عملیات جنوبی(حمله اشتباهی روسها به یک کارخانه در ایران)
عملیات جنوبی(حمله اشتباهی روسها به یک کارخانه در ایران)
“عملیات جنوب”: اشتباه فضاحت بار ارتش شوروی
ترجمه و تالیف: محسن هفتانی
در پنجم آوریل 1982، ارتش سرخ شوروی که در افغانستان مشغول نبرد با مجاهدین افغان بود، حمله ای را با هدف نابودی کامل یکی از پایگاه های مجاهدین در یک ولایت دور افتاده به نام “رباط جعلی” در جنوب غرب این کشور ترتیب داد. صبح زود 79 بالگرد روسی بیشتر از 600 سرباز را به محل عملیات رساندند و حمله موفقی انجام شد و ساختمان های واقع شده در این کمپ با موفقیت هدف قرار گرفتند. تا آن روز این بزرگ ترین حمله هوابرد ارتش سرخ در جریان جنگ افغانستان بود و ژنرال “تابونچیکوف” که در یک “آنتنوف30” نشسته بود آن را از آسمان فرماندهی می کرد، از همه ابعاد و جزئیات عملیات راضی بود به جز یک چیز؛ و آن هم این بود که به مرور مشخص شد آن ها به یک کمپ مجاهدین افغان حمله نکرده اند؛ هدفی که ظفرمندان روس به آن حمله کرده بودند حتی در خاک افغانستان هم واقع نشده بود…
مقدمه
در جریان تهاجم نظامی ارتش شوروی به افغانستان در دسامبر 1979، روس ها متوجه شدند که با یک شرایط جنگی عادی روبرو نیستند. نیروی زمینی پیاده، زرهی، مکانیزه، توپخانه، و هوانیروز روس ها طبق استانداردها و موازین تعریف شده خودشان وضعیت مناسبی داشتند اما به مرور آن ها دریافتند که هرگز برای جنگی که درگیر آن شدند آماده نبوده اند و هیچ خط مقدم مشخصی در افغانستان وجود نداشته که آن ها بخواهند طبق آموزشی که دیده اند عملیات کنند. از سوی دیگر مجاهدین هم به خوبی میدانستند که در صورت درگیری مستقیم با ارتش شوروی مطلقا هیچگونه شانسی نخواهند داشت، پس از همان ابتدا پروژه جنگ چریکی و نامتقارن را کلید زدند. آن ها به ستون های خودروهای نظامی و تدارکات روس ها کمین های غافلگیرکننده می زدند و بعد از وارد آوردن خسارت و تلفات به میزان لازم از مهلکه می گریختند و به مخفیگاه های خودشان برمی گشتند. این کمین های پرتعداد و اعصاب خوردکن باعث شده بود منابع و تدارکات ارتش سرخ رو به اتمام برود و نتیجتا آن ها تصمیم گرفتند به سراغ عقبه مجاهدین بروند و ریشه آن ها را بخشکانند. نقشه آن ها این بود که با حمله به اردوگاه ها و کاروان های مجاهدین، دسترسی این گروه به سلاح و مهمات را قطع کنند. یکی از این اردوگاه ها در یک منطقه بسیار دور افتاده در ولایت رباط جعلی در مرز سه شاخ افغانستان، ایران و پاکستان واقع شده بود. اولین سرنخ ها درمورد وجود یک اردوگاه بزرگ مجاهدین در این منطقه توسط سرویس جاسوسی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی به دست آمد. طبق گزارش آن ها، زاغه های نسبتا بزرگ اسلحه و مهمات و مقادیر بسیار زیادی مواد مخدر در این اردوگاه وجود داشت که مجاهدین آن ها را در عوض اسلحه و مهمات با قاچاقچی هایی در خاک ایران و پاکستان داد و ستد می کردند. اردوگاه حدود 60 نگهبان داشت و تعداد زیادی از نیروهای مجاهدین در داخل آن آموزش نظامی می دیدند. همچنین مرتبا کاروان هایی از نقاط مختلف با سلاح و مهمات به این اردوگاه می آمدند. البته جالب ترین نکته که توسط جاسوسان شوروی کشف شد وجود 2 هزار جعبه و لوله های فلزی بلند درون آن ها بود. روس ها احتمال می دادند که این ها تیوب های موشک ضدهوایی دوش پرتاب “استرلا” اهدایی از مصر باشد. این اطلاعات به مسکو و برای مارشال “سرگئی سوکولوف” فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش سرخ ارسال شد. مقامات نیز در پاسخ از ارتش خواستند حمله ای سازماندهی شده برای از بین بردن این اردوگاه ترتیب بدهد. این عملیات از همه جهات برای ارتش سرخ مهم بود و فرماندهی این ارتش این عملیات را به لحاظ نظامی در رده و اولویت بالا تعریف کرده و نام آن را هم “عملیات جنوب” گذاشتند و ژنرال “ولادیمیر ویناکوروف” که در آن زمان جانشین فرمانده لشکر 40ام بود را هم به کادر فرماندهی اضافه کردند. نکته دیگر درمورد این عملیات این بود که صفر تا صد پایه ریزی و آماده سازی و اجرای آن قرار بود کاملا محرمانه و تنها با بهره گیری از قوای شوروی و بدون کمک و دخالت ارتش افغانستان و نیروهای امنیتی افغان صورت پذیرد.
