر با استراتژی گسترش حضور نظامی محقق نمی شود.

انتخابات مقدماتی دموکرات امریکا فرصت دیگری را فراهم می کند: اگر نامزدان این حزب- سناتور Bernie Sanders یاسناتور Elizabeth Warren انتخاب شوند، چشم انداز اقتصادی متغیر آنها فرصت   مالی کمی برای یک دهه نزاع ژئوپولوتیکی و نظامی در سطح جهانی علیه چین  به دست می دهد.  از طرف دیگر اگر تصویر منفی چین، هم   به علت اقدامات داخلی و هم اقدامات خارجی در بین کشورها به همین صورت بدتر شود، حتی دموکرات ها نیز در صورت رای آوردن مجبور به رویارویی با چین می شوند. چین فرصت بی نظیر و فوق العاده یک انتخابات امریکا را در اختیار دارد که ممکن است دو حزب را بر سر حضور نظامی امریکا وارد رقابت با یکدیگر کند. هدف چین باید تقویت انزواگرایی سیاسی امریکا باشد و این امر با گسترش حضور نظامی محقق نخواهد شد. تحقق این هدف تنها در این است که مردم امریکا چین را به عنوان دوست خود قلمداد کنند.

چین گزینه دیگری نیز در اختیار دارد: کشورهای اسیا-اقیانوسیه را مقاعد کند تا در (راه خروج) را به واشنگتن نشان دهند. همان طور که قبلا دیدیم، برای پکن غیر ممکن است با اجتناب از جنگ علیه امریکا  و ابزار نظامی به این هدف دست یابد. اما این هدف قابل دست یابی است.  در فوریه، بیش از نیمی از رای دهندگان اوکیناوا در رفراندومی در مورد پایگاه نظامی Futenma شرکت کردند که 72% انها با جابه جایی پایگاه مخالف بودند. البته سیاست اوکیناوا در مورد پایگاه ها در گیر رابطه متضاد با سرزمین اصلی ژاپن است. پایگاه های امریکا در مناطق دیگر-از فیلیپین تا کره جنوبی- مشکلات زیادی  ایجاد کرده اند.

معمولا کشورها از ترس یک تهدید بزرگ تر نسبت یه حاکمیت خود  میزبانی پایگاه های نظامی خارجی را قبول می کنند. در نبود یک تهدید،  مشکلات و دردسرهای حضور سربازان خارجی شروع می شود. اما هر انچه که چین در دهه گذشته انجام داده است، یا به صورت مستقیم- توسعه ی نظامی-یا غیر مستقیم-حمایت از کره شمالی- به تهدیدات و تنش ها دامن زده است. چین نمی تواند با افزایش گشت های دریایی و هوایی اطراف جزایر اوکیناوا انها را به بیرون راندن پایگاه امریکا متقاعد کند.

زمانی که ترامپ شروع به فشار به کره جنوبی و ژاپن برای معاهده های تجاری کرد، و در همین حال عوارض گمرگی بر انها وضع کرد، حالا هم انها را مجبور به پرداخت میلیاردها دلار برای پرداخت حضور نظامی امریکا در منطقه می کند، چین باید روابط اقتصادی خود را با کشورهای منطقه گسترش دهد و  خود را به عنوان یک شریک با ارزش و با ثبات ارتقا دهد. با این حال ذهنیت چین مبنی بر اولیت قدرت نظامی  منجر به تحریم های اقتصادی غیر رسمی علیه کره جنوبی به خاطر تصمیم کره جنوبی مبنی بر استقرار سامانه ضد هوایی THAAD در این کشور شده است. استقرار این سامانه برخی امتیازات را به کره جنوبی داد اما خصومت علنی علیه چین را افزایش داد. بزرگترین تهدید علیه حضور و نفوذ امریکا در منطقه اسیا-اقیانوسیه گسترش حضور نظامی چین نیست بلکه انزواگرایی سیاسی، مشکلات داخلی کشور، احساسات یا عقاید ضد امریکایی گرایی است.