سازماندهی و تدارک حمله
طبق برنامه قرار بود که عملیات صبح زود پنجم آوریل 1982 شروع شود. ابتدا 12 فروند جنگنده بمب افکن “سوخو17” یک حمله هوایی علیه اردوگاه انجام دهند تا هرگونه دفاع ضدهوایی مستقر در اردوگاه سرکوب شود تا بعد از آن بالگردها نیروهای پیاده را در محل عملیات پیاده کنند تا این نیروها تپه ها و ارتفاعات اطراف اردوگاه را تصرف کرده و نیروهای باقیمانده در داخل کمپ و زاغه های مهمات و مواد مخدر را از بین ببرند، و البته دوش پرتاب ها را به غنیمت بگیرند. به نیروهای عمل کننده 6 ساعت وقت داده شد تا خود را کاملا آماده به محل عملیات برسانند. فرماندهی عملیات 3 هنگ تهاجمی هوابرد بالگردی، 1 گروهان مکانیزه، و 1 گروهان نیروهای ویژه و در مجموع 600 تن را برای این عملیات در نظر گرفت. همچنین مسئولیت حمل و نقل این نیروها به عهده هنگ مستقل 280ام بالگردی به فرماندهی سرهنگ “والری ساوچنکو” بود که علاوه بر 61 بالگرد “میل8 هیپ” در انواع مختلف، از 18 فروند بالگرد غول پیکر “میل6” نیز بهره می برد و قرار بر این شد که از بالگرد تهاجمی “میل24 هایند” در این عملیات استفاده نشود زیرا برد رزمی آن به قدر کافی نبود. منطقه عملیات از پایگاه شوروی بسیار دور بود و این باعث می شد که هایندها نیاز به سوختگیری چند باره داشته باشند که این باب میل فرماندهان نبود. برای میل8 ها و میل6 ها نیز در فاصله 47 کیلومتری از منطقه عملیات یک ایستگاه فرود موقت و سوختگیری انتخاب شد. چند روز قبل از عملیات، چند فروند از میل6 ها تجهیزات مورد نیاز برای عملیات را به پایگاه شوروی رساندند و نیروها نیز آماده رهسپاری به سمت منطقه عملیات شدند. برخی از هیپ ها به پاد راکت مجهز شدند تا توان تهاجمی داشته باشند و تجهیزات تهاجمی چند فروند دیگر از روی آن ها باز شد تا سبک تر پرواز کنند و نیروهای بیشتری سوار کنند. در ضمن، قرار بر این شد که علامت ستاره سرخ و شماره بدنه هیپ های شرکت کننده در این عملیات از روی بالگردها پاک شود که دلیل این اقدام تاکنون نیز بر همه ما پوشیده است زیرا در آن زمان ظفرمندان روس تنها کاربر این نوع بالگرد در آن منطقه بودند. به هر شکل، نیروی عملیات متشکل از 79 فروند بالگرد و 38 فروند هواپیما شامل 8 فروند جنگنده “میگ23” جهت پوشش هوایی و 1 فروند “آنتنوف30” بود که ژنرال “تابونچیکوف” از فرماندهان عملیات را حمل می کرد. دیگر فرمانده تصمیم گیر در کادر فرماندهی این عملیات نیز ژنرال “ولادیمیر آپرلکین” بود که از حزب کمونیست نشان قهرمان را نیز دریافت کرده بود.
آغاز عملیات
صبح روز موعود بالگردها به سمت ایستگاه سوختگیری پرواز کردند اما طوفان شن و محدودیت دید باعث شد روس ها مجبور شوند قوا را به دسته های کوچک تر تقسیم کنند که این باعث تاخیر قابل توجهی در مسیر حرکت به سمت منطقه عملیات شد و آخرین بالگرد زمانی در ایستگاه سوختگیری به زمین نشست که دیگر آفتاب غروب کرده بود. نیروها تمام مدت شب تا صبح 5م آوریل را به سوختگیری بالگردها گذراندند. ساعت 6 صبح بالگرد فرماندهی که یک “میل9″(نسخه فرمانده ای میل8) به خلبانی سروان “یوری سِرِبرینی” بود به پرواز درآمد و بقیه بالگردها هم طبق برنامه ریزی و با فواصل از پیش تعیین شده به سمت هدف حرکت کردند. هواپیمای “آنتنوف30” تابونچیکوف هم همزمان به پرواز درآمد تا از قافله عقب نماند. ساعت 6:40 دو فروند “سوخو17” گشتی، مختصات مکان دقیق پایگاه رباط جعلی را پیدا و با پرتاب 4 تیر منور برای بقیه نیروها مشخص کردند و ظرف یک ربع، 12 فروند “سوخو17” دیگر آتش سنگین موشک های هوا به زمین و بمب های سقوط آزاد را بر سر پایگاه ریختند و از اینجای کار به بعد بود که مشخص شد چه افتضاحی به بار آمده است. منورهای پرتاب شده از سوخوها حدود 400 متر دورتر از مکان اصلی پایگاه به زمین رسیده بودند. در حقیقت به دلیل نا آشنایی خلبان ها با شرایط جوی منطقه، منورها در مختصات اشتباه رها شده بودند و باد آن ها را به سمت خاک ایران برده بود. آپرلکین و نیروهایش هم به دنبال رد نور منورها به آن سمت رفته بودند. کمی بعد سروان سربرینی مشکوک شد که احتمالا آن ها از مرز افغانستان عبور کرده اند اما با اصرار سرهنگ آپرلکین پرواز ادامه پیدا کرد. سربرینی تلاش کرد سرهنگ را قانع کند اما آپرلکین با انگشت به جایی از نقشه اشاره کرد و گفت ما اینجا هستیم و اوضاع تحت کنترل است. حتی در این بین یکی از بالگردها به خلبانی سرگرد “نیکولای بایبِنکا” گزارش داد که یک جاده آسفالت دیده اند که هیچ کجای نقشه ای که در دست آن ها بود اثری از آن نبوده و یک اتوبوس هم روی جاده در حال حرکت بوده که مسافران آن هم بالگردها را دیده اند اما واکنش خاصی نشان نداده اند. اما گذشته از همه ی اینها، تیرهای چوبی برق در امتداد این جاده صد درصد مشخص میکرد که آن ها مرز افغانستان را رد کرده اند زیرا در افغانستان که تماما بیابانی و کوهستانی بود این مقدار چوب وجود نداشت و اگر هم بود قطعا گران تر از آن بود که برای تیرهای انتقال برق استفاده شود و اگر اینجا افغانستان بود آن تیرهای چوبی مدت ها قبل قطع شده بودند. اما همان هنگام که نیروها به این موضوع فکر میکردند، یک مجموعه تاسیسات شامل چند ساختمان و یک حیاط بزرگ و چهار برجک در دوردست نمایان شد. این تاسیسات تقریبا با اطلاعاتی که درمورد کمپ رباط جعلی به آن ها داده شده بود همخوانی داشت و از این رو آپرلکین دستور حمله را صادر کرد. نکته ای که به آن دقت نشد این بود که چرا این تاسیسات پس از بمباران توسط سوخوها هیچ آسیبی ندیده بود.
بالاخره در ساعت 7 صبح 50 فروند هیپ در چند کیلومتری تاسیسات به زمین نشستند و ظرف 20 دقیقه نیروها را پیاده کردند. میل 6 ها هم کمی بعد نشستند تا عملیات سوختگیری مجدد برای بازگشت به طور همزمان انجام شود. آتش تیربارها و خمپاره ها آغاز شد و تجهیزات و ساختمان های داخل تاسیسات هدف قرار گرفتند. در ابتدا به نظر می آمد که این یک عملیات دقیق بی نقص است اما به مرور مشخص شد که این نه یک اردوگاه مجاهدین افغان، بلکه یک کارخانه معمولی آسفالت سازی در نزدیکی شهر “حَرمَک” در استان سیستان و بلوچستان ایران بوده است. خوشبختانه در آن روز و آن ساعت کارخانه تعطیل بود و هیچ کارگری در آن نبود اما دو نیروی نگهبان که در شیفت کاری خود در کارخانه حضور داشتند متاسفانه قربانی حمله احمقانه ظفرمندان ارتش سرخ شدند. در همین حین ستوان یکم راباشابکوف که همراه ژنرال تابونچیکوف در آنتنوف30 حضور داشت سریعا به بالگردها بیسیم زد و اعلام کرد که آن ها 12 کیلومتر با پایگاه هدف فاصله دارند و باید هرچه سریعتر نیروها را سوار کرده و منطقه را ترک کنند. نیروها برای تخلیه آماده شدند اما در همان زمان صدای غرشی شنیده شد. روس ها اول فکر کردند که این احتمالا صدای میگ 23 هایی است که برای پوشش هوایی در عملیات حضور داشتند اما لحظاتی بعد دو فروند اف4 فانتوم ایرانی در آسمان ظاهر شدند. آن ها چرخی در آسمان بالای سر بالگردها و سربازها زدند و بعد 2 تیر موشک سایدوایندر به سمت آن ها شلیک کردند که هیچ کدام به بالگردها اصابت نکرد. یکی به زمین خورد و منفجر شد و دیگری عمل نکرد و بعدها روس ها آن را سوار هلیکوپتر کرده و برای بررسی با خود بردند. سپس یک دسته 2 فروندی دیگر از فانتوم ها به منطقه رسیدند و با توپ دماغه شروع به شلیک به سمت نیروهای روسی کردند. در همین لحظه میگ 23 ها به فرماندهی اعلام کردند که روی فانتوم ها قفل کرده اند اما تابونچیکوف اجازه شلیک نداد زیرا میدانست سرنگون کردن دو فانتوم در آسمان ایران یک بحران بین المللی را به دنبال خواهد داشت اما نیروی هوایی ایران اصرار داشت متجاوزین را مجازات کند. فانتوم ها دور زدند و با حمله ای دیگر با توپ دماغه خود 2 فروند بالگرد را نابود کردند و به چند فروند دیگر آسیب وارد شد. این حمله تلفات جانی نداشت و تنها یکی از خلبان ها به نام ستوان یکم ترودوف آسیب جزئی دید. فانتوم ها رفتند و سپس یک گردان مکانیزه از نیروی زمینی ارتش ایران خود را به محل فرود روس ها رساند. البته تا این زمان بسیاری از بالگردها به همراه نیروها محل را ترک کرده بودند و بقیه هم سراسیمه در حال خروج بودند. در حالی که اکثر نیروها با بالگرد گریخته بودند، چند واحد از یگان ها ناگزیر بودند تا پیاده پا به فرار بگذارند! آن ها هم طی 3 تا 5 ساعت از مرز رد شده و به الباقی نیروها که اکنون به نزدیکی رباط جعلی رفته بوند، ملحق شدند تا عملیات ادامه پیدا کند.
روس ها بالاخره پس از شناسایی نهایی در ساعت 2 ونیم عصر با “سوخو17” به پایگاه مجاهدین حمله و آنجا را بمباران کردند. ساعت 3 حمله زمینی هم آغاز شد و تا ساعت 7 دیگر کار پایگاه تمام شده بود. اما نکته ی جالب بعدی این بود که پس از افتضاحی که به بار آمده بود این حمله دیگر اصل غافلگیری را از دست داده بود و مجاهدین، سلاح ها (شامل لانچرهای دوش پرتاب)، و مواد مخدر موجود در پایگاه به مکان نامعلومی منتقل شده بودند. با تاریک شدن هوا “عملیات جنوب” به پایان رسیده بود اما همانطور که میدانید هیچ یک از اهداف آن محقق نشده بودند. حتی در کشاکش تصرف پایگاه یکی از “هیپ” ها بخاطر گرد و خاک و عدم دید مناسب خلبان سقوط کرد و آتش گرفت که در آخرین لحظات پیش از انفجار خدمه موفق به خروج و نجات جان خودشان شدند. اما این هنوز پایان روز فاجعه بار ارتش سرخ نبود. کمی بعد روس ها دریافتند که سوخت کافی برای بازگشت به پایگاه خودشان را ندارند. از این رو سرهنگ “آپرلکین” با پایگاه قندهار ارتباط برقرار کرده و خواستار ارسال هرچه سریعتر دو فروند “میل6” سوخترسان شد. هنوز هم فکر می کنیدکه دیگر از این افتضاح تر نمی شود؟ در اشتباهید؛ یکی از “میل6” ها در مسیر خود به سمت محل سوختگیری در کمین زمین به هوای مجاهدین افتاد و با آتش آن ها مجبور به فرود اضطراری شد. خدمه نجات داده شدند اما بالگرد از دست رفت…
عواقب و نتایج عملیات
از سوی دیگر دولت وقت ایران یک نامه اعتراض رسمی درمورد این جریان تنظیم و به دولت شوروی ارسال کرد و دولت کمونیستی شوروی نیز رسما عذرخواهی خود را اعلام کرد. آن ها همچنین تضمینی دادند که مبلغ مشخصی به صورت منظم و مادام العمر به خانواده دو نگهبان کشته شده کارخانه آسفالت پرداخت شود.
قضیه عمیات جنوب ثابت کرد که فرقی نمی کند شما چقدر با انگیزه و شدت عمل و استعداد بالا یک عملیات را پایه ریزی و آغاز کنید، یک اشتباه محاسباتی کوچک می تواند نتیجه نبرد را به نفع حریف به مراتب ضعیف تر شما عوض کند. از عمده ترین دلایل شکست فضاحت بار عملیات موسوم به “جنوب” می توان به بی دقتی و بی کفایتی فرمانده اصلی آن که از بالا و از درون هواپیمای “آنتنوف30” عملیات را رهبری میکرد، و همچنین اطاعت و پیروی کورکورانه دسته بالگردی از بالگرد جلودار و رفتن به مسیر اشتباه به همراه آن اشاره کرد؛ آن هم بدون آن که خود به صورت مستقل با تجهیزات موجود مسیریابی کنند و یا حتی حداقل عوارض مشخص شده روی نقشه را با آنچه که با چشم خود می بینند مطابقت بدهند. اما بزرگترین اشتباه را “آپرلکین” مرتکب شد که بارها هشدارهای دیگر افسران مانند “سربرینی” را جدی نگرفت. پس از عملیات و هنگام مرور روند آن برای کشف دلیل این شکست، با بررسی فایل های صوتی ضبط شده در درون بالگرد جلودار مشخص شد که سروان سربرینی و سرهنگ آپرلکین حتی تا مرز جر و بحث و مشاجره درمورد مکان دقیق پایگاه مجاهدین پیش رفته اند که همین باعث شد اتهاماتی که به سربرینی وارد شده بود رفع شود.
در نتیجه مقصر اصلی شکست عملیات سرهنگ آپرلکین شناخته شد و روس ها اعلام کردند که پس از خلع درجه او را به شوروی بازگردانده اند اما بعدها و با اطلاعات و تصاویر به دست آمده ثابت شد که او در سال 1983 نیز به خدمت و فرماندهی در افغانستان ادامه داده است. در مورد آپرلکین این را هم بدانید که او حدود 1 سال پیش از عملیات جنوب یعنی در سال 1981 نیز فرمانده یک عملیات دیگر بود که طی آن قرار بود یک تیم مهندسی نظامی با بالگرد به مرز افغانستان-پاکستان بروند و جاده ای که از پاکستان به شهر جلال آباد افغانستان می رفت را مین گذاری کنند. آن ها عملیات مین گذاری را به اتمام می رسانند اما در راه برگشت متوجه می شوند که به اشتباه مرز را رد کرده و مین ها را در خاک پاکستان کار گذاشته اند! آن ها بازمی گردند تا مین ها را جمع آوری کنند اما دیگر دیر شده بود و چند کامیون و مینی بوس حامل غیرنظامیان روی مین ها رفته و چند غیرنظامی بیگناه کشته و زخمی می شوند…
ظاهرا آپرلکین قصد داشته تا علاوه بر خود افغانستان، در کشورهای همسایه آن نیز هنر خود را نشان دهد که خوشبختانه کار به همسایه شرقی افغانستان یعنی چین کشیده نشده. البته در پایان باید اذعان کرد که مسیریابی در افغانستان واقعا هم به دلیل کوهستانی بودن سرتاسر آن سخت و پرچالش است.
****عضویت در کانال تلگرام سایت جنگاوران برای آگاهی از آخرین اخبار نظامی و آخرین مقالات درج شده در سایت****
مقالات مشابه