نیازی به تقابل با افزایش قدرت نظامی چین نیست . تا زمانی که امریکا متعهد به دفاع از متحدان خود باقی بماند، این کشورها طرف امریکا خواهند ماند، حتی اگر تعادل نظامی به نفع چین حرکت کند. مهم نیست اگر امریکا قادر نیست تا توان نظامی چین را در همه زمینه ها شکست دهد، تنها کافی است تا توان نظامی خود را تا ان حد حفظ کند تا بتوان خسارت کافی به چین وارد کند یا مانع حمله چین به متحدانش در منطقه شود. افزایش توان نظامی چین تا همان اندازه ای که یک تهدید است یک فرصت نیز هست.

هر یوان چینی که برای تجهیزات نظامی به هدر می رود تا کشورهای منطقه را به سمت ارتش امریکا سوق دهد، پولی  است که چین نمی تواند بر خدمات اجتماعی مورد نیاز خود سرمایه گذاری کند و در بلند مدت وی را ضعیف می کند.  واشنگتن بسیار درگیر تعدل نظامی است و در عوض باید بر روابط اقتصادی با کشورهای منطقه، منافع مشترک، و روابط مردم با مردم تمرکز کند تا مطئن شود عموم مردم با امریکا هستند. تا زمانی که مردم منطقه امریکا را به چین ترجیح بدهند، امریکا در موقعیت خود باقی می ماند و بدون توجه به گسترش توان نظامی چین منطقه را تحت نفوذ خود نگه می دارد.

از طرف دیگر چین باید بفهمد که اولویت برتری نظامی (بها دادن بسیار زیاد به توان نظامی یا فدا کردن اهداف یا پول برای رسیدن به توان نظامی زیاد)  اهداف ژئوپولوتیک چین را تضیف می کند.  به جای ترساندن کشورهای منطقه، چین باید کشورهای منطقه را متقاعد کند تا او را دوست داشته باشند و به وی اعتماد کنند. تنها یک چین مهربان نیروهای امریکا از منطقه را بیرون می راند، در حالی که گسترش توان نظامی و خطر یک جنگ تمام عیار ان حضور امریکا را تضمین می کند. بنابراین به جای فشار اوردن به کشورهای منطقه،  تشدید نزاع های منطقه ای و تقویت ملیت گرایی، چین باید بر روابط تجاری اقتصادی با انها تمرکز کند.

در ازای بیرون راندن سربازان امریکا از منطقه، چین باید از خودر بپرسد چگونه می تواند واشنگتن را متقاعد کند تا سربازان خود را به خانه برگرداند. این به معنی اجتناب از ورود به درگیری بلند مدت با امریکا و شروع اقدامات لازم برای تقویت تصویر خود بین امریکایی ها است.  امریکا تنها زمانی که ببیند در حال نبرد با یک تهدید جهانی است تا امنیت و ارزش های خود را حفظ کند قوی تر خواهد شد. هر چه بیشتر چین تلاش کند تا امریکا را از منطقه بیرون کند، امریکا با قدرت بیشتری مقاومت می کند.

پ.ن:

  1. ایا کشور ما نیز نباید استراتژی در منطقه مشابه انچه نویسنده توصیه کرده اتخاذ کند؟
  2. کشورهای منطقه باید از ایران بترسند یا ان را دوست و شریک تجاری اقتصادی و یار روزهای سخت بدانند؟
  3. تقویت وجه ایران در بین کشورهای منطقه مستلزم حمت و عزم جدی مردم و خصوصا مسئولان است. فضاوت انچه که اکنون مسئولان مشغول به ان هستند با شما.

مترجم: محمد رجبعلی/صرفا برای میلیتاری

منبع:

https://foreignpolicy.com/2019/12/12/china-asia-pacific-blowing-chance/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